«مقاومت انقلابی ایران» الگوساز
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن ۱۳۵۷، گسترش موج بیداری و احیای هویت اسلامی در جهان اسلام و بلکه در میان همه ملتهای مستضعف جهان را موجب شد. پایهریزی سیستم حکومتی مبتنی بر گزارههای وحیانی در شرایطی که مکاتب الحادی کمونیسم و لیبرالیسم، شرق تا غرب عالم را تحتالشعاع اندیشههای مادی خویش قرار داده بود، نویدبخش بهبود شرایط و آزادی ملتهای ستمدیده از زیر یوغ استعمار و امپریالیسم بود.
محققان علوم استراتژیک، این پدیده را که پس از انقلاب اسلامی ایران روزبهروز بر دامنه آن افزوده شده است، گسترش عمق استراتژیک یک کشور میدانند که ثمرات فراوانی را برای کشور هدف به دنبال میآورد. به طور کلی عمق استراتژیک به ابزارهای سیاسی، اعتقادی، انسانی و جغرافیایی یک ملت و نظام، جهت دفاع از کیان خود و همچنین پتانسیل یک دولت در اجرای اهداف و برنامههای بلندمدت داخلی و بینالمللیاش اطلاق میشود. در حقیقت هر چیزی که نقطه قوت برای کشوری و نقطه تهدید برای کشور رقیب محسوب شود و بتواند نقش بازدارندگی را ایفا کند، عمق استراتژیک نامیده میشود. اجرای راهبرد عمقبخشی استراتژیک، اگر چه همواره در طول تاریخ وجود داشته است و افراد و کشورها با تصرف مناطق حساس یا ایجاد قلعهها و دژهای مستحکم در مناطق سوقالجیشی، سعی در استفاده از این راهبرد داشتهاند، اما واژه عمق استراتژیک یا به عبارت دیگر عمق حوزه نفوذ، بعد از جنگ جهانی دوم و با توجه به شکلگیری فضای دوقطبی در بین نظامهای بینالملل، بیشترین کاربرد را در میان گفتمانهای سیاسی و همچنین مباحث علوم استراتژیک به خود اختصاص داد.
جمهوری اسلامی ایران با آرمانها و ارزشهای ساختاری خویش، در صورتی از حیات تثبیتشده برخوردار خواهد شد که بتواند به عنوان بازیگری فعال در چارچوب اصول و قواعد تعریفشده منطقهای و بینالمللی، به بازی خود استمرار و استحکام بخشد. بدیهی است هر گونه تأثیرگذاری در منطقه منوط به افزایش حوزه نفوذ و عمقبخشی استراتژیک در جهان اسلام بر مبنای باورهای مشترک است چراکه قرار گرفتن ایران در منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه و خلیجفارس، اهمیت گسترش عمق استراتژیک و حوزه نفوذ نظام را دوچندان کرده است.
یکی از اصول اساسی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، ناظر به عزت و اقتدار اسلام و حکومت اسلامی است که در قالب «نفی سلطهجویی و سلطهپذیری» در اصول قانون اساسی نیز بر آن تصریح شده است. تعبیر قرآنی این اصل، همان عبارت معروف «نفی سبیل» (۱) است. شالوده و اساس این قاعده در سیاست خارجی جمهوری اسلامی، نفی ظلم و ستم بر مردم مسلمان و حفظ استقلال و نفی وابستگی نسبت به بیگانگان است. دولت اسلامی بر اساس آموزههای دین مبین اسلام، نه زیر بار ظلم میرود، نه به دنبال سلطه بر دولتهای دیگر است و نه سلطه قدرتهای بزرگ را بر خود یا دولتهای مسلمان یا غیرمسلمان دیگر (جهان سوم، مستضعفین جهان) میپذیرد. (۲)
از آنجا که جهان اسلام عمق راهبردی جمهوری اسلامی است، توجه عمیق و جدی به توسعه برنامههای فرهنگی برونمرزی در جهت تقویت و توسعه بیداری اسلامی، احیای تفکر ناب محمدی (ص)، ایجاد زمینه برای وحدت اسلامی و کاربست دیپلماسی وحدت علیه نظام سلطه در تقابل با طرحهای سلطهطلبانه آن، ضرورتی راهبردی به نظر میرسد (۳)، لذا گفتمان انقلاب اسلامی همواره منادی شکلگیری ائتلافی جهانی از احساسات ضدامریکایی در زمینه قدرت نرم بوده است. حضور ایران در کنار ملت عراق، پیش از همه مدعیان برای مقابله با داعش (به عنوان جریان تکفیری مورد حمایت مستکبران)، تلاشهای دیپلماتیک و همچنین کمکهای انساندوستانه برای حل بحران یمن که توسط غرب و دستنشاندگان منطقهای آن (عربستان و اسرائیل) ایجاد شده است و همچنین پاسداری از حقوق مردم بحرین در برابر دستاندازیهای حکام این کشور که هزینههایی نیز برای ایران در صحنه بینالمللی داشته، نشاندهنده این است که جمهوری اسلامی در پی سیاستهای عزتمندانه است.
این عمق استراتژیک را باید پررنگ و شاخص کرد و این مهم تنها با استراتژی حمایت از مظلومان، محرومان و مردم مسلمان منطقه و جهان گسترش خواهد یافت. خوشبختانه مراجع ذیصلاح جمهوری اسلامی ایران با توجه به عواملی همچون ضرورتها و الزامهای ناشی از آرمانهای قانون اساسی، تحولات بینالمللی و حاکمیت فضای نوین سیاسی و اقتصادی در جهان، یکی از بندهای مهم در سند چشمانداز کشور را تعیین عمق استراتژیک برای تأمین امنیت در ابعاد مختلف و بازدارندگی دشمن از دست زدن به اعمال خصمانه قرار دادهاند.
در این راستا توجه به دو نکته ضروری به نظر میرسد: اولاً عمق استراتژیک ما تنها مرزهای خاکی نیست چراکه هنگام جنگ نرم، مرزهای خاکی مطرح نخواهد بود، بلکه مرزهای ایدئولوژیک و آرمانهایی مطرح است که مردم جهان به سبب آنها در همه جهان از ما طرفداری میکنند، لذا پایبندی به این آرمانهاست که ما را در جهان توسط ملتهای آزاده مورد حمایت قرار خواهد داد، ثانیاً در شرایط امروز جهانی، حفاظت و توسعه عمق استراتژیک، با پرداخت هزینه ممکن خواهد بود و همانطور که امریکا در راستای پیگیری جنگ نرم در کشورهای اسلامی، سالانه میلیونها دلار در فیلمهای هالیوودی برای تمسخر اسلام و شیطان نشان دادن دشمنانش، سرمایهگذاری کرده یا صدها جنگ به نام مبارزه با تروریسم به راه میاندازد، بدیهی است گسترش، تقویت و حفظ مرزهای استراتژیک جمهوری اسلامی ایران نیز نیازمند هوشمندی، سرمایهگذاری و استقامت و پایداری است.
در نتیجه این ایستادگیهاست که اکنون خود غربیها نیز به افول ستاره بخت استکبار و به ویژه رژیم ایالاتمتحده امریکا معترفند و افسانه شکستناپذیری امریکا حتی در ادبیات اندیشمندان و اندیشکدههای غربی نیز به شکست کشیده شده است.
«جان ایکنبری» نظریهپرداز روابط بینالملل و سیاست خارجی امریکا و استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه پرینستون امریکا در سال۲۰۱۴ در مقالهای با عنوان «آینده نظم جهانی لیبرال» که توسط مجله فارین افرز منتشر شده است، به تغییر قدرت جهانی اشاره میکند. وی معتقد است: تغییر قدرت جهانی و افول قدرت امریکا و تغییر نظام تکقطبی در جریان است. عصر امریکا در حال پایان است و نظم جهانی شرقی جایگزین نظم جهانی غربی شده است. ما شاهد پیدایش قدرتهای نوظهور هستیم، در حالی که قدرت امریکا در حال فرسایش است. تغییر قدرت جهانی به این دلیل در جریان است که قدرت در حال انتقال از غرب به شرق است. (۴)
گیدون راشمن (Gideon Rachman) تحلیلگر سیاسی مجلات امریکا بر این نظر است که امریکا باید به فکر سقوط خود باشد. ایالاتمتحدهامریکا دیگر هرگز موقعیت تسلط جهانی بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی را تجربه نخواهد کرد. امریکا از سال۱۹۹۱ تا سال۲۰۰۸ که دچار بحران اقتصادی شد، ۱۷سال از موقعیت هژمونی جهانی برخوردار بود، اما با معضلات اجتماعی و اقتصادی ناشی از بحران سال۲۰۰۸، این موقعیت خود را از دست داده و دیگر هم این موقعیت را تجربه نخواهد کرد. آن روزها دیگر تمام شد. رشد اقتصادی و نظامی چین، تهدیدی بلندمدت برای هژمونی جهانی امریکاست. در واقع، امروزه رقابت بین چین نوظهور و امریکای ضعیف، حول ابعاد گوناگون است. در مقابل ضعف امریکا، قدرتهای نوظهور از جمله چین، برزیل، ترکیه، هند و ایران هستند. هر کدام از این کشورها، اولویتهای سیاست خارجی خود را دارند که توانایی امریکا برای شکلدهی نظام جهانی را محدود میکنند. (۵)
میشل کاکس (Michael Cox) استاد روابط بینالملل معتقد است: در اوایل قرن۲۱، ما شاهد حقیقتی جدید به نام «تغییر قدرت» هستیم. در این فرایند، امریکا و غرب در حال سقوط و نظم جدید بینالمللی توسط به اصطلاح بریکس (BRICs) در حال شکلگیری است. (۶)
«نوآم چامسکی» اندیشمند امریکایی، امریکا را امپراطور در حال سقوط میداند. از نگاه وی، اگر چه اصول تسلط امپریالیستی امریکا تغییر کرده، اما ظرفیت پیادهسازی آن به شکل قابل ملاحظهای کاهش یافته است. امریکا هم در داخل و هم در خارج در حال سقوط است. (۷)
«فرید زکریا» تحلیلگر روابط بینالملل معتقد است: جهان در حال انتقال از عصر امریکایی به عصر پساامریکایی است. جهانی که در پیش داریم جهانی است که در آن ایالاتمتحدهامریکا نه رهبری اقتصادی و ژئوپلتیک آن را بر عهده خواهد داشت و نه بر فرهنگ آن چیره خواهد بود بلکه قدرت آن سقوط خواهد کرد. به اعتقاد فرید زکریا، ما در حال «خیزش دیگران» هستیم که چشمانداز جدید جهانی را به وجود میآورد و در آن چشمانداز، قدرت و ثروت در حال جابهجایی است. قدرت در حال جابهجایی و فاصله گرفتن از سلطه امریکایی است. ما در حال گام نهادن به جهان پساامریکایی هستیم که مردمان بسیار در نقاط بسیار، جهت و ماهیت آن را تعیین میکنند. (۸)
بر اساس یافتههای «دانشکده تجارت هاروارد» نظام سیاسی امریکا شکست خورده و اقتصاد آن هم در حال سقوط است و دستوپا میزند. رشد و رفاه اقتصادی امریکا ۲۰سال پیش به پایان رسید. رؤیای امریکایی در معرض خطر است. امریکاییها به رهبران سیاسی اعتماد ندارند و قطببندی سیاسی به طرز چشمگیری افزایش یافته است. امریکاییها از نظام سیاسی خود ناامید هستند و اعتماد کمتری به دو حزب بزرگ دارند. این شرایط اقتصادی و سیاسی، بیانگر آن است که رؤیای امریکایی در خطر است. (۹)
«آلفرد مک کوی» استاد و مورخ امریکایی معتقد است: مرگ ایالاتمتحده امریکا به عنوان ابرقدرت جهانی میتواند به مراتب سریعتر از آن باشد که هر کس تصور میکند.
به نظر او این مرگ تا سال۲۰۲۵ کامل خواهد شد. انتقال ثروت و قدرت اقتصادی جهانی از غرب به شرق در حال جریان است. در سال۲۰۱۲، ۶۵درصد مردم امریکا معتقد بودند این کشور در شرایط سقوط قرار دارد. مک کوی، استدلال میکند که بزرگترین عامل سقوط امریکا، نظامیگری است. (۱۰)
نورمن گریج، استاد امریکایی ریشه سقوط امریکا و تشدید اختلاف و خشونت در آن را در «ثروت بدون کار، لذت بدون وجدان، دانش بدون شخصیت، تجارت بدون اخلاق، علم بدون انسانیت، عبادت بدون ایثار و سیاست بدون اصول» میداند و معتقد است: «سقوط امریکا اتفاق افتاده و دلیل آن هم این است که امریکا ویژگیهایی مانند فقر، جرم، بیسوادی و بیماریهای موجود در جهان سوم را از خود به نمایش گذاشته است. (۱۱)
استفان اس. کوهن معتقد است: «ایالاتمتحده امریکا، قدرت و نفوذ خود را از دست خواهد داد. نفوذ امریکا در جهان در حال اتمام است و بازگشت آن غیرقابل پیشبینی است. استانداردهای زندگی امریکا در مقایسه با کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه، کاهش یافته است. ایالاتمتحده امریکا، کشوری با ثروت، قدرت و نفوذ بود، اما همه اینها در حال تغییر و رؤیای لیبرالیسم رو به پایان است.» (۱۲)
شکست و افول نظم لیبرال غربی، واقعیتی است که در نظام بینالملل در حال وقوع است. امریکا به عنوان رهبر این نظم، خود نیز دچار ضعف شده و مؤلفههای قدرت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیکی آن رو به سقوط هستند. واقعیت دیگر جهان امروز، ظهور قدرتهای جدید است که اغلب رویکرد تجدیدنظرطلبانه به نظم امریکایی دارند، قواعد و هنجارهای آن را قبول ندارند و درصدند در نظم جهانی آینده نقش مهمی داشته باشند.
منابع:
۱- سیدنژاد، سیدباقر (۱۳۹۰)، «مطالعه تحلیلی و تطبیقی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با نظریه سازهانگاری»، فصلنامه علوم سیاسی، ش ۴۹.
۲- زارعی، بهادر (۱۳۹۴)، قاعده نفی سبیل در اندیشه اسلامی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، ش ۳۶.
۳- قادری کنگاوری، روحالله (۱۳۹۲)، نظریه مقاومت در روابط بینالملل، رویکرد ایرانی- اسلامی نفی سبیل و برخورد با سلطه، مجله سیاست دفاعی، ش ۸۲، ص ۲۴۱.
۴-G. John Ikenberry, “The Future of the Liberal World Order”, Foreign Affairs, May/June۲۰۱۴, p. ۵۶،
۵-Gideon Rachman,” Think Again: American Decline”, foreign policy, JANUARY ۳, ۲۰۱۱،
۶-Michael Cox, “Power Shifts, Economic Change and the Decline of the West?”, International Relations,۲۰۱۲,p. ۳۶۹،
۷- Noam Chomsky,” Noam Chomsky: The Decline of American Empire”, salon, MAY ۱۰, ۲۰۱۶
http://www. salon. com/۲۰۱۶/۰۵/۱۰/noam_chomksy_america_is_a_state_in_decline_partner/
۸- Fareed Zakaria, “The Post- American World”, W. W. Norton & Company, ۲۰۰۸،
۹- Michael E. Porter & others, “PROBLEMS UNSOLVEDAND A NATION DIVIDED”, Harvard Business School, SEPTEMBER ۲۰۱۶, p. ۵،
۱۰- Alfred W. McCoy, “The Decline and Fall of the American Empire”, The Nation, DECEMBER ۶, ۲۰۱۰
https://www. thenation. com/article/decline- and- fall- american- empire/
۱۱- William Norman Grigg, Americas Engineered Decline, John Birch Society, ۲۰۰۴،
۱۲- Stephen S. Cohen, The End of Influence: What Happens When Other Countries Have the Money,Basic books, ۲۰۱۰, p. ۳- ۶