دفاع مقدس
نگاهی به استراتژی دفاع متحرک عراق در بهار سال ۶۵ در گفتگو با یک راوی دفاع مقدس
هرجایی که عراق جاده‌های خوبی داشت، همانجا عملیات می‌کردند. چون در طرح عملیات محدودشان یکسری تانک را سوار بر کامیون‌های مخصوص حمل تانک می‌کردند و سریع از نقطه‌ای به نقطه دیگر می‌بردند و به شکل برق‌آسا ضربه‌ای به یک منطقه مرزی می‌زدند
گفت‌وگوی «جوان» با فرزند سردار شهید عبدالحسین برونسی به مناسبت سالگرد بازگشت پیکرش در اردیبهشت ۱۳۹۰ 
بعد از تشییع پدرم، پیکرش را در همان مزاری دفن کردیم که اردیبهشت سال ۱۳۶۴ به صورت نمادین سنگی برایش گذاشته بودیم. پدرم به حضرت زهرا (س) خیلی ارادت داشت. برای همین پیکرش مقارن با شهادت حضرت‌زهرا (س) در ۱۷‌اردیبهشت سال ۱۳۹۰ به وطن برگشت و با استقبال مردم تشییع شد
گفت‌وگوی «جوان» با همسر شهیدسید مهدی شاهچراغ از شهدای عملیات الی بیت‌المقدس
خدا خیلی زود فاطمه را به ما هدیه کرد. خبر تولدش را در جبهه به او دادند فرمانده گردان رو به سیدمهدی کرد و گفت:شما دیگر برگرد! خانمت به شما احتیاج دارد. بچه‌ها می‌خواستند از سیدمهدی خداحافظی کنند که او با حرفش همه را متعجب کرده و پاسخ داده بود: من تا آخرعملیات می‌مانم
خرمشهر در گذر تاریخ و روایت مراحل اول عملیات آزادسازی آن در گفت‌و‌گوی «جوان» با یک پژوهشگر دفاع مقدس
بعثی‌ها در مجموع پنج‌لشکر قدرتمند را برای حفاظت از این شهر به کار برده بودند. خودشان روی دیوار‌های خرمشهر می‌نوشتند که «آمدیم تا بمانیم» لذا آرایش دفاعی‌شان را به نوعی ترتیب داده بودند که ماندگاری‌شان را تضمین کند. در خرمشهر و اطراف آن یک نوار امنیتی بسیار محکمی درست کرده بودند
نگاهی گذرا به زندگی جهادی سردار شهید حاج‌مجید رمضان
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مجید رمضان سنگر تعلیم را برگزید و در منطقه مستضعف‌نشین اسلام‌شهر به آموزش نسل انقلابی پرداخت. از آنجا که او در زمینه مکتب مارکسیسم اطلاعات خوبی داشت، با عوامل این گروهک منحرف به مباحثه و مجادله نیز بر می‌خواست. 
خاطره‌ای از شهید مجید رمضان در گفتگو با همرزم شهید
سطح آب رودخانه بالا آمده بود. احتمال داشت در عبور از رودخانه مشکلاتی پیش بیاید. اما چاره دیگری نداشتیم و از مسیری که همیشه تردد می‌کردیم وارد اروند شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتا‌وانت ما شد. با آقا مجید شیشه در ماشین را دادیم پایین و رفتیم روی سقف اتاق وانت نشستیم
مروری بر شرایط سخت جنگ تحمیلی در موقعیت تحریم‌ها، در گفت‌و‌گوی «جوان» با یک راوی دفاع مقدس 
ما در اینجا تحریم بودیم. کسی به ما سلاح نمی‌فروخت. صنایع برجای مانده از دوران پهلوی هم بسیار ضعیف بودند. چیزی که ما در دفاع مقدس دیدیم، چه در وقایع رخ داده در میدان نبرد و چه در پیشرفت‌های تسلیحاتی و خودکفایی و خلاقیت‌ها و... به معجزه شبیه‌تر است
گفت‌و‌گوی «جوان» با همسر و دختر شهید  عملیات الی بیت‌المقدس، شهیدغلامعلی میرحاج‌
با سینی چای به استقبالش رفتم و کنارش نشستم. پرسیدم: «چیزی شده؟» ورقه‌ای را نشانم داد و گفت: «می‌خواهم بروم جبهه، اما اجازه نمی‌دهند!» گفتم: «شما که تازه آمدی، بگذار دیگران بروند.» گفت: «در نماز جمعه اعلام کرده‌اند برای آزادی خرمشهر به نیرو احتیاج دارند، باید بروم!» به همه دوستان و آشنایان زنگ زد و از آن‌ها خداحافظی کرد. یک جمله را به همه می‌گفت: «این دفعه می‌روم یا سرم را می‌دهم یا سر صدام را برایتان می‌آورم...»
خاطره‌ای از شهید محمدرضا زاهدی برگرفته از کتاب «موقعیت الله وکیل»
حمید رفیعی از مصطفی روحی خواست که در موقعیت جزیره مجنون بماند تا خودش برای شناسایی وارد منطقه آزادشده شود. آقایان نصیریان و امینی و چند نفر دیگر از نیرو‌های واحدهایشان نیز همراه حمید بودند و به اتفاق، عازم منطقه درگیری شدند. 
روایت‌هایی از مراحل اولیه عملیات الی بیت‌المقدس در اردیبهشت ۱۳۶۱ در گفت وگوی «جوان» با دو رزمنده حاضر در این عملیات 
بچه ها، فراری‌های بعثی را تعقیب کردند. اما ساعتی بعد متوجه شدیم نیرو‌های جناح چپ ما نتوانستند خط نیرو‌های عراقی را بشکنند. ما همین‌طور به پیشروی ادامه می‌دادیم تا اینکه مسئول محور عملیاتی از طریق بیسیم اعلام کرد: «پیشروی نکنید». لحظاتی بعد در حالی که گریه می‌کرد دستور عقب نشینی داد