کد خبر: 802433
تاریخ انتشار: ۱۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۰:۰۶
بررسي اجمالي سير انديشه سياسي اساتيد جريان‌ساز علوم سياسي در دانشگاه
اين مطلب با مرور آثار و نظرات تني چند از اساتيد برجسته علوم سياسي سير ايده‌پردازي و مشي فكري آنان بررسي مي شود.
احسان كياني*

پيش‌تر در صفحه انديشه روزنامه جوان به بررسي تاريخچه تشكيل مدارس تخصصي و دانشكده‌هاي برتر علوم سياسي در كشور و نقد نواقص و كاستي‌هاي آموزشي رشته تحصيلي انديشه سياسي در نظام عالي آموزشي ايران پرداخته شد. در آن مقاله ترجمه صرف و بي‌توجهي عموم آكادميسين‌هاي عرصه انديشه سياسي به مسائل بومي و وطني بن‌مايه‌هاي اسلامي و ايراني مورد نقد واقع شد. در اين مطلب با مرور آثار و نظرات تني چند از اساتيد برجسته علوم سياسي در دهه‌هاي اخير، سير ايده‌پردازي و مشي فكري آنان را بررسي خواهيم كرد. با نگاهي به سير انديشه برخي از اساتيد برجسته علوم سياسي مي‌توان نتيجه گرفت، نحله‌هاي انديشه سياسي غرب چنان در فضاي دانشگاهي رسوخ نموده كه قوت در «ترجمه‌گري» آثار انديشمندان غرب سهم اصلي در برجستگي اشخاص در فضاي آكادميك ايران دارد. ابتدا نگاهي مي‌كنيم به زندگي علمي مرحوم حميد عنايت كه از پيشتازان تدريس و تبيين انديشه سياسي در فضاي دانشگاهي ايران بود. سپس، به تدقيق در آثار و تفكرات حسين بشيريه مي‌پردازيم كه بخش مهمي از فعالان سياسي و فكري متأثر از وي بوده‌اند. آنگاه رويكردهاي فكري سيدجواد طباطبايي را كه اخيراً سعي نموده سنت ديگري در فضاي روشنفكري ايراني رقم بزند، تحليل مي‌كنيم. 

آغازگر علم سياست

حميد عنايت در سال 1311 در تهران چشم به جهان گشود. پدرش كه از عالمان ديني بود، پس از فشارهاي سياسي دولت پهلوي اول بر فقيهان، لباس روحانيت را به كناري نهاد و با دريافت مجوز دفتر اسناد رسمي، به كسوت محضرداري درآمد. حميد عنايت، تحصيلات ابتدايي را در مدرسه سپهر آغاز كرد ولي به سبب انحلال آنجا، به مدرسه ارامنه رفت و تحصيلات ابتدايي را در آنجا به پايان رساند. تحصيل در مدرسه ارامنه، وي را با انديشه و منش تدريس و آموزشي غرب آشناتر كرد و سبب خو گرفتن او با بعضي آموزههاي مدرن شد كه اغلب در مكتبخانهها و مدارس سنتي ايران، مهجور و مطرود بود. وي دوره متوسطه را نيز در دبيرستان فيروز در كنار زرتشتيان گذراند و پس از طي اين دوران وارد دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران شد. عنايت كه شاگرد اول دانشكده شده بود، براي ادامه تحصيل بورسيه شد. عنايت مدرك كارشناسي ارشد علوم سياسي را در سال 1337 از مدرسه اقتصاد و علوم سياسي دانشگاه لندن گرفت و در سال 1341 موفق به كسب مدرك دكترا از مدرسه مطالعات شرقي و آفريقايي آن دانشگاه شد. او كه از شيفتگان دكتر مصدق و حامي نهضت مليشدن صنعت نفت بود در دوران تحصيل با كنفدراسيون دانشجويان ايراني مشتمل بر دانشجويان مليگرا و چپگراي منتقد دولت، همكاري داشت. هر چند بيش از فعاليت سياسي در زمينه نگارش مقالات تاريخي فعاليت ميكرد. پس از بازگشت به كشور نيز حضورش در مراسم ترحيم دكتر مصدق در احمدآباد در سال 1346 موجب احضارش به ساواك شد. اما عنايت كه در اين سالها محافظهكارتر شده بود و از شور و شوق آرمانگرايانه دوران جوانياش فاصله گرفته بود، به تدريج از فعاليتهاي سياسياش كاست تا مشكلي براي تدريس و تحقيقش در ايران به وجود نيايد. چنانكه سفارت امريكا در تهران درباره او گزارش ميدهد:«عنايت در مورد آنچه ميگويد، خيلي محتاط است. چراكه از قرار معلوم مايل نيست لطمه غيرضروري به موقعيت تدريسش در دانشگاه بخورد». او كه از اساتيد مبرز علوم سياسي دانشگاه تهران بود، در سال 1351 جايزه تحقيقاتي اين دانشگاه را دريافت كرد و يك سال بعد به رتبه دانشياري ارتقا يافت. وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، مدت كوتاهي با «جبهه دموكراتيك ملي ايران» كه 14 اسفند 1357 بر مزار مصدق اعلام موجوديت كرد، همكاري داشت. اما پس از انقلاب فرهنگي، از كشور خارج شد و در سال 1359 به مقام استادياري كالج سنتآنتوني دانشگاه آكسفورد رسيد. دكتر عنايت در سال 1361 در انگلستان درگذشت.


استادان علم ترجمه شده سياست!


آثار مرحوم عنايت مشتمل بر ترجمه، تأليف و برخي مقالات كوتاه و بلند است. از آنجا كه وي از اولين اساتيد علوم سياسي ايران بود و تسلط خيلي خوبي بر زبانهاي انگليسي و فرانسوي داشت، آثار ترجمهشده او تأثير مهمي بر آشنايي دانشجويان اين رشته با انديشههاي سياسي غرب داشت. به خصوص كه دكتر عنايت نثري بليغ و اديبانه داشت و ترجمههايش در عين امانتداري از بياني شيوا و وفادار به ادبيات فارسي برخوردار بود. برخي از اين آثار از جمله معروفترين كتب كلاسيك انديشمندان سياسي غرب بوده است. مانند «سياست» اثر ارسطو منتشره در سال 1337، «تاريخ تمدن، جلد سوم: قيصر و مسيح» اثر دورانت منتشره در 1341، «تاريخ طبيعي دين» اثر هيوم منتشره در 1348 و «خدايان و بنده» و «عقل در تاريخ» آثار هگل كه به ترتيب در سالهاي 1352 و 1356 منتشر شدند. در واقع، در آن دوران اين تصور بر دانشپژوهان علوم سياسي حاكم بود كه علم سياست، يك دانش مدرن غربي است كه بايد آن را چون ديگر دستاوردهاي تمدني غرب، فراگرفت و جهت رشد و توسعه در مسير تمدن اروپايي به كار بست. همچنان كه دولتهاي غربي و به خصوص امريكا نيز تلاش ميكردند ايده نوسازي خطي مبني بر الگوگيري جهان سوم از كشورهاي توسعهيافته را در دولتهاي در حال توسعهاي كه متحدشان بودند، اجرا كنند. امري كه در ايران پس از استقرار دولت دموكرات جان افكندي در امريكا رشد سريعتري يافت كه از مصاديق بارزش ميتوان به اجراي طرح اصلاحات ارضي اشاره داشت. اين نكته در روش علمي عنايت در سالهاي اوليه تحصيلش نيز نمايان است كه عمده تلاش او بر ترجمه آثار مشهور انديشه سياسي غرب ميگذرد. در عين حال نميتوان فراموش كرد كه صبغه سياسي مليگرايانه و دولتستيز وي موجب ميشد تا در روند دولتسازي غربي كه دولت پهلوي متأثر از حمايتهاي دولتهاي غربي در پيش گرفته بود، هضم نشود. عنايت در نقد رويكرد پيشين خود ميگويد:«ما تصور ميكنيم حالا كه دنيا با اين شتاب در تغيير است، بايد ببينيم ملتهاي پيشرو چه مسائلي را طرح و چه راهحلهايي پيشنهاد ميكنند. فرض كلي اين است كه اين مسائل حادتر از مسائل خودمان است. در نتيجه از گذشته پاك بريدهايم.» به همين دليل در فضاي اواسط دهه 40 خورشيدي و متأثر از فضاي روشنفكري ايران كه راه رهايي را در نوعي بوميگرايي در عين بهرهمندي از دستاوردها و تجارب انديشههاي سياسي غرب ميديد، به سوي پژوهش و تحقيق در زمينه انديشه سياسي اسلام و جهان عرب سوق يافت. سير تاريخي آثار تأليفي منتشره از او نشانگر اين مسئله است. وي ابتدا به بيان درسگفتارهايي در اين باره پرداخت كه توسط دانشجويانش گردآوري و پس از تدوين و اصلاح، منتشر شد. مانند «تاريخ انديشه سياسي در اسلام و ايران» منتشره در 1348 و «تاريخ انديشههاي سياسي در اسلام» منتشره در 1349. سپس به نگارش مجموعه مقالاتي در اين زمينه روي آورد كه ثمرهاش «اسلام و سوسياليسم در مصر» و «جهاني از خودبيگانه» بود كه در سال 1351 منتشر شدند. وي در سالهاي پاياني عمر خويش توانست به تأليف دو اثر مفيد در اين خصوص بپردازد:«سيري در انديشه سياسي عرب» منتشره در 1356 و «انديشه سياسي در اسلام معاصر» كه در آخرين ماههاي حياتش تدوين و پس از فوتش، در سال 1362 منتشر شد. يكي از انتقاداتي كه نسبت به رويكرد فكري عنايت بيان ميشود، اينكه او بيشتر مترجم بود تا مؤلف. اين در حالي است كه فرآيند آثار علمي عنايت نشان از رشد تدريجي وي در زمينه عبور از فن ترجمه به هنر تأليف داشته است. به خصوص در شرايطي كه منابع دستاولي براي تدبر در تفكر غرب وجود نداشته، ترجمه چنين آثاري، تأثير قابل توجهي بر آشنايي محصلين ايراني با انديشمندان غربي گذاشت. به خصوص كه عنايت خود بيان ميدارد: «هم كساني كه در برابر هجوم غرب به ناسيوناليسم پناهنده ميشوند و هم كسانيكه انتقاد ماركسيسم از سرمايهداري غرب دستاويز حملاتشان بر غرب است و هم آنان كه اعتراضهاي اخلاقي يا شبه عرفاني برخي از متفكران معاصر غربي را به تمدن مادي اروپايي رهنمود خويش ساختهاند، همگي به نحوي سخنان خودِ متفكران غربي را از ولتر و مونتسكيو و روسو گرفته تا ماركس و نيچه و اشپنگلر و توينبي و هايدگر در بدگويي از غرب بازگفتهاند. ولي در اين بازگويي كمتر از انديشه خويش مايه گذاشتهاند و نيز كمتر به زمينه اجتماعي و تاريخي آن سخنان توجه كردهاند.» نكته ديگر اينكه گفته شده است:«نوشتههاي وي درباره انديشه سياسي در ايران دوره اسلامي، صرفاً خلاصههايي توصيفي است و عنايت حاوي نوآوري تئوريك نبوده است». حال آنكه ميتوان به اين نكته نيز توجه داشت در شرايطي كه هنوز تلاش درخوري براي آشنايي با انديشه سياسي جهان اسلام صورت نگرفته بود، همين درسگفتارهاي شفاهي توانست آغاز راهي براي تعمق بعضي دانشپژوهان علم سياست در ايران نسبت به بخش مغفول انديشه سياسي سنت اسلامي و ايراني باشد. به خصوص كه آثار پاياني عمر عنايت نشان ميدهد اگر اجل به وي مهلت ميداد، به سير علمي خود در راستاي تحقيق در زمينه انديشه سياسي اسلامي، جهتدهي روشنتري ميبخشيد.

جامعهشناس اصلاحات

حسين بشيريه در سال 1332 در همدان متولد شد. وي كه از شاگردان مرحوم عنايت است، پس از دريافت مدرك كارشناسي علوم سياسي از دانشگاه تهران، جهت ادامه تحصيل راهي انگلستان گرديد. او موفق شد مدرك كارشناسي ارشد در رشته رفتارشناسي سياسي را در سال 1979 از دانشگاه اسكس دريافت كند و مدرك دكتراي رشته تئوري سياسي را در سال 1982 از دانشگاه ليورپول اخذ نمود. بشيريه پس از بازگشت به ايران در دانشگاههاي مختلفي مانند دانشگاه تهران و دانشگاه امام صادق(ع) مشغول به تدريس شد. او در سال 1387 از ايران به امريكا رفت و اكنون مشغول تدريس در دانشگاه سيراكيوز نيويورك است. از جمله مهمترين آثار او ميتوان به ترجمه «لوياتان» اثر انديشمند مشهور بريتانيايي، توماسهابز اشاره كرد. از ديگر آثار ترجمهشده او ميتوان به «ريشههاي اجتماعي ديكتاتوري و دموكراسي» اثر برينگتونمور منتشره در 1369، «يورگنهابرماس: نقد در حوزه عمومي» اثر رابرتهولاب، «ميشلفوكو: فراسوي ساختگرايي و هرمنيوتيك» اثر دريفوس و رابينو منتشره در 1376 و «جريانهاي بزرگ در انديشه غرب» اثر وانبومر منتشره در 1380 اشاره كرد. نگاهي به عناوين و محتواي اين آثار نشان ميدهد بشيريه از علاقهمندان گرايش فكري چپ نو بوده كه با سردمداري مكتب فرانكفورت و با ظهور چهرههاي برجستهاي چون هابرماس، ماكوزه، گرامشي و لوكاج قدم به عرصه فكري جهان گذاشت. تمايل بشيريه به موج چپ نو در تحليل او از تحولات اجتماعي و سياسي ايران نيز مشهود است. وي كه علم سياست را علم راهيابي به دموكراسي ميداند، جامعهشناسي سياسي را نيز به گذار به دموكراسي تقليل ميدهد. بر همين مبنا، متأثر از جريان فكري فرانكفورت به نقش جامعه مدني در تحولات رسمي بيش از قدرت رسمي بها ميدهد. او كه از اواسط سالهاي دهه 70 خورشيدي به جناح چپ مذهبي كه آن زمان به تدريج نام اصلاحطلب به خود ميگرفت، نزديكتر شد و برخي از ايدهپردازان برجسته اين جريان مانند سعيد حجاريان از شاگردان مشهور او بودهاند. به همين سبب نوعي همدلي و همزباني در ترويج انديشههاي دموكراسيخواهانه ميان وي و آنان شكل گرفت كه تلاش ميكرد بسط جامعه مدني مد نظر انديشه سياسي غرب را در ايران پيادهسازي كند. بشيريه خود مينويسد: «ظهور گفتمان جديد جامعه مدني در ايران محصول تحولات داخلي و جهاني است. تجربه انقلاب و مقاومتهايي كه گفتمان سنتگرايي برانگيخت، موجب تجديدنظرهاي آشكار و پنهان در برخي از آرمانها شده، در نتيجه در نگرش گروههاي حاكم تغييراتي پديد آمد». آثار تأليفشده او در اين دوران به خوبي گرايش فكري وي به سوي نوعي گذار از ساختار اقتدارگرا به سيستمي دموكراتيك را نشان ميدهد. همچون «جامعهشناسي تجدد» و «دولت و جامعه مدني: گفتمانهاي جامعهشناسي سياسي» و «جامعه مدني و توسعه سياسي در ايران: گفتارهايي در جامعهشناسي سياسي» منتشره در 1378، «درسهاي دموكراسي براي همه» منتشره در سال 1380، «ديباچهاي بر جامعهشناسي سياسي ايران: دوره جمهوري اسلامي» منتشره در 1381. اما افول دوره اصلاحات نشان داد وي چندان در كاربست انديشههاي چپ نو و تطبيق آن بر جامعه وقت ايران دقيق نبوده است. به همين جهت در «گذار به مردمسالاري» منتشره در 1386 بيان ميدارد كه ساختار سياست ايران مستعد قدرت متمركز سياسي و جامعه مدني منفعل است. خوشبيني بشيريه به كنشهاي سياسي اصلاحطلبان، گمان داشت گسترش شهرنشيني و افزايش تحصيلات لزوماً به رشد طبقه متوسطي ميانجامد كه خواهان دموكراسي است. حال آنكه بسياري از تضادهاي اجتماعي و اقتصادي ايران با ديگر دولتها و همچنين تفاوتهاي بومي ايران با جوامع غربي نشاندهنده تمايز آشكاري است. همچنين برخي منتقدانش نيز معتقدند وي به شيوههاي تداوم نظامهاي توتاليتر، روابط نظاميان و جامعه و تأثير مسائل قومي بر انتخابات در ايران بيتوجه بوده و اين منجر به نوعي تقليلگرايي در برخي نظرات وي شده است. به جز تمايل به ترجمه و تحقيقات تطبيقگرايانه بر وضعيت اجتماعي ايران با برخي جوامع در حال توسعه متأثر از نظريات چپ نو كه به فقدان ارائه يك نظريه بومي و مبتني بر وضعيت اجتماعي و اقتصادي ايران در آثار بشيريه منجر شده است؛ مهمترين انتقادي كه بر انديشه سياسي وي وارد است، تمركز بيش از حد بر نقش جامعه مدني به مثابه يك واحد يكپارچه و اغماض از تفاوتهاي بومي و دروني مردم ايران و همچنين بيتوجهي به كنشهاي نخبگان سياسي و تأثير آن بر فرآيند سياستورزي جريانها و گروههاي مؤثر بوده است. چنان كه در سال 1388 در مصاحبه با نشريه اينترنتي لوگوس، طي تحليلي كه بيشتر به تحليلهاي ژورناليستي تنه ميزند تا يك تبيين جامعهشناسانه، با غفلت از تأثير كنش سياسي نخبگان بر فضاي پس از انتخابات، همه عوامل مؤثر را به سركوب(!) تقليل ميدهد و در عين حال بر توان جامعه مدني در راهبري اعتراضات تأكيد ميكند. شايد اين از عوارض ورود بيش از حد دكتر بشيريه از فضاي علمي به حوزه عمومي بوده است.

مبدع ايرانشهر

سيد جواد طباطبايي در سال 1324 در تبريز به دنيا آمد. پس از طي آموزشهاي ابتدايي در تبريز، براي تحصيل در رشته حقوق وارد دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران شد. او بعد از اخذ مدرك كارشناسي حقوق، براي ادامه تحصيل به پاريس رفت و دوره كارشناسي ارشد علوم سياسي و دكتراي فلسفه سياسي را در دانشگاه سوربن گذراند. وي در بازگشت به ايران به فعاليتهاي پژوهشي و تحقيقاتي در انجمن فلسفه ايران، دانشگاه بهشتي و دانشگاه تهران پرداخت. همچنين مدتي معاونت پژوهشي دانشگاه تهران را نيز بر عهده داشت. اما در سال 1374 از دانشگاه بركنار گرديد و بار ديگر راهي فرانسه شد. دانشكده علوم برلين، دانشگاه سيراكيوز و مؤسسه مطالعات عالي پاريس از جمله نهادهاي آكادميكي است كه طباطبايي در سالهاي حضورش در خارج از كشور با آنها همكاري داشت. او در سالهاي اخير كه به ايران بازگشته، مسئوليت گروه فلسفه دايرهالمعارف بزرگ اسلامي را عهدهدار شده است. او كه پيش از انقلاب اسلامي به سبب حضور در جلسات مرحوم فرديد با انديشههاي هگل آشنا شده بود، پاياننامه دكترايش تحت عنوان «گفتاري درباره انديشۀ سياسي هگل: برآمدن از 1794 تا 1806» را نيز درباره هگل جوان به رشته تحرير درآورد. همچنين به ترجمه «لنين و فلسفه و سه مقاله ديگر» اثر آلتوسر و «يادداشتهايي درباره ديالكتيك» اثر لنين كه به شناخت بيشترش از هگل انجاميد، همت گماشت. تأثيرپذيري طباطبايي از ايدهآليسم هگلي موجب شد تحليلهاي مورخان و متفكران علوم اجتماعي را متهم به فقدان ايده كند. او بيان ميكند كه براي تحليل عقبماندگي ايران در مقابل رشد غرب در سدههاي ميانه بايد به پشتوانهاي تئوريك مجهز بود. او مينويسد:«هگل در واقع، به چنان درك و دريافت عميقي از وقايع سياسي و تاريخي و بهطور كلي، امر سياسي، دست يافت كه به نوعي الگوي هرگونه تحليل سياسي تبديل شده است». به نظر وي با ايدهآليسم هگل در تحليل سير تاريخي حركت فكري ايرانيان پس از اسلام ميتوان به پاسخ اين پرسش دست يافت كه چرا ايران از گذر سدههاي ميانهاش به عصر روشنگري نرسيد. تأليف «ابنخلدون و علوم اجتماعي» منتشره در 1374 اولين تلاش او براي تحليل تاريخ كلاسيك جهان اسلام بر مبنايي هگلي بود كه در ادامه به تأليف «خواجه نظامالملك» منتشره در 1375 منجر شد. اما مهمترين اثر وي كه در آن به تفصيل از چرايي آنچه آن را انحطاط فكري در ايران فرهنگي(و نه جغرافيايي) سخن گفت، «زوال انديشه سياسي در ايران» منتشره در 1383 است. وي در نقد سياستدانان و جامعهشناساني كه دلايل افول را در مسائل ماترياليستي همچون استعمار، استبداد يا ژئوپلتيك ميديدند، بر مسائل فلسفي و انديشهگاني تأكيد ميورزد. به باور طباطبايي، روح زمانه دوران طلايي ايران در سدههاي سوم تا هفتم هجري با وامگيري از مفهوم روح در انديشه هگل همان كثرتگرايي عقلاني بود كه با آغوش گشودن به روي فلسفه يونان و با حفظ انعطافپذيري و تساهل انديشمندي ايراني در دوران ايران باستان، از هضم شدن در دستگاه خلافت اسلامي جلوگيري كرد و فرهنگ ايرانشهري را بنيان نهاد. بدين ترتيب از نظر طباطبايي، ايران هرگز جزئي از امت اسلام نبوده است ولي چيرگي قدرت سياسي خلافت به واسطه حكام سلجوقي و از ميان رفتن مدعيان استقلالطلب ايراني همچون صفاريان و سامانيان، موجب هدم اين فرهنگ و منش در نخبگان و غلبه روحيه سنتگرايي جزمانديشانهاي شد كه به جاي تدبير از تقدير سخن ميگويد و پرسش از چرايي و چگونگي بحرانهاي اجتماعي را حواله به مشيت الهي ميدهد. اين مسئله در تداوم تاريخي، پس از حمله خانمانسوز مغول به سلطنت صفويه ميرسد. طباطبايي، اتحاد سلطنت و فقاهت در دستگاه صفوي را باعث جديتر شدن روال پيشين و مانعي بزرگ بر سر خردگرايي ميبيند. در نظريه انحطاط طباطبايي، شريعت فقيهان و طريقت صوفيان(با وجود تفاوتهاي مهم در ريشههاي فكري و آيينهاي ظاهري) هر دو مانعي است كه راه را بر پرسشگري ايرانيان معاصر بسته است. او از اين مسئله تحت عنوان امتناع تفكر ياد ميكند. طباطبايي در سالهاي اخير تلاش كرده از وجه سلبي انديشهاش به سوي نوعي ايده ايجابي جهت عبور از اين امتناع و گشودن راهي بر انديشهورزي ايراني حركت كند. آنچه وي در اين زمينه مطرح ميكند، فرهنگ ايرانشهري است. بر اين مبنا، وي رجوعي به انديشه و آثار بعضي متفكران ايراني دورههاي ميانه به خصوص سهروردي داشت كه درصدد تلفيق ميان وجوه متفاوت فكري ايران و يونان باستان با اسلام بودهاند. با اين حال، اين تلاش ايدهپردازانه براي ايجاد يك راه ايجابي، با روايت هگلي از تاريخ فكري ايران كه به نوعي جبرگرايي در روال انديشه سياسي از خردگرايي به خردزدايي ميرسد، همخواني ندارد. به واقع اگر نوزايي غرب ريشه در برخي مفاهيم سنتي قرون وسطا مانند مباني حقوقي كليساي كاتوليك و قواعد اجتماعي فئوداليته داشته و لاجرم، هر مدرنيته بومي بايد ريشه در سنتهاي خويش بيابد، اكنون اين ريشهاي كه طباطبايي به آن چنگ زده، چه تناسبي با يك روال منطقي و تاريخي هگلي دارد كه در تحليل تاريخي به عقبماندگي فعلي رسيده است؟ البته طباطبايي هنوز مؤلفههاي گوناگون تز ايرانشهري را نيز به طور كامل بيان نكرده و مشخص نيست عناصري كه وي به كمك آنها درصدد بازيابي سنت و نماياندن راه مدرنيسم بومي ايران است، به كدامين دليل ممكن نيست دوباره به سرنوشت پيشين دچار شوند. گويي به تعبير گرامشي: «كهنه در حال مرگ است و نو هنوز نتوانسته زاده شود.»

فرجام سخن

بررسي آرا و نظرات متفكران علوم سياسي دانشگاهي ايران چنين مينمايد كه حتي برجستهترين اساتيد اين حوزه پيش از آنكه مبدع انديشه يا لااقل مولفاني باشند كه حسب تجربيات غرب مدرن و نيز با بازانديشي در تفكر ديني، مباني انديشه سياسي بومي را قوام دهند، ادامهدهنده «نهضت ترجمه»اي هستند كه از عهد مشروطيت رسميت يافت و به فرايند غربي انديشي اساتيد و محصلان علوم سياسي دانشگاهي دامن زد و دريغ آنكه اندك زماني پس از ورود اسلام به ايران، مسلمانان ايراني با ترجمه علوم رايج از زبانهاي ديگر، مباني آن را فراگرفته و چنان آن را بسط و تعميم دادند كه «نهضت ترجمه معكوس» شكل گرفت كه آثار ايرانيان مسلمان تا قرنها به زبانهاي ديگر در كشورهاي ديگر ترجمه و منتشر ميشد. و حال آنكه 150 سال پس از مشروطيت، ما هنوز اندر خم يك كوچهايم.

* كارشناسي ارشد علوم سياسي از دانشگاه تهران



منابع

1- حميد عنايت، شش گفتار درباره دين و جامعه، تهران: موج، 1353.

2- فرهنگ رجايي، عنايت صورتبردار انديشه سياسي بود، ماهنامه مهرنامه، شماره 2، 1389.

3- علي دهباشي، يادنامه دكتر حميد عنايت، ماهنامه بخارا، شماره 92، 1392.

4- حسين بشيريه، جامعهشناسي سياسي: نقش نيروهاي اجتماعي در زندگي سياسي، تهران: ني، 1374.

5- متين غفاريان، شارح شاگردپرور، هفتهنامه شهروند امروز، شماره 12، 1386.

6- مهرزاد بروجردي، دكتر بشيريه و علم سياست در ايران امروز، ماهنامه مهرنامه، شماره 38، 1393.

7- سيدجواد طباطبايي، ديباچهاي بر نظريه انحطاط ايران، تهران: نگاه معاصر، 1381.

8- مهرزاد بروجردي، سير نابخردي در تاريخ، ماهنامه انديشه پويا، شماره 18، 1393.

9- مصاحبه با سيدجواد طباطبايي، تسويهحساب با چريكها، ماهنامه مهرنامه، شماره 29، 1392.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر