دوگانه عجیبی است: همانقدر که در پلشتی نژادپرستی، هیچکس هیچ تردیدی ندارد، در اثبات نژادپرستیِ رخنهکرده در ساختار غرب دینگریز هم هیچ شک و شبههای نیست. با بیانی دیگر، غربیها گوش عالم را از مذمت چیزی کر کردهاند که از قضا خودشان استاد بلامنازع آن رذیله هستند. وقیح بودن معنایی جز این دارد؟
گویا غرب امروز، نه فقط بر پایه نژادپرستی، استعمار و بردهداری تشکیل شده، که حیاتش را هم در گرو همین پلشتیها میداند. عجیب نیست که پاپ به این حجم نژادپرستی نهادینه شده در غرب معترف است، عجیب آن است که چرا این اقدام مشمئزکننده نهادینه شده جاری، تا این حد بدون پاسخ و اقدامی قاطع از سوی جامعه جهانی (نه سازمانهای جهانیِ غربی شده) رها شده است.
مرور عناوین این اخبار که در رسانههای غربی هم منتشر شده، خالی از لطف نیست: [حتی]اسرائیلیهای سیاهپوست را عقیم میکنند. چندصد کودک بومی در کلیساهای کانادا زنده بهگور شدهاند. افزایش خشم امریکاییها از جنایت کشتار روزافزون سیاهپوستان از سوی پلیس این کشور. حملات نژادپرستانه علیه بازیکنان فوتبال مطرح در انگلستان، اتحادیه فوتبال را به واکنش واداشت. اعراب در سرزمینهای اشغالی با سختترین برخوردهای نژادپرستانه یهودیها درگیر هستند. در جنگ ظالمانه علیه یمن، هزاران کودک یمنی از دنیا رفتهاند، اما نهادهای بینالمللیِ غربی حتی یک قطعنامه هم علیه بانیان و ادامهدهندگان جنگ در یمن صادر نکردهاند. اوکراینیها به رنگینپوستان اجازه خروج از مناطق جنگزده نمیدهند.
پیش از این استرالیا و دانمارک پناهجویان را به کشورهای ثالث حواله میدادند، حالا هم بوریس جانسون رسماً اعلام کرده است که پناهجویان لندنی را به صورت اجباری به رواندا در آفریقا میفرستد.
با ریختن قبح نژادپرستی در غرب، چندسالی میشود که واکنشهای رسمی هم بهجای محکومیت نژادپرستی، بر نژادپرستی دامن میزند؛ مثل دفاع رئیسجمهور فرانسه از توهین بیشرمانه کاریکاتوریست به پیامبر بیش از ۲ میلیارد مسلمان، یا مثل این موضعگیریِ عاری از منطق، مخل آزادی و آنارشیزای نخستوزیر سوئد پس از بالاگرفتن اعتراضات به هتک حرمت قرآن در این کشور: «در سوئد، مردم اجازه دارند نظرات خود را بیان کنند، خواه نظراتشان خوب باشد خواه بد. این بخشی از دموکراسی ماست!»