جوان آنلاین: در سالهای اخیر ذهن ما نسبت به رابطه هوای پاک و منتظر نشستن برای تغییرات جبری جوی از جمله وزش باد و بارش باران شرطی شده است. این روزها که باد و باران بهاری در آسمان اغلب شهرهای کشور و از جمله کلانشهرها و تهران حضور دارد، میتوانیم به این سؤال فرصت جولان دهیم که آیا واقعاً صورتمسئله نقش ما در شکلگیری هوای پاک تا این حد منفعلانه است؟
این درست که بخش قابل توجهی از موضوع آلودگی هوا گریزناپذیر و محصول مشی و سبک زندگی صنعتی فعلی بشر است، این درست که این وضعیت مختص کشور ما هم نیست و این درست که نهادهای دستاندرکار در این موضوع وظایفی دارند که میتوانند در جهت مهار آلودگی هوا به کار ببندند- از نوع سیاستگذاریهای تشویقی و تنبیهی مدیریت شهری در استفاده از وسایل حملونقل عمومی و مهار استفاده از خودروهای شخصی به ویژه خودروهای تکسرنشین، وجود قوانین بالادستی در حمایت از سرمایهگذاری در استفاده از سوختهای پاک، افزایش کیفیت سوختهای فسیلی، اولویتدادن دولت و نهاد قانونگذار و قوه قضائیه به اهمیت کیفیت هوا و رابطه آن با سلامتی روان و جسم شهروندان-، اما واقعیت آن است که ما به عنوان شهروندان هنوز نتوانستهایم در بسیاری از حوزههایی که با مسئولیت اجتماعی ما در ارتباط است، رابطهای فعالانه و نه منفعلانه با مسائل جمعی خود برقرار کنیم.
رابطه فعالانه ما شهروندان با کیفیت هوای شهرمان چیست؟ در تعبیر عامیانه، ما میتوانیم این سؤال را یک پرسش از جنس «نفس او از جای گرمی بلند میشود» ارزیابی کنیم و بگوییم در روزگاری که اغلب افراد جامعه ما با چالشهای معیشتی روبهرو هستند، کیفیت هوا چه اولویتی میتواند برای آنها داشته باشد؟ اما وقتی به هزینههای سرسامآور و غیرقابل اجتناب آلودگی هوا بر سلامتی نسل حاضر و نسلهای آتی بیندیشیم، نمیتوانیم چنین خونسردانه شانههایمان را بالا بیندازیم.
سالها پیش که کودک خود را به خاطر خوبنشدن سرفههایش نزد پزشک متخصص اطفال برده بودم، وقتی آن پزشک در روزهای وارونگی هوا- فصل پاییز- کودکم را معاینه کرد و بیتابی مرا در درمان عاجل ریه فرزندم دید، جملهای گفت که انگار برای همیشه در ذهن من حک شده است: چه انتظاری دارید؟ شما میگویید آلودگی، ولی آن چیزی که اتفاق افتاده بیشتر شبیه بمب شیمیایی است.
بعدها که به حرف آن متخصص فکر کردم، دیدم راست میگوید، ما عادت کردهایم وجود این بمب شیمیایی در شهرهایمان را نادیده بگیریم، اما در عوض آن حجم از آلودگی، روان و تن ما را نادیده نخواهد گرفت.
ما کمتر به شکل خودآگاه به حواشی رفتار اجتماعی خود توجه کردهایم، وگرنه در این باره مسئولیت بیشتری را متقبل میشدیم و با درجه خودخواهی به مراتب کمتری در صحنه رفتارهای جمعی حاضر میشدیم. ما وقتی نمیخواهیم کاری را انجام دهیم، ذهن توجیهگرمان میتواند انواع و اقسام دلایل- حتی ظاهراً موجه- را بتراشد:
ـ ضریب نفوذ وسایل حملونقل عمومی از جمله مترو پایین است.
ـ استفاده از دوچرخه به عنوان یک وسیله حملونقل در شهرهای ما بیشتر شبیه جوک است.
ـ واقعاً فکر میکنید من سوار اتوبوس شوم، کیفیت هوای تهران بهتر میشود؟ و...
دقت در اینکه چگونه ما میتوانیم دچار خودفریبی شویم و مسئولیتها را گردن دیگران بیندازیم، میتواند اوضاع را به سمت بهترشدن ببرد. این ایده خطرناکی است که در چند دهه اخیر میان ما ایرانیها به تدریج جای پای خود را محکم کرده است: «باید منتظر باد بود» و توجه کنیم که این ایده صرفاً در موضوع هوا متوقف نمیماند. وقتی چنین منفعلانه بیندیشیم، این انفعال میتواند به سایر حوزههای زیست جمعی ما نیز نفوذ پیدا کند و آنجا هم دنبال مساعدشدن وضعیت- صرفاً با تغییر شرایط بیرون از خودمان- بگردیم.