کد خبر: 470223
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۰۸ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۱:۲۳
گاهي يك تاكسي خانه آشتي آدم ها مي شود

يا دختر خانمي را سوار كردم كه قهر كرده بود و ساكش را برداشته بود و مي خواست به خانه پدرش برود. وسط راه ديدم كه گريه مي كند. سر صحيت را باز كردم و بعد نگه داشتم با او صحبت كردم و پرسيدم كجا مي روي؟ گفت خانه پدرم. وضعش خوبه؟ نه. شوهرت وضعش خوبه؟ بله. بچه نداري؟ تو راهه. گفتم بنده خدا تو داري اشتباه مي كني. اينجا هر دو مقصريد ولي شما خانه پدرت بروي بدتر مي شود. اين بچه نياز به محبت پدر و مادر دارد. و به جاي خانه پدرش به خانه خودش رساندمش و گفتم اگر غرورت اجازه مي دهد برو عذر خواهي كن و بگو پشيمان شدي. «افتادگي آموز اگر طالب فيضي، هرگز نخورد آب زميني كه بلند است.» هشت سال بعد همين خانم با دو بچه مسافر من شد و گريه كنان گفت آقاي دهباشي من شما را فراموش نمي كنم و هر چه دارم از شما دارم.»

رمز ورود به تاكسي اش لبخند و شهرتش براي مهرباني است. از سربازان كرايه نمي گيرد و به كارمندان و دانشجويان تخفيف مي دهد. مسافرانش در ۳۰ دفتر از محبت هاي «ابراهيم دهباشيزاده» نوشته اند و او از مسافرانش يك ميليون امضا دارد.معتقد است هر كس را كه خدا دوست دارد مسافرش مي شود. مهربان ترين راننده تاكسي شهر مهرباني اش را از ايمان، انسانيت، نوعدوستي، مهرورزي، احساس مسئوليت، وجدان كاري و عشق به خدا و بنده هايش مي داند.

آقاي دهباشي! يادتان مي آيد اولين مسافري كه مهربان تان را آشكارا به رخ تان كشيد شما چه كسي بود؟

قبل از انقلاب و حدود ۳۰ سال پيش، آقاي محترمي كه الان اسمش خاطرم نيست مسافر من مي شود و موقع پياده شدن يك كاغذ مي نويسد و به دست من مي دهد كه رويش نوشته بود «خوشا به حال كسي كه بر مركب عاطفه سوار است.» ايشان خيلي از برخورد من راضي بود و همان موقع به فكرم رسيد يك دفتر نظرخواهي جلوي ماشين بگذارم و هر كس هر چي دوست دارد بنويسد.

اين مسافر كدام مسير سوار ماشينتان شد؟

مسير سيد خندان به تجريش بود كه در ميدان قدس هم پياده شد و كاغذ را داد.

آن مسافر چه چيزي در ماشينتان ديد كه آن شعر را نوشت؟

فقط برخورد خوب من بود. آن موقع شكلاتي هم نبود كه پذيرايي كنم و تنها يك احوال پرسي كردم. حدود ۲۰ سال پيش به فكرم رسيد در ماشين شكلات داشته باشم و به مسافران بدهم.

اين مهربان بودن چه احساسي به خودتان مي دهد؟

مهربان بودنم به من آرامش مي دهد. انسان از هر دستي بدهد از همان دست مي گيرد. محبت زاييده محبت است. هر كسي مهربان باشد به خودش برمي گردد و برخورد خصمانه هم به خود شخص بازمي گردد. پس چه بهتر كه مهربان باشيم و انرژي مثبت بدهيم و كاري كه انجام مي دهيم توام با انگيزه و هدف باشد و از كارمان لذت ببريم.

همه آدم ها دغدغه هايي دارند كه باعث مي شود روزشان را بد شروع كنند. تا حالا روزي را بد شروع كرده ايد؟

من روزم را هميشه خوب شروع مي كنم. روز كه از خواب بيدار مي شوم مي گويم خدايا روزم را با نام و ياد تو شروع مي كنم و روزي كه با نام و ياد خدا شروع شود امكان ندارد روز بدي باشد. من در سخت ترين شرايط زندگي ام اين آرامش را حفظ مي كنم و بايد اين سختي ها باشد تا انسان ساخته شود.

يعني تا به حال سابقه نداشته جواب مسافري را با ترشرويي بدهيد؟

تا الان با هيچ مسافري برخورد خصمانه نداشته ام. من ۳۷،۳۸ سال پيش يك كاغذA۴ برداشتم و نوشتم راههاي بهتري براي زندگي است و اين راه را من بايد پيدا كنم و از آن روز به بعد من با هيچ مسافري ترشرويي نداشتم.

قبلا ترشرويي مي كرديد؟

قبلا مثل بقيه همكاران و مردم جامعه بودم.

جرقه اين مهرباني از كجا زده شد؟

يك روز دكتري به من گفت نبايد پشت فرمان بنشيني و نشستن همانا و سكته كردن همانا. خواست برايم ويزيت بنويسد كه گفتم شما پول نسخه را بگيريد ويزيت با خودم. بعد آمدم خانه و يك كاغذ برداشتم نوشتم گذشت، ايثار، صبر، شكيبايي، خردمندي، بردباري و خويشتنداري خيلي زيباست. و همه اينها را من بايد به دست بياورم و پشت ماشين هم بنشينم و سكته نكنم.

چند سالتان بود كه پيش دكتر رفتيد؟

۳۲ يا ۳۱ سال داشتم و ۷،۸ سال هم بود كه پشت فرمان بودم و باعث شده بود افسردگي بگيرم.

بعد از اينكه پيش دكتر رفتيد و هدف هايتان را در كاغذي نوشتيد فرداي آن روز كه به سركار رفتيد روز برايتان چگونه شروع شد؟

حداقل دو سال طول كشيد من به اين خواسته هاي خودم به تدريج جامه عمل بپوشانم.

پس يك مرتبه اتفاق نيفتاد؟

اصلا امكان ندارد. من براي اينكه عصباني نشوم ۶ ماه روي خودم كار كردم.

همه ما براي زندگي مان تصميم هايي مي گيريم و شروع سال كه مي شود مي گوييم اين كارها را انجام بدهيم ولي اكثر مردم موفق نمي شوند به هدف هايشان جامه عمل بپوشانند. شما چگونه توانستيد از تغيير اين سبك زندگي بر بياييد؟

وقتي تمام هدف هايم را روي كاغذ نوشتم روي ضعف هاي خودم هم دانه دانه انگشت گذاشتم. از جمله همين عصباني شدنم. بعد هم نوشتم انسان ها متفاوتند و عقيده و ديدشان نسبت به زندگي فرق مي كند. من كه دنبال آرامش هستم از هر كس بايد اندازه فرهنگ، توان، سواد و شعورش توقع داشته باشم و اينكه هيچ كس نمي تواند اين آرامش را از من بگيرد.

رانندگي در تهران يك كار مشكل و گاهي آزاردهنده مي شود. چگونه توانستيد در اين خيابان هاي شلوغ و آشفته عصبانيت تان را مهار كنيد؟

خواستن توانستن است. اراده و تصميم گرفتن است. انسان ها از توانايي هاي بسيار زيادي برخوردارند ولي به كار نمي اندازند و اگر تصميم بگيرند از توانايي هايشان استفاده كنند مطئنا موفق مي شوند.

چقدر براي خريدن شكلات هزينه مي كنيد؟

حداقل در هفته سه كيلو مي خرم. از كيلويي ۱۰۰۰ تومان گرفتم تا الان كه به حدود ۴۰۰۰ تومان رسيده است كه ۱۲هزار تومان در هفته مي شود.

اين هزينه اي كه براي خريد شكلات مي كنيد بر مي گردد؟

صد در صد. من وقتي رضايت مسافر را مي بينم انرژي مي گيرم و به جاي ۶ ساعت، ۱۰ ساعت كار مي كنم.

بيشتر اوقات وقتي سوار تاكسي مي شويم يك برخورد خاص و كليشه اي را از رانندگان تاكسي مي بينيم. آدمي مثل شما قطعا براي مسافران غيرمترقبه است. كمي از برخورد و عكس العمل مسافران بگوييد؟

من روي در عقب ماشين نوشته ام لطفا با لبخند وارد شويد، روي در جلو يك لبخند كوچك قرمز و داخل ماشين هم آرامش بسيار زيبايي نوشته شده است. در بغل ها هم نوشته شده من سالم هستم، شكر خدا مي كنم يا من تنها نيستم، خدا با من است. مسافر هم كه داخل بيايد من قبل از او سلام مي كنم و روز بخير مي گويم. به خاطر همين بعضي از مسافران داخل ماشين دنبال دوربين مخفي مي گردند و يا چشم هايشان را مي مالند و مي گويند نكند داريم خواب مي بينيم. يكسري هم مي گويند حتما راننده از كره مريخ آمده و فيلم بازي مي كند. برخي هم مي گويند راننده قاطي كرده ولي با ديدن رزومه بنده كه در جلوي ماشين است مشكلشان حل مي شود.

از بين اين عكس العمل ها، كدام عكس العمل برايتان جالب تر بوده است؟

بيشتر برخوردها جالب بوده. خيلي از مسافرانم حاضرند پياده نشوند و مي خواهند دنبالم بيايند كه مي گويم دنبالم نياييد اسير مي شويد و من هم اسير مي كنيد. برويد دنبال كار و زندگي تان. وبلاگ Taxiran.blogfa.com هم براي آنهايي كه نمي خواهند پياده شوند ساخته شده است.

مسافر ويژه اي كه بعدها هر جا بخواهد برود به شما بگويد داريد؟

بله. زياد دارم. خيلي ها تلفن مي گيرند و من عذرخواهي مي كنم كه تلفني نيستم و دربست جايي نمي روم. مي گويم من گردشي هستم ولي سعي مي كنم به خاطر شما بيشتر سمتتان بيايم.

چرا تلفني و دربستي را قبول نمي كنيد؟

چون غير قانوني است. من هم دوست ندارم كاري را كه در آن استرس و دلهره باشد انجام بدهم. هميشه سعي مي كنم كاري كه قانوني است را انجام بدهم و به خاطر همين هم خلاف نمي كنم و چراغ قرمز و ورود ممنوع نمي روم. مسافرت هم اگر بروم و در جاده دوربين نباشد و سرعت مجاز ۱۲۰ باشد امكان ندارد سرعتم ۱۲۱ بشود.

از مسافراني كه سوار ماشينتان شده اند و حس كرده ايد حالشان تغيير كرده است بگوييد؟

من از سلام و خسته نباشيد مسافر مي فهمم حالش چطور است. بالاخره جامعه شناسي و جمال شناسي من كه حاصل ۴۶ سال دانشجو بودنم است مي دانم چگونه با مسافرم صحبت كنم. كسي هم كه ببينم حالش خوب نيست و دوست ندارد من صحبت كنم ساكت مي نشينم و وقتي مسافر بعدي سوار شد و برخورد ما را ديد شروع به ارتباط برقرار كردن مي كنم و انرژي مثبت مي دهم. هميشه احساس مي كنم يك دانشجو هستم و دانشجويان هم هميشه دنبال يادگيري هستند و تاكسي را براي خودم يك دانشگاه مي دانم.

به اين فكر كرده ايد اگر راننده تاكسي نمي شديد چه كاره مي شديد؟

من در هر شغلي بودم سعي مي كردم موفق شوم. شغل هاي ديگري هم پيشنهاد شد ولي گفتم در اين كار نان حلال در مي آورم و توشه راه جمع مي كنم و كلي امضا از مسافران دارم و از اين شغل بهتر نداريم.حتي به من گفتند اگر باز به دنيا بيايي گفتم باز تاكسي مي خرم و گفتم اگر امكانش نباشد چي؟ گفتم در بهشت تاكسي مي خرم.

اگر جاي مدير عامل تاكسيراني بوديد، اولين كاري كه مي كرديد چه بود؟

جاي من پشت ميز نيست. مدير عامل تاكسيراني بايد فرهنگ سازي كند. اگر چهار نفر راننده موفق وجود دارد آنها را جمع كند و برايشان هزينه كند. ژاپن يك راننده تاكسي را به دنيا معرفي مي كند و در تلويزيون و همه جا نشان مي دهند ژاپن چنين راننده تاكسي هايي دارد. چرا ايران نبايد اين كار را بكند. راننده تاكسي مي تواند فرهنگ كشورش را به جهان نشان دهد. هر توريستي كه مي آيد بعد از پليس با راننده تاكسي ها سرو كار دارد. برخورد راننده بايد طوري باشد كه مي روند كشورشان تعريف كنند. ما راننده تاكسي داشتيم كه يك خارجي را برده و جيبش را در بيابان خالي كرده است.

شده توريستي سوار ماشين تان شود؟

هم قبل از انقلاب بوده هم بعد از انقلاب. توريست ها هم سوار مي شوند نمي خواهند پياده شوند. يك توريست فرانسوي را يك هفته در منزلم نگه داشتم.

چرا؟

فرانسوي ها از لحاظ اقتصادي سخت گير هستند. اين مسافر را هم به چند هتل بردم كه گفت گران است. گفتم خانه ما هست دوست داشتي بيا. بردمش خانه و خوشش آمد و همراه همسرش و دو بچه اش به خانه ام آمدند و يك اتاق هم در اختيارشان گذاشتم. از آنجا هم به شمال رفتند و بعد هم رساندمشان فرودگاه. حتي پول كرايه هم نگرفتم. آنها همين طور مانده بودند. آدرس خودش را داد بيا فرانسه پيش ما. مي گفت ما از اين كارها نمي كنيم ول يبراي شما فرق دارد.
 
همسرتان يا بچه هايتان را اتفاقي در شهر سوار كرده ايد؟

اتفاقا خانم من يكي از مسافراني بود كه ۴۱ سال پيش سوار شد و پياده نشد.

چه جالب. از روزي كه خانم تان مسافرتان بود بگوييد؟

ايشان را خدا دوست داشت و در مسير زندگي من قرار داد. محلي بودند و ما هم كاسبي داشتيم و از برخورد و صداقتم خوششان آمد و ۴۱ سال است كه در خدمتشان هستم. ايشان فوق ديپلم دارند و دنبال ليسانس پزشكي بودند كه ما سر راهشان قرار گرفتيم. البته امكاناتمان در آن حد نبود و خودشان هم پيگيرش نشدند. نه اينكه بخواهم سد راهشان بشوم ولي خانه داري را خودشان پيشنهاد كردند.

آقاي دهباشي تحصيلاتتان چقدر است؟

من ۶ نظام قديم خوانده ام. ۱۰ ترم زبان انگليسي و سه ترم هم عربي خوانده ام. آلماني را سه ماه آنجا بودم و كمي بلدم. ارمني و آشوري را جمله به جمله نوشتم تا به زبان خودشان سلام و احوالپرسي كنم. گويش هاي محلي را هم تمرين كردم و ياد گرفتم.

برخورد همكاران و هم صنفي هايتان چگونه است؟

مي گويند خوش به حالت كاش ما هم مي توانستيم. خيلي ها هم مي گويند تو رو خدا اين كار را نكن فردا مسافران از ما توقع دارند. اتفاقا مسافري داشتم مي گفت تو برخودت به اين خوبي است و انرژي مثبت مي دهي ديگر نيازي به شكلات نيست. گفتم چه بهتر كه مسافر با كام شيرين پياده شود.

مسافر معروف داشته ايد؟

از برادران قرايي كه قوي ترين مرد كشور بودند تا هنرمنداني مثل جميله شيخي، آقاي گرجي، خمسه و منوچهر نوذري را داشتم.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۲
حبیب
|
United Kingdom
|
۰۸:۴۷ - ۱۳۹۲/۱۰/۱۷
0
0
باسلام واحترام
امید که روزی برسد به جای یک دهباشی زاده ملیون ها داشته باشیم مثل کشورهایی که انسان ها زندگی می کنند یعنی ژاپن سوئد فنلاند نروژ سوئیس و...
یوسف
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۴۳ - ۱۳۹۴/۰۸/۲۷
0
0
با سلام و احترام به آقای ابراهیم دهباشی زاده
داستان زندگیتان پندآموز است و من خیلی از سخنانتان پند گرفتم که در زندگی بیشتر ما جوانان بدرد میخورد کاش همه مثل شما باشند واز داستانتان بسیار لذت زیادی بردم
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر