امام موسي صدر چند سال قبل از آن به ليبي سفر كرده بودند و در آنجا بر سر «كتاب سبز» قذافي و عقايدي كه به وسيله آن انتشار داده و از نظر ايشان غلط بود، بحث تندي بين آن دو درگرفته بود كه منجر به تكدر زيادي شد. قذافي در آن مقطع در خاورميانه نقش پررنگي داشت و بهويژه در توطئه توطين فلسطينيها در لبنان بسيار مؤثر بود، به همين دليل آقاي بومدين معتقد بود ملاقات آقاي صدر با قذافي ميتواند در تغيير اين وضعيت، تأثير داشته باشد. البته آقاي صدر ابداً نسبت به نتايج حاصل از اين ملاقات و گفتوگو خوشبين نبودند و قذافي را آدم متصلب و بيمنطقي ميدانستند. ايشان به بومدين گفته بودند: ما پيش از اين با هم بحث تندي داشتيم و تصور نميكنم نتيجه مفيدي از اين ملاقات حاصل شود! اما آقاي بومدين اصرار كرده و قول داده بود كه نهايت تلاش خود را براي فراهم كردن زمينههاي اين ملاقات انجام بدهد و از آقاي صدر قول گرفت حتماً به ليبي بروند. آقاي صدر به اروپا آمدند و موضوع را با من و صادق قطبزاده در ميان گذاشتند و قرار شد من و او همراه آقاي صدر برويم. هدف ما هم اين بود كه به ليبي برويم و از قذافي بخواهيم امكانات پخش راديويي به مدت دو ساعت در روز را، براي ايران در اختيار ما بگذارد. قرار شد وقتي آقاي صدر از اروپا برگشتند، روز سفر ما را به ما خبر بدهند.
كاردار سفارت ليبي، دعوتنامه رسمي قذافي را به ايشان داد و گفت: بهترين موقع براي مسافرت ايشان به ليبي، در زمان برگزاري جشنهاي سالگرد انقلاب ليبي در اول ماه سپتامبر است. آقاي صدر چون قصد داشتند به فرانسه بروند، گفتند امكان سفر ايشان به ليبي، در بيستم ماه آگوست خواهد بود. وقتي اين تاريخ تعيين شد، من و قطبزاده براي اين سفر آماده شديم. از دانشگاهي كه در آن درس ميدادم، مرخصي گرفتم و با اينكه نزديك امتحانات دانشجويان هم بود، برنامههايم را طوري تنظيم كردم كه لطمهاي به برنامههاي دانشگاه نخورد و دو هفته مرخصي گرفتم. روز 16 يا 17 آگوست بود كه آقاي صدر به من خبر دادند: سفر ما يك هفته عقب افتاده است! چون قبلاً از دانشگاه مرخصي گرفته بودم و ديگر نميتوانستم برنامهام را تغيير بدهم، به ايشان خبر دادم امكان همراهيام با ايشان وجود ندارد. هنوز طنين صداي ايشان در گوشم هست: « شايد خيري در اين قضيه است و انشاءالله در فرصتهاي آتي به ليبي خواهي رفت!»
ايشان سرانجام در 25 آگوست همراه با دو نفر به ليبي رفتند و در آنجا رئيس دفتر ستاد سياست خارجه از شهيد موسي صدر استقبال و ايشان و همراهانشان را به هتل الشاطي راهنمايي كرد.
چرا، اتفاقاً برخلاف سفرهاي قبلي امكان برقراري هر نوع ارتباطي با خارج قطع شده بود، بهطوري كه ايشان حتي نتوانستند به خانوادهشان خبر بدهند! تا روز 27 آگوست هم هيچ خبري از شهيد موسي صدر نبود و همه ما از اين قضيه نگران و متعجب بوديم. از همه مهمتر اينكه هيچيك از رسانههاي ليبي هم ورود ايشان را منتشر نكرد، در حالي كه هر وقت ايشان به يك كشور عربي سفر ميكردند، رسانههاي آن كشورها گزارشهاي مفصلي از سفرشان منعكس ميكردند. بعدها ميگفتند: يكي از همراهان ايشان در روز 27 يا 28 آگوست، براي كاري به سفارت لبنان در ليبي ميرود و كاردار ليبي تازه آن موقع متوجه حضور امام موسي صدر در ليبي ميشود!
بعدها دكتر چمران ميگفت: شيخ محمد يعقوب به سفارت لبنان در ليبي زنگ زده بود كه با نزار فرحات، كاردار سفارت لبنان حرف بزند كه تلفن قطع ميشود! كاردار لبنان در ساعت 2 بعد از ظهر به هتل ميرود تا پاسپورت بدرالدين را به او بدهد كه ميبيند اثري از آثار امام موسي صدر و همراهان ايشان نيست!
ابداً! از اينجا به بعد، هر چه هست نقل قول است. كاردار سفارت لبنان تا روز 31 آگوست هم نميتواند خبري به دست بياورد. برخي ميگويند تا اين تاريخ، ملاقاتي هم بين امام موسي صدر و قذافي صورت نگرفته است.
قذافي بعدها ادعا كرده بود براي ساعت يك و نيم بعدازظهر 31 آگوست با ايشان وقت ملاقات داشت، ولي ايشان نيامدند و بعد هم به قذافي اطلاع داده شد ايشان رفتهاند!
ادعا كردند با پرواز آليتاليا به رم رفتهاند.
يكسري اسناد جعلي و سرهم بندي شده كه آشكارا با عجله و ناشيگري جمع و ارائه شدند!
خدمه آن پرواز، كمك خلبانها، مهماندارها، مسافرها و. . . خلاصه همه كساني كه مستقيم و غيرمستقيم با آن پرواز سر و كار داشتند، وقتي عكس آقاي صدر را نشانشان داديم، گفتند: چنين كسي را در هواپيما نديدهاند! دفتر هواپيمايي آليتاليا ادعا كرد كه آمدند و از ما سه بليت درجه يك خواستند، ولي جا نداشتيم! بسيار اصرار كردند و ناچار شديم جاي سه نفر را كنسل كنيم و به اين سه نفر بدهيم!
بله، از طريق دادستاني در مرزباني ايتاليا، تحقيقاتي را انجام داديم. ايتالياييها ميگفتند: شخصيتي وارد ايتاليا شد، اما بريگارد سرخ ايشان را ربوده است! آنها از سفيرشان در ليبي خواستند ماجرا را بررسي و روشن كند. ايتالياييها ابتدا از مرزباني شروع كردند، چون بديهي است اگر آقاي صدر وارد ايتاليا ميشدند، بايد فرم ورود را پر ميكردند. دادستاني ايتاليا از همه مأموراني كه احتمال ميدادند ايشان را هنگام ورود ديده باشند، تحقيق كرد و همه آنها از ورود چنين شخصيتي اظهار بياطلاعي كردند. آقاي صدر هم قد بلند و چهره زيبا و ظاهر آراستهاي داشتند و ممكن نبود كسي ايشان را ببيند و به خاطر نسپارد. شيخ محمد يعقوب هم روحاني بود و قطعاً لباس و ظاهر ايشان به ياد هر بينندهاي ميماند.
كساني بهجاي آقاي صدر و همراهان به ايتاليا و به هتل «هاليدي اين» ميروند و در آنجا فرم ورودي را پر ميكنند! يكي از موارد مشكوك در اين فرمها اين بود كه شيخ محمد شحاده يعقوب از همراهان آقاي صدر، هميشه وقتي ميخواست فرمي را پر كند، مينوشت: «محمد يعقوب»، ولي در اين فرم اسم كامل او آمده بود، آن هم با غلط املايي! دو نفري كه به اين هتل ميآيند، بعد از اينكه وسايلشان را در هتل ميگذارند، از هتل خارج ميشوند و ديگر هم هيچوقت برنميگردند! مسئولان هتل موضوع را به پليس اطلاع ميدهند كه دو نفر آمده و چمدانهايشان را گذاشته و خودشان رفتهاند. در چمدانها را باز ميكنند و لباسها، گذرنامه و ساعت شكسته آقاي صدر را در آن ميبينند!
مسئولان هتل و مسافران، از آن دو نفر نشانيهايي را ميدادند كه ابداً با مشخصات آقاي صدر يا همراهان ايشان هماهنگي نداشت. قبلاً هم گفته شده بود آقاي صدر قصد دارند از ليبي به فرانسه بروند و ليبياييها برايشان ويزاي فرانسه گرفتهاند، در حالي كه ايشان ويزاي معتبر فرانسه را داشتند و ضرورتي نداشت كه كسي براي ايشان ويزا بگيرد!
آنها يك بيانيه رسمي صادر و اعلام كردند: ايشان در ساعت يك و نيم خاك ليبي را ترك كردهاند! قذافي هم قبلاً گفته بود: من ساعت يك و نيم با ايشان قرار داشتم كه نيامدند.
سؤال همين جاست. چطور ممكن است يك مقام رسمي از هتل خارج شود و مأموران امنيتي متوجه نشوند؟ چطور ممكن است وسايلش را بردارد و به فرودگاه برود و باز كسي متوجه نشود؟
آنها ادعا ميكردند ايشان ساعت يك از هتل بيرون رفتند، در حالي كه ساعت پرواز هفت عصر بود! در اين فاصله ايشان كجا بودند؟ بعد هم گفته شد: ساعت هفت در فرودگاه بودند! قبل از آن كجا بودند؟ لابد با چمدانهايشان در خيابانها گشت ميزدند! درست از ساعت يك آن روز، ديگر هيچ خبر موثقي نتوانستيم از ايشان بگيريم. البته اخبار و اطلاعاتي منتشر ميشدند كه همه هدفدار بودند و وقتي دنبال ميكرديد يا به خبرنگاري در بيروت ميرسيد يا به دفتر كاردار سفارت ليبي در بيروت يا يكي از مقامات ليبي! همه هم ضد و نقيض! در مجموع 25 بار اخباري به ما رسيد كه ارزش پيگيري داشت و همانها هم منتشر شدند. در تمام اين مدت ليبياييها به دنبال راه فرار ميگشتند تا خود را از مخمصهاي كه در آن گرفتار شده بودند، نجات دهند. آن اواخر قذافي به بازي خطرناكي دست زد. جنازه ابونضال در بغداد پيدا شد و قذافي بيانيهاي را صادر كرد و در آن به مدح آقاي صدر پرداخت و از تعابيري مثل «علامه مجاهد، دوست ديرينه انقلابي كه بارها به ليبي سفر كردند» از ايشان ياد كرد، در حالي كه آقاي صدر فقط يك بار به ليبي سفر كرده بودند كه آن هم به آن دعواي لفظي شديد منجر شد. قذافي در بيانيهاش نوشته بود: اخيراً متوجه شديم اين دوست ديرينه ما هنگام بازگشت از ليبي توسط ابونضال دچار حادثه شدهاند و فوقالعاده متأثر شديم و قطعاً موضوع را پيگيري و عاملان جنايت را مجازات خواهيم كرد! لحن اعلاميه كاملاً نشان ميداد قذافي براي خلاص كردن خود از مخمصهاي كه خودش ايجاد كرده بود و براي رهايي از زير فشار افكار عمومي جهان، دست به اين بازي زده است كه پيامدهاي خطرناكي در بين گروههاي مختلف فلسطين و شيعيان داشت.
در سال 1382، 117 نفر از زندانيهاي ليبي كه بعضي از آنها بيش از 30 سال در زندانهاي ليبي بودند، آزاد شدند و هيچكدام از آنها از حضور آقاي صدر در زندانهاي ليبي خبر نداشتند كه هيچ، حتي نميدانستند ايشان در ليبي بودهاند! قذافي هميشه به رفتارهاي عجيب و غريب شهرت داشت، بنابراين در مورد آقاي صدر هم نميتوان چندان اميدوار بود كه اقدام جنايتكارانهاي انجام نداده باشد.
هر سال در اواخر ماه آگوست و اوايل سپتامبر در لبنان، برنامههاي مفصلي اجرا ميشود، از جمله در روز 31 آگوست كه روز ناپديد شدن آقاي صدر است، همه لبنان و نه فقط شيعيان كار را تعطيل ميكنند. در يكي از كنفرانسهاي سالانهاي كه درباره آثار و انديشههاي آقاي صدر در بيروت تشكيل ميشد، آمده بود كه سال 2002 را سال روشن شدن سرنوشت آقاي صدر تعيين و از تمام ظرفيتهاي محلي، منطقهاي و بينالمللي استفاده شود تا بالاخره معلوم گردد كه چه اتفاقي براي ايشان پيش آمده است. تلاشهاي زيادي هم توسط دولت ايران و دولت لبنان در اين زمينه صورت گرفت.
آيتالله خامنهای در دوره رياست جمهوري با قذافي ملاقاتي كردند و در آن ديدار درباره آقاي صدر از او سؤال كردند. قذافي با خنده و شوخي گفت: اين موضوع را فراموش كنيد! ايشان بهشدت اعتراض كردند كه اين موضوعي نيست كه بتوان فراموش كرد و گيريم من فراموش كنم، با مردم چه ميكنيد؟ بار دوم هم آقاي هاشمي رفسنجاني در دوران رياست جمهوري و در سفري كه به ليبي داشتند، همين سؤال را از قذافي پرسيدند كه او بهشدت ناراحت شد. در دوره رياست جمهوري آقاي خاتمي هم موضوع توسط آقاي ابطحي پيگيري ميشود كه به نتيجه نميرسد و در نتيجه مذاكرات متوقف ميشود.
در رژيم سابق ارتباط بين ايران و ليبي قطع بود. پس از پيروزي انقلاب بر اساس قراردادي روابط سياسي بين دو كشور برقرار شد. يكي از مفاد اين قرارداد تشكيل كميتهاي براي تحقيق درباره سرنوشت امام موسي صدر بود.
اعضاي اين كميته عبارت بودند از: وزير دادگستري، دو سه نفر حقوقدان، نماينده دادستاني ايتاليا، نماينده دادگاهي در ايتاليا كه چندين بار پرونده آقاي صدر را بررسي كرده و به اين نتيجه رسيده بود كه ايشان هيچوقت وارد ايتاليا نشده بودند، نماينده قضايي دولت لبنان و بنده به عنوان عضو و سرپرست كميته.
ما اطلاعات فراواني را گردآوري كرده و كاملاً آماده بوديم. حتي تاريخ سفر به ليبي هم مشخص شد، اما شبي كه ميخواستيم حركت كنيم، به ما خبر دادند نماينده رهبر ليبي نزد آقاي منتظري رفته و از آنجا اعلام كرده است اين هيئت را نميپذيريم!
گفتند اسم اين كميسيون، كميسيون تحقيق بوده است، اما قبل از تحقيق، نظرشان را به روزنامهها دادهاند و به همين دليل سفر اين كميته لغو شده است!
اگر از اين جنبه كه نبايد حرفي به رسانهها زده ميشد، شايد. ميدانستم منظورشان من هستم، چون بارها با مطبوعات و رسانهها مصاحبه كردم و حتي در سخنرانيهايي كه در سفر رسمي پس از پيروزي انقلاب به لبنان داشتم، همواره با قاطعيت اعلام كرده بودم ايشان هرگز از ليبي خارج نشدهاند و دولت ليبي مسئول مستقيم است و بايد پاسخگو باشد. وقتي ديدم وضع اينگونه است، استعفا کردم تا گروه بتواند به ليبي برود. عليالقاعده ديگر نبايد مشكلي وجود داشته باشد، اما آقاي منتظري شبانه خود را به امام ميرساند و ميگويد: سفر كميته تحقيق به ليبي بر روابط انقلاب نوپاي ما و ليبي تأثيرات زيانباري ميگذارد! امام كه از روابط خاص جريان مهدي هاشمي با بيت آقاي منتظري اطلاع داشتند، به من گفتند: بهتر است سفر اين هيئت به تأخير بيفتد، من از اينها براي جان شما نگرانم!
بله، قذافي اعلام كرد مايل است به ايران بيايد و امام قاطعانه گفتند: تا موضوع آقاي صدر روشن نشود، با قذافي ديدار نخواهم داشت! در آن ايام و با قاطعيتي كه امام داشتند، خيلي بهتر ميشد قضيه آقاي صدر را پيگيري كرد و دار و دسته قذافي در ايران نميتوانستند مسير پرونده را منحرف كنند. امام قبل از پيروزي انقلاب هم براي حافظ اسد و ياسر عرفات نامههايي فرستادند و از سلامت آقاي صدر اظهار نگراني كردند و از آنان خواستند پيگير موضوع باشند. همچنين بيانيهاي خطاب به هيئت ليبيايي كه به ايران آمده بودند صادر كردند و از آنان خواستند به سرهنگ قذافي بگويند هر چه زودتر در مورد سرنوشت امام موسي صدر پاسخ روشن و مستدل بدهد. سپس امام در ديداري كه با خانواده آقاي صدر داشتند مفصلاً درباره جوانب مختلف موضوع با آنان صحبت كردند.
در هر حال قذافي بهتدريج تلويحاً پذيرفت كه امام موسيصدر در ليبي ربوده شده و ديگر مثل گذشته از خود سلب مسئوليت نميكرد، ولي هيچگاه پاسخ روشني نداد و اين پرونده همچنان در ابهام باقي ماند تا بالاخره قذافي سرنگون شد. بعد از آن هم عملاً اين پرونده به گونهاي جدي پيگيري نشده است.