شايد خوانندگان محترم به نگارنده جهت استفاده از واژه «محلل» براي توصيف نسبت تجديدنظرطلبان با نظام جمهوري اسلامي خرده بگيرند و معناي اصطلاحي – فقهي آن را قابل انطباق بين روابط اجتماعي و حاكميت ندانند اما به كارگيري اين مفهوم ميتواند به تبيين رابطه آنان با نظام جمهوري اسلامي از طريق دولت دكتر روحاني كمك كند و اين وجيزه را گوياتر نمايد. اميرالمؤمنين نيز از اين مفهوم (سهطلاقه) جهت توصيف نسبت خود و دنيا استفاده ميكرد و مسبوق به سابقه است، با اين تفاوت كه اميرالمؤمنين بين خود و دنيا دنبال محلل نميگشت و اما بعد.
سيد محمد خاتمي در آستانه انتخابات كه بين خوف – رجا گرفتار آمده بودند، اعلام نمود كه: ما بايد به آنچه ميخواهيم در انتخابات برسيم و اگر نتوانستيم، لااقل آنچه نميپسنديم (وضع موجود) را تغيير دهيم.
ترجمه اين حرف آن است كه اگر كانديداي اختصاصي در رياست جمهوري ميسر نشد، بايد با فردي مثل روحاني حالت دوم را دنبال كنيم. اما «به آنچه ميخواهيم برسيم» براي هميشه از روي ميز آنان حذف نشده است.
سخنان چند روز پيش جلاييپور در اصفهان، سرمقاله روزنامه بهار و تمجيد زهرا اشراقي از كدهاي فرهنگي مدنظر اصلاحطلبان نشان ميدهد كه راه همان راه است و دولت روحاني نميتواند در اين راه نقش ترمزدستي را ايفا كند. البته نيروهاي مؤمن به انقلاب اسلامي بايد در سازمان ذهني خود بازخواني مجددي از اصلاحطلبي داشته باشند، بدين معني كه بين كساني كه از جهت عاطفي يا حتي قدرتطلبانه در حوزه اصلاحطلبان غلتيدهاند با اصلاحطلبان ناب (تجديدنظرطلبان) فرق بگذارند. با اين نگاه امثال عارف، عليخاني، انصاري، كواكبيان و ... اصلاحطلب نيستند.
هم اصلاحطلبان و هم نيروهاي انقلاب بدانند؛ از نظر ما اصلاحطلب (بخوانيد تجديدنظرطلب) كساني هستند كه ثابت نمودهاند به محض فرصتيابي از هيچ فرصتي جهت حركت به سمت سكولاريسم، پلوراليسم، مشروطه خواهي، جمهوريخواهي، تفسير حاكميت دوگانه، پروتستانتيسم و ليبراليسم در حوزه فكري و فشار از پايين در قالب «استحاله پارلماني»، «مطبوعات»، «جريان دانشجويي» و «شبكههاي اجتماعي» فروگذار نكردهاند.
تجديدنظرطلبي اين جماعت از جنس معرفتي است و ارجاع آنان به قدرتخواهي و وابستگي، ما را از فهم حقيقي مسئله دور ميكند.
اين جماعت بعد از فتنه 1388 راه را براي بازگشت مجدد بسته ديدهاند و مهرههاي سفيدي هم براي به ميدان فرستادن نداشتند. لذا نه عارف و نه روحاني نميتوانند مسير مدنظر آنان را باز نمايند چرا كه روحاني و ايضاً عارف از معتقدين به نظريه ولايت فقيه هستند اما به جهت پيوندهاي عاطفي با برخي اعضاي اين حلقه، ميتوانند نقش محلل را جهت بازگشت به نظام فراهم آورند؛ بازگشتي كه از نظر آنان براي روغن كاري مجدد چرخهاست نه براي تعمير اساسي و حركت عقلاني در جاده انقلاب اسلامي. برخي احزاب و افراد اين جريان رابطه خود و نظام را رابطهاي سهطلاقه ميدانند.
مواردي مانند مواجهه با احكام اسلامي و ولايت فقيه، فتنه 78 و 88 ميتواند بسان يك مرحله از طلاق اين جماعت باشد. وقتي حساسيت مجلس روي دكتر توفيقي اينقدر پررنگ است، مهرههاي اصلي اين جماعت فهم سهطلاقه بودن خود را بهتر درك ميكنند. اگرچه دولت روحاني و عملكرد احمدينژاد باعث شدند آنان حوزه اجتماعي را با مسائل اقتصادي بازخواني كنند اما آنان نه دنبال مشكلات مردمند و نه اقتصاد برايشان مسئله است.
جلاييپور در سخنراني 27/7/92 خود در اصفهان از راهبرد حقيقي خود و دوستانش پرده برميدارد: «در چنين شرايطي (شرايط حال) اصلاحطلبان مثل گذشته به فشار از پايين (همكاري سهجانبه دولت، جامعه مدني و مردم و يا همكاري نمايندگان دولت، نمايندگان نهادها) فكر نميكنند بلكه از راهبردي مدني و صنفي و پويشهاي اجتماعي و مشاركت خود مردم آسيب ديده براي تخفيف اين آسيبها حمايت ميكنند. جامعه مدني ايران از نيروها و توانمنديهاي متكثري تشكيل شده است و در صورت همراهي دولت به خوبي ميتوان از اين نيروها براي كاهش آسيبهاي اجتماعي استفاده كرد.»
محلل بودن دولت زماني برجسته ميشود كه وي بر نيروهاي اجتماعي تأكيد دارد اما «در صورت همراهي دولت» راهحل مسئله را يافته شده ميدانند.
وي با صراحت اهداف بلندمدت خود را نيز لو ميدهد چرا كه در سايه دولت محلل درصدد هستند فعلاً «عذرخواهي» را با «اعتمادسازي تاكتيكي» جبران كنند و بعداً «عبور از روحاني» را كليد بزنند.
وي ميگويد: «راهبرد بلندمدت اصلاحطلبان از يك طرف حمايت از نخبگاني است كه در حكومت دغدغه تثبيت مردمسالاري و حاكميت قانون را دارند و از طرف ديگر حمايت از نخبگاني است كه در جامعه مدني تكثر و تنوع اين جامعه را محترم ميشمارند و به دنبال تقويت مشاركت سازمانيافته مردم در ساختن جامعه هستند». وي مجدداً توقع محللخواهي از دولت را نيز يادآور ميشود: «بدون دولت هماهنگ، كارا و پاسخگو و جامعه مدني زنده و پويا اولاً عرصه عمومي نقد و بررسي و ثانياً ثبات سياسي در ايران تقويت نميشود.» بنابراين بهكارگيري «دولت جهت تقويت جامعه مدني» غايت راهبرد آنان محسوب ميشود. اين نگاه نشان ميدهد كه نه با دغدغههاي روحاني همراهند و نه براي معيشت مردم برنامهاي دارند.
معيشت مردم براي آنان صرفاً به مثابه ساختن چماقي بر سر احمدينژاد، اصولگرايان و نظام بوده است اما جهت حركت ايجابي خود، دغدغهشان، همان دغدغههايي است كه در «سند تعاملات پنج ساله حزب مشاركت» در سال 1387 آوردهاند. عدم رأي به نجفي و توفيقي و... نشان ميدهد كه در حوزه قدرت، محللخواهي قابل تحقق نيست.
لذا اكنون توقع دارند كه دولت در حوزه مدني به سان محلل براي آنان عمل نمايد. بيتوجهي وزارت علوم به جوابيههاي استعلام وزارت اطلاعات در چند ماه اخير در خصوص تحصيلات تكميلي نمونهاي از اين همراهي است كه مطلوب تجديدنظرطلبان است. مسائلي از قبيل ماجراي دختران موسوي نيز «نوسازي» عرصههاي تقابلي و تست دولت محلل است. اين در حالي است كه در حوزه فتنهگران، هنوز دولت نتوانسته نقش محلل را برايشان بازي كند و مسائلي مانند حصر و... به قوت خود باقي است.
آنچه دكتر روحاني نبايد از آن غفلت كند، چارچوب فكري اين جماعت است؛ تفكري كه مسير خود را انتخاب كرده و روز و شب خواب سكولاريسم را ميبيند و منتظر فرج در اين عرصه است. همراهي آنان با روحاني نه به خاطر تأييد وي كه به خاطر گرفتن سرپل است.
اكنون با خوف و رجا وي را همراهي ميكنند و اگر روحاني نتوانست مشكلات معيشتي را حل كند، خواهند گفت ما كه نبوديم و اصلاً روحاني از اصلاحطلبان نبود. همين بازي را براي هاشمي (به شرط حضور وي در قدرت) نيز طراحي كرده بودند. آنان از محلل نيز عبور خواهند كرد و اگر آسيبهاي خود در سالهاي گذشته را مدنظر قرار ندهند، بعيد است نظام اجازه دهد در سالهاي آينده مجدداً به دنبال محلل بگردند.