گفت‌و‌گوی «جوان» با مادر شهیدان محمدباقر و مهدی اعلمی از شهدای دفاع مقدس
محمدباقر اولین شهید قم بود. خبر شهادت او را تلویزیون اعلام کرد و رسانه‌ها هم شهادتش را گزارش دادند. اما ما متوجه نشده بودیم. عمه محمدباقر در اشتهارد زندگی می‌کرد. او خبر را شنیده بود و بعد همراه بستگان به خانه‌مان آمدند و گزارش را آوردند. وقتی پسرم در جبهه بود، من طاقت شهادتش را نداشتم و نمی‌خواستم به این موضوع فکر کنم
خاطره‌ای درباره یک شهید در گفت‌و‌گوی «جوان» با رزمنده حاضر در خطه کردستان
وقتی به حوالی مریوان رسیدیم، من دوباره همان رزمنده‌ای را دیدم که بی‌حرکت روی تخته سنگی نشسته بود. دوباره برایش دست تکان دادم و مثل بارقبلی جوابم را نداد. به فرمانده گروه گفتم این رزمنده انگار خوابش برده. الان سومین بار است که او را می‌بینم، همین‌طور ساکت نشسته و تکان نمی‌خورد. فرمانده مشکوک شد و به راننده گفت توقف کند
گفت‌و‌گوی «جوان» با همسر سردار شهید علی کمیلی‌فر مسئول اطلاعات لشکر ولیعصر (عج) که فروردین سال ۶۷ آسمانی شد
یکی از همرزمان همسرم می‌گفت: علی قلب رئوفی داشت. با کوچک‌ترین ذکر مصیبتی به یاد ائمه و اهل بیت (ع) به خصوص سید و سالار شهدا آقا امام‌حسین (ع) اشکش در می‌آمد. بعضی اوقات جبهه خودمان را با حادثه کربلا مقایسه می‌کرد و می‌گفت: تصور کنید که اینجا چگونه است؟ آنجا چگونه بوده است؟ آنجا اسیر و جانباز داشتند اینجا هم همینطور
برشی از کتاب «سلام بر ابراهیم» پیرامون ماجرای کانال گردان‌های کمیل و حنظله
تانک‌های دشمن بچه‌ها را محاصره کرده بودند و توپخانه‌شان هم پیشروی کرده بود. اطراف رزمنده‌ها پر بود از موانع خورشیدی و مین که جلوی هر حرکتی را می‌گرفت. بسیاری از بچه‌ها برای در امان ماندن از آتش وارد کانال سوم شدند و تعداد زیادی هم در میان میادین مین و تپه‌های رملی گیر کرده بودند و به سختی این طرف و آن طرف می‌رفتند...
گفت‌و‌گوی «جوان» با یک راوی دفاع‌مقدس درباره منطقه فکه و شهدایی که تقدیم کرده است
سال ۱۳۷۰ اولین گروه تفحص با مسئولیت شهید علی محمودوند که بعد‌ها خود ایشان هم در عملیات تفحص و شهید شدند، به منطقه آمدند و ابتدا شهدایی را تفحص کردند که مثل شهدای منطقه فکه پیکرشان روی خاک‌ها مانده بود
گفت‌و‌گوی «جوان» با برادر شهید حسین رمضانی‌زاده  از شهدای عملیات فتح‌المبین
در مسیر با یکی از اهالی (البته مدتی بعد فرزندش به شهادت رسید) مواجه شدیم. او از وسایل همراه ما پرسید و ما هم ماجرای برق رساندن به گلزار شهدا و چرایی راه‌اندازی‌اش را بیان کردیم، اما وقتی از او برای کمک در برق‌رسانی به گلزار شهدا درخواست کردیم با تعجب به من گفت: بروید رد کارتان، آدم زیر خاک برق را می‌خواهد چکار؟» این جمله باعث خنده ما شد
خاطرات یکی از رزمندگان واحد تبلیغات جنگ
پیکر شهدا را به رودسر آورده بودند و قرار شده بود که در فردای آن روز پیکر‌ها تشییع شوند، بنابراین باید تصاویر شهدا را می‌کشیدم تا تابلو‌ها پیشاپیش جمعیت تشییع‌کننده قرار بگیرند. در یک شب من ۱۳ تصویر شهدا را کشیدم و صبح آماده کردم. خیلی‌ها تعجب کرده بودند که تصویر نقاشی ۱۳ شهید چطور با این سرعت آماده شده‌اند
گفت‌و‌گوی «جوان» با جانباز حسن‌احمدی دستجردی از رزمندگانی که در نوجوانی به جبهه رفته بود
خیلی از دوستانم مثل شهیدان احمد فصیحی، حسین فصیحی، عباس فصیحی، غلامحسین مهدی‌زاده، محمد هاشم‌پور به شهادت رسیدند. حرف بچه‌های آن دوران در جبهه تأکید روی ولایت فقیه، رعایت حجاب و بیت المال بود. روحیه فداکاری بخشی از امداد‌های غیبی در جبهه‌ها بود. رزمنده‌ها وقتی لباس رزم می‌پوشیدند خیلی مواظب بودند که پاره نشود. اگر پاره می‌شد آن را می‌دوختند، نمی‌رفتند لباس تازه‌ای بگیرند
گفت‌و‌گوی «جوان» با دکتر اصغرسمعیانی از رزمندگان دانشجوی دفاع‌مقدس
تازه صبح خوابم برده بود که شهید پالیزبان آمد و گفت: بچه‌های اصفهان خط طلائیه را شکستند. بیایید برویم. ما به یکی، دو خط جلوتر اعزام شدیم. اکبر مصداقی که معاون پالیزبان بود به ما که روی قبضه مالیوتکای طرح شهید ناهیدی بودیم، گفت: یکی از شما اضافه‌اید، اگر بروید مجروح می‌شوید. یک نفر داوطلبانه کنار برود. ولی شوق عملیات داشتیم و قبول نکردیم
خاطراتی از نوروز در جبهه‌ها در گفت‌و‌گو با یک رزمنده دفاع مقدس
نوروز سال ۶۳ در تهران بودم. آن سال عملیات خیبر از سوم تا ۲۲ اسفند ۶۲ انجام گرفت که باعث شهادت تعداد زیادی از بچه‌های همرزم‌مان شده بود، بنابراین یک نوروز عجیب و غمباری داشتیم. عراق در خیبر از بمب‌های شیمیایی استفاده کرد که خیلی مجروح دادیم. بیشتر روز‌های عید را در بهشت زهرا (س) و سرمزار دوستان شهیدم بودم
۱