اين حقيقت كه ورزش ما سياسي است و سياسيون دخالت مستقيم در آن دارند و تصميمگيريهاي بزرگ ورزش از فيلترهاي سياسي رد ميشود هيچ ارتباطي به روي كار بودن جناح چپ، راست يا حتي آنها كه شعار اعتدال سر ميدهند ندارد. صحبتهاي ديروز محمدعلي آبادي، رئيس كميته ملي المپيك در تأثير دخالتهاي دولتهاي نهم و دهم در امر ورزش مؤيد اين حقيقت است، دخالتي حتي در تغيير سرمربي تيم ملي فوتبال!
سالهاي سال است كه دولت هزينه ورزش را تأمين ميكند و روي همين اصل است كه دولتهاي گوناگون با هر مسلك و مرامي به خود اجازه ميدهند در امور ورزش مستقيماً دخالت كنند حتي اگر اين موضوع مخالف عرف بينالملل و در تضاد رو در رو با قوانين كميته بينالمللي المپيك باشد. البته بايد توجه داشت كه اتفاق تلخي است كه تنها در ورزش ما رخ ميدهد، تأمين بودجه ورزش بر عهده دولت و حكومتهاست. اين را تمام دنيا ميدانند اما اين را نيز خوب ميدانند كه دولتها حق دخالت در امور داخلي ورزش را ندارند.
متأسفانه آنچه در كشور ما ديده ميشود اين است كه سياسيون با توجه به احساسات خيل عظيم علاقهمندان به ورزش و بهرهگيري از آن به راحتي پا در اين مقوله باز ميكنند و تصميماتي اتخاذ ميكنند كه شايد در كوتاه زمان و در لحظه وقوع همراه با كف و سوت و تشويق باشد اما به مرور زيربنا و پايه اتفاقاتي ميشود كه حاصل آن چيزي جز شكست براي ورزش نيست.
مسئله ديگري كه باعث روي آوردن بيش از حد سياسيون به ورزش ميشود آن است كه به هر حال شهرت و مقبوليت موجود در ورزش با آنچه در سياست وجود دارد كاملاً متفاوت است، آنها كه در ورزش چهره ميشوند سالهاي سال در يادها ميمانند و به نيكي از آنها ياد ميشود اما كمتر رجل سياسي را ميتوان پيدا كرد كه توانسته باشند مقبوليتي عامه پيدا كنند بنابراين چه محيطي بهتر از ورزش براي محبوب شدن آن هم ورزشي كه خود سياسيون و دولتمردان هزينهها و جيره و مواجب آن را تأمين ميكنند.
به هر حال اتفاق تلخي است دخالت سياسيون در ورزش، اتفاقي كه براي بسياري از كشورها نيز تاكنون گران تمام شده، براي ما نيز هم! اما گويا قرار نيست درس بگيريم، جالب اينكه نه تنها درس نميگيريم بلكه همواره سعي ميكنيم در زمان قدرت به بهترين شكل ممكن از آن استفاده كنيم اما همين شرايط براي ديگران بد و نامطلوب ميشود.
نگاهي گذرا به سايتها، روزنامهها و پايگاههاي خبري به خوبي نشان ميدهد كه دولتمردان و دستاندركاران تا وقتي به قدرت نرسيدهاند فرياد جدايي سياست از ورزش را سر ميدهند، اما همينها وقتي برمسند قدرت قرار ميگيرند در امور ريز و درشت ورزش دخالت ميكنند و تصميمهايي ميگيرند براي چهره شدن و به دست آوردن شهرت، چند صباح بعد هم كه از كار كنار ميروند همه چيز را تكذيب ميكنند و اقدامات ديگران در همين خصوص را به راحتي زير سؤال ميبرند و اين چرخه و دور تسلسل همچنان ادامه دارد و اينكه چه زماني ورزش كشور ضربهاي اساسي از اين مديران سياسي و سياست پيشگان علاقهمند به دخالت در ورزش بخورد سؤالي است نگران كننده كه البته پاسخي هم براي آن نميتوان يافت.
بگذريم ورزش ما سياستزده است و سياسيون ما علاقهمند به فعاليت در مقوله ورزش، ولي اي كاش اين سياسيون ورزش زده حداقل حالا كه اينقدر علاقهمند به ورزش نشان ميدهند كمي از حرفهايگريهاي سياسي خود را در ورزش خرج ميكردند چطور؟
مثلاً ميشد وزير امور خارجه، رئيس مجلس و حتي خود رئيس جمهور وقتي براي مسائل ريز و درشت بينالمللي با همتايان خود در ديگر كشورها به گفتوگو و مذاكره مينشينند پيشنهاد چند بازي دوستانه و تداركاتي ورزشي را هم بدهند حداقل براي حاكم شدن جودوستي ميان ملتها و حداقل براي خالي نبودن عريضه.