کد خبر: 790275
تعداد نظرات: ۱۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۹ خرداد ۱۳۹۵ - ۲۰:۵۸
دفاع و سكوت؛ همه واكنش اصلاح‌طلبان در برخورد با تخلفات اصلاح‌طلبانه
مرزبندي و اعلام برائت از هم‌جناحي‌هايي كه خط قرمزها را رد كرده‌اند، نقد به اشتباهات هم‌حزبي‌ها، نقد درون‌گروهي، اذعان به خطا كردن‌هاي موردي دوستان و رفتارهايي از اين دست در ميان اصلاح‌طلبان چگونه است؟
كبري آسوپار
مرزبندي و اعلام برائت از هم‌جناحي‌هايي كه خط قرمزها را رد كرده‌اند، نقد به اشتباهات هم‌حزبي‌ها، نقد درون‌گروهي، اذعان به خطا كردن‌هاي موردي دوستان و رفتارهايي از اين دست در ميان اصلاح‌طلبان چگونه است؟ اصلاح‌طلباني كه همواره معتقد بر افشا و رسيدگي علني به خطاها و تخلفات مسئولان داخل نظام هستند و شعار «دانستن حق مردم است» را سرلوحه خويش مي‌دانند، با خطاها و تخلفات نيروهاي اصلاح‌طلب چگونه برخورد مي‌كنند؟ مثال‌هاي متعدد در اين زمينه وجود دارد كه با بررسي آنها نوع رفتار اصلاح‌طلبان با تخلفات نيروهاي اصلاح‌طلب را عيان مي‌سازد.
اين روزها كه تاج‌زاده، به عنوان يك مجرم امنيتي- سياسي از زندان آزاد شده و به عنوان فردي كه تنها يكي از جرم‌هاي او توهين به ولي فقيه است، مورد استقبال رسانه‌هاي اصلاح‌طلب و برخي مقامات اين جريان و نيز متأسفانه برادر رئيس‌جمهور قرار گرفته، بررسي اين رفتار موضوعيت يافته تا صحت ادعاي اصلاح‌طلبان در زمينه حق مردم براي دانستن يا برخورد با متخلفان باري ديگر روشن شود.

  اصلاح‌طلبان و مفسدان اقتصادي اصلاح‌طلب، دفاع و سكوت
پرونده اقتصادي غلامحسين كرباسچي اولين پرونده يك فساد اقتصادي كلان در سطح حكومت بود. شهردار وقت پايتخت متهم به مشاركت در اختلاس و ارتشاء و دخالت در انتخابات مجلس با پرداخت مبالغ كلان به برخي كانديداها و تباني در معاملات دولتي و تضييع اموال دولتي شده بود. او در نهايت به سه سال زندان و 10 سال انفصال از خدمات دولتي و نيز حكم تعليقي چهار سال حبس و 60 ضربه شلاق محكوم شد. دستگيري كرباسچي كه از حاميان رئیس دولت اصلاحات در انتخابات دوم خرداد 76 بود، موجي از اعتراضات ميان مقامات دولت اصلاحات را موجب شد. اصلاح‌طلبان به جاي استقبال از برخورد با تخلف يكي از اصلي‌ترين حاميان انتخاباتي خود، به دفاع از او برخاستند و حتي منتظر نماندند كه از ريز تخلفات آگاه شوند.
در نهايت هم غلامحسين كرباسچي پس از دو سال حبس با وساطت سيدمحمد خاتمي و اخذ حكم حكومتي از رهبر براي عفو او از زندان آزاد شد. رفتار اصلاح‌طلبان در دوران پس از آزادي او هم جالب توجه است. با او نه همچون يك مفسد اقتصادي بلكه مثل يك فعال سياسي برخورد شد. سال 88 هم مسئوليت ستاد مهدي كروبي را عهده‌دار شد. او در همين سال‌هاي اخير نيز مورد توجه رسانه‌هاي اصلاح‌طلب و محافل سياسي اصلاح‌طلبان است. به عنوان سخنران سياسي به دانشگاه‌ها دعوت مي‌شود، دانشجويان اصلاح‌طلب پاي سخنراني او سوت و كف مي‌زنند، در رسانه‌هاي اصلاح‌طلب به عنوان عضو كارگزاران و فعال سياسي مطلب از او منتشر مي‌شود و... انگار نه انگار كه او يك محكوم اقتصادي است. برخوردهاي اصلاح‌طلبان با فساد اقتصادي مهدي هاشمي از مورد كرباسچي هم جالب‌تر است. آنها به دفاع تمام‌قد از مجرمي پرداختند كه دريافت رشوه 15 ميليون دلاري از استات اويل و 8 ميليون يورو از شركت توتال براي عقد قرارداد با ايران تنها دو قلم از فساد مالي اوست. مهدي هاشمي در دادگاه به جرم‌هاي اختلاس، ارتشاء و مباحث امنيتي به ۱۰ سال زندان محكوم شد، اما اصلاح‌طلبان هيچ گاه حاضر به انتقاد از مهدي هاشمي نشدند و بلكه كوشيدند با عمليات رواني و شانتاژهاي خبري برخورد قضايي با مهدي هاشمي را سياسي جلوه دهند.
از فسادهاي مالي مطرح در ايران كه سروصداي زيادي به پا كرد، ماجراي گرفتن پول از شهرام جزايري توسط نمايندگان مجلس ششم (مجلس اصلاح‌طلب) است كه خواص و رسانه‌هاي اصلاح‌طلب با سكوت از آن گذشتند و حتي يك‌دهم مطالبي را كه در مورد محمدرضا رحيمي، به راست و دروغ نوشتند، در مورد اين پرونده به اطلاع مخاطبان خود نرساندند. بالاترين مبلغ را هم در اين زمينه مهدي كروبي گرفته بود...
اما همين اصلاح‌طلبان در مورد پرونده‌هاي محمدرضا رحيمي و بابك زنجاني هر روز مطلب مي‌زدند و صحبت مي‌كردند و ژست مبارزه با فساد اقتصادي مي‌گرفتند.

   اصلاح‌طلبان و اقدامات هم‌جناحي‌ها عليه امنيت ملي، دفاع از مجرمان
توهين به رهبري از جمله جرم‌هايي بوده كه برخي اصلاح‌طلبان به دليل آن به زندان رفته‌اند. با اين همه حتي وقتي تاج‌زاده علناً ولايت مطلقه فقيه را سلطنت مطلقه ناميد، چيزي از حمايت اصلاح‌طلبان از او كم نشد. در عين حال اصلاح‌طلبان خود را پايبند به نظام و ملتزم به ولايت فقيه مي‌دانند. فتنه 88 كه از بطن اصلاح‌طلبان سربرآورد و به فرموده رهبري نظام را تا لبه پرتگاه برد، هيچ‌گاه مورد برائت و محكوميت اصلاح‌طلبان قرار نگرفت. هيچ اصلاح‌طلبي آتش زدن اموال عمومي، حمله به نمازگزاران ظهر عاشورا، حمله به انبار مهمات بسيج، آتش زدن پرچم‌هاي عزاي امام حسين(ع) و... را هيچ‌گاه محكوم و مورد انتقاد قرار نداد. معتدل‌ترين اصلاح‌طلبان هيچ گاه فكر نكرد صادقانه مقابل برخي حاميان موسوي كه سال 88 در خيابان‌ها به آشوب مشغول بودند، بايستد و بگويد كه تقلب دروغ بود. گرچه خود مي‌دانستند و در محافل خصوصي هم آن را بيان مي‌كردند. واقعاً اصلاح‌طلبان اپوزيسيون هستند يا داخل در حاكميت؟! تناقضي كه چند دهه است اصلاح‌طلبان نتوانسته‌اند به آن پاسخ بگويند...
 
  اصلاح‌طلبان و توهين هم‌جناحي‌ها به منتقدان، دفاع و سكوت
در سال‌هاي اخير بارها منتقدان دولت با ادبياتي نامناسب از سوي رئيس دولت يازدهم يا برخي افراد همچون حسين مرعشي، تركان و... مواجه شده‌اند. اصلاح‌طلبان هيچ‌گاه به اين تندي‌ها انتقادي نكرده‌اند، گرچه همواره طرف مقابل را متهم به هتاكي و بي‌ادبي كرده‌اند. بزدل، بي‌شناسنامه، بيماري هاري، بي‌شرف، برويد به جهنم، تازه به دوران رسيده، كم‌سواد و... همه و همه ناسزاهايي بوده كه به منتقدان دولت گفته شده و حاميان اصلاح‌طلب دولت اصلاً يادشان نبوده كه روزي شعار سر مي‌دادند كه «ادب مرد به از دولت اوست» و در برابر همه اين تندي‌ها با سكوت و گاه حتي دفاع گذشته‌اند.
 
  اصلاح‌طلبان و نقض خط قرمزهاي ديني توسط هم جناحي‌ها، دفاع و سكوت
در ميان اصلاح‌طلبان كم نبودند كساني كه به بهانه نقد ديني بسياري از احكام مسلم دين اسلام را زير سؤال بردند و متدين‌ترين اصلاح‌طلبان هم كه يقيناً با آن سخنان موافق نبودند و مثال‌هايش كم نيست، هرگز سخني در نقد آن بر زبان نياوردند. بسياري از همكاران رسانه‌هاي اصلاح‌طلب به خارج رفتند، كشف حجاب كردند، به انكار قرآن و امام زمان(عج) پرداختند و باز كسي از اين جمع صدايي به نقد بلند نكرد. چندي قبل يكي از زنان فمنيست كه قبل‌تر همكار رسانه‌اي اصلاح‌طلبان بود، به منظور آنچه تقدس‌زدايي از اعتقادات ديني مردم ايران مي‌ناميد، به امام حسين(ع) توهين كرد و صداي اعلام برائتي از اصلاح‌طلبان برنخاست... ديدار با بهائيان و دفاع از اهالي اين فرقه، كشف حجاب مشاور خاتمي در برنامه زنده و زير سؤال رفتن مباني ديني همچون ولايت امام علي(ع) در رسانه‌هاي اصلاح‌طلب، شعارهاي ساختارشكنانه در جريان آشوب‌هاي 88 همچون جمهوري ايراني و نه غزه، نه لبنان و... هيچ گاه انتقادي را از سوي اصلاح‌طلبان، حتي معتدل‌ترين آنها، كساني كه يقيناً اين اقدامات و شعارها را غلط مي‌دانند، موجب نشد. آنها به نقد از درون اعتقادي ندارند. آنها به مرزبندي اعتقادي ندارند، امروز فخر گستردگي جنبش از سروش تا گوگوش مي‌دهند، فردا مي‌گويند مگر اينها هم با ما بودند كه حالا اعلام برائت كنيم؟!
      
اصلاح‌طلبان در مورد آنچه بين خودشان مي‌گذرد و در مورد آنچه خودي‌هايشان انجام مي‌دهند، چيزي نمي‌پرسند، نقدي نمي‌كنند، همه‌اش براي اين نيست كه آنها هم‌جناحي‌هايشان هستند كه اين هم البته دليل پررنگي است و يقيناً اگر محمدرضا رحيمي و بابك زنجاني و... اصلاح‌طلب بودند، مورد دفاع تمام قد هم‌جناحي‌هاي خود قرار مي‌گرفتند، نه اينكه مثل اصولگرايان از برخورد با آنان استقبال شود و حتي خود خواهان برخورد با رحيمي و زنجاني شوند اما دليل ديگر آن است كه در زير‌مجموعه‌اي از يك تفكر ماكياوليستي، اصلاح‌طلبان فساد اقتصادي و سياسي و عقيدتي را صرفاً به عنوان ابزاري براي پيشبرد اهداف سياسي استفاده مي‌كنند. مثال روشن اين عقيده، نوع برخورد اصلاح‌طلبان با هاشمي رفسنجاني است، زماني كه او رقيب سياسي و مخالفشان بود، او را با انواع اتهامات امنيتي و اقتصادي مواجه كردند و زماني كه با هم در يك جناح قرار گرفتند، جز تمجيد و تحسين هاشمي كاري نكردند.
غیر قابل انتشار: ۲
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱۱
ناشناس
|
United States
|
۰۰:۳۷ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۰
0
1
ااوردن نام موسوی در مقاله تان کار درستی نبود
ناشناس
|
United Kingdom
|
۰۳:۴۵ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۰
2
0
حمله به مقدسات البته فقط قصه امروز نیست!
یادمان نرفته در اوج روزگاری که نامش را «اصلاحات» گذاشته بودند نوشتند؛ «باید یک زیارت عاشورای دیگر دست و پا کرد، بدون مضامین خشونت‌بار»! این جماعت همان کسانی هستند که با یزید هم می‌خواهند به بازی برد ـ برد برسند!
از نظر این جماعت، پلوخوری اگر در سفارت انگلیس باشد، نوش جان است، لیکن اگر در عزای سالار شهیدان باشداز از ان تعبیر می‌کنند به «جنبش غذای نذری»!
ناشناس
|
United States
|
۰۴:۰۵ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۰
1
2
کسی که بزندان سیاسی می افتد مورد محبت مردم ودوستانش واقع میشود واین باعث شگفتی نمیشود شما ودوستانتان برای هر موضوع پیش پا افتاده ای ناراحت میشوید وعکس العمل تند نشان میدهید خلاصه مطلب اینکه دوستان فردی که هفت سال در زندان بوده است بدیدنش رفته اند اینقدر اسمان بریسمون بستن ندارد
علی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۷:۳۷ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۰
0
1
...
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۴۶ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۰
0
2
اینکه همه مسائل را از عینک جناحی دیدن مختص اطلاح طلبان نیست بلکه خود اصولگرایان هم به این مرض دجار هستند. و آن چه در این میان قربانی میشود منافع ملی است
24 خردادي
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۲۹ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۰
1
2
دين رحمت وبخشش اسلام كجا و....

1. مدارای پیامبر اعظم (ص) با کفار و مشرکان
پیامبر (ص) در برابر بت پرستان و مشرکان قریش، چه در آن زمان که در مکه و در آغاز بعثت بود و قدرت و حکومتی نداشت، چه آن هنگام که به مدینه آمده بود و مسلمین دارای قدرت و شوکتی شده بودند، با مدارا و مسالمت آمیز رفتار می نمود. در اینجا به برخی از این رفتارهای مسالمت آمیز و مدارای پیامبر (ص) با مشرکان اشاره می گردد:

1ـ1. دعای پیامبر (ص) برای مشرکان

پیامبر (ص) به جای اینکه برای دشمنان سرسخت و لجوجش نفرین و درخواست عذاب نماید، برای آنان دعا می فرمود. در آغاز بعثت که دعوت همگانی پیامبر (ص) تازه شروع شده بود، در هنگام مراسم حج، مشرکان برای بزرگداشت و تقدیس بتهای خود در مراسم شرکت کرده بودند. آنان چون پیامبر (ص) را دیدند که با عبارت «قولوا لا إله إلا اللّه تفلحوا؛ بگویید: خدایی جز خدای یگانه نیست تا رستگار شوید»؛ رسالت خود را به همگان ابلاغ می کند، آن حضرت را سنگ باران کردند، به نحوی که سرتا پای پیامبر (ص) هدف سنگهای مشرکان قرار گرفت و خون از بدن مبارکش جریان یافت. امیرالمؤمنین و حضرت خدیجهJ را از ماجرا آگاه کردند و آن دو بزرگوار در کنار بدن خون آلود پیامبر حاضر شدند و به مداوا پرداختند. در روایت آمده است: خداوند ـ جل و علا ـ فرشته یا فرشتگانی را نزد او فرستاد تا آنچه را خواهد، برآورده کند. فرشته به پیامبر (ص) عرض کرد: این کوهها که مکه را در میان گرفته است به فرمان من است، چنانچه بخواهی کوهها را به یکدیگر نزدیک کنم [تا اهل مکه را در میان خود بفشارند و از بین ببرند]. پیامبر (ص) نپذیرفت و فرمود:

إنمّا بعثت رحمةً، ربّ اهد امتی فإنهم لا یعلمون؛[6] همانا من برای رحمت مبعوث شدم (نه نقمت و عذاب)، بار خدایا، قوم مرا هدایت فرما که نادان اند.

2ـ1. صلح حدیبیه

صلح حدیبیه یکی از موارد اعجاب بر انگیز و در عین حال باشکوه رفتار مسالمت آمیز پیامبر (ص) را نشان می دهد که پس از مدتی آثار با عظمت آن به روشنی هویدا گردید. پیامبر اعظم (ص) در شوال ششم هجری تصمیم گرفت که برای انجام عمره راهی مکه شود. علت این تصمیم این بود که حضرت در خواب دید که وارد حرم شده، سر ش را تراشیده و کلید حرم را در دست دارد. بدین سبب پیامبرگرامی اسلام (ص) اعلام کردند که مردم برای انجام عمره آماده شوند. مسلمانان نیز به سرعت مهیا گردیدند. حضرت دستور فرمودند که مسلمانان تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کنند و از حمل هر نوع سلاح اضافی خودداری نمایند، تا برای همه اعراب و به خصوص قریش ثابت شود که آنها تنها قصد انجام عمره دارند، نه جنگ.[7]

پیامبر اعظم (ص) همراه مسلمانان در محدوده مکه فرود آمدند و پیامبر (ص) ابتدا عثمان بن عفان را نزد قریش فرستاد، تا آنان را خبر دهد که رسول خدا (ص) تـنـها به منظور زیارت خانه آمده است. قریش عثمان را در نزد خود نگه داشتند و بین مسلمانان شایعه شد که عثمان را به قتل رسانده اند. پیامبر (ص) گفت: از اینجا نمی رویم تا با قریش بجنگیم. سـپـس اصـحاب را برای بیعت فرا خواند و اصحاب تجدید بیعت نمودند.[8] اما رسول خدا (ص) برای جنگ نیامده، بلکه برای عمره و زیارت خانه خدا آمده بود؛ لذا پیشنهاد عاقلانه ای برای قریش مطرح کرد و فرمود: جنگ برای قریش تاکنون هیچ ثمره ای نداشته است و او می تواند با آنان قرارداد مدت داری ببندد که در آن مدت آنها از امنیت برخوردار باشند.[9]

پس از مذاکرات و تبادل نظر، قریش سهیل بن عمرو را نزد رسول خدا (ص) فرستادند و به او گـفـتـند: نزد محمد برو و با وی قرارداد صلحی منعقد ساز، اما قرارداد صلح مشروط بر آن باشد که امـسـال بازگردد و از ورود به مکه صرف نظر کند، چه ما به خدا قسم هرگز تن نخواهیم داد که عرب بگوید: محمد به زور وارد مکه شد: «فوالله لایتحدث العرب انک دخلت علینا عنوة.»[10] سـهـیـل بـن عـمـرو، که از سوی قریش نزد رسول خدا (ص) آمده بود، پس از گفت وشنودی قـرارداد صـلـح را مـنعقد ساخت. در این هنگام عمر از جای برجست، ابتدا نزد ابوبکر و سپس نزد رسـول خدا (ص) رفـت و گـفـت: ای رسول خدا! مگر پیامبر خدا نیستی؟ فرمود: چرا. گفت: مگر ما مـسـلمان نیستیم؟ فرمود: چرا. گفت: مگر اینان مشرک نیستند؟ فرمود: چرا. گفت: پس چرا در راه دین خود تن به خواری دهیم؟ رسول خدا (ص) فرمود: من بنده خدا و پیامبر اویم، امر وی را مخالفت نخواهم کرد و او هم هرگز مرا وا نخواهد گذاشت.[11]

متن صلحنامه
رسـول خدا (ص)، عـلی بن ابی طالب(ع) را فراخواند و فرمود: بنویس: «بسم اللّه الرحمن الرحیم.» سـهـیـل بـن عـمـرو گـفت: این را نمی شناسم، بنویس: «بسمک اللهم.» پس از اصرار سهیل، به نوشتن «بسمک اللهم» که مورد توافق طرفین بود اکتفا شد. آن گاه رسول خدا گفت: بنویس: «هذا ما صالح علیه محمد رسول اللّه، سهیل بن عمرو.» سـهـیل بن عمرو گفت: اگر گواهی می دادم که پیامبر خدایی، با تو جنگ نمی کردم. نام خود و پـدرت را بنویس. در اینجا که صدای اعتراض اصحاب بلند شده بود، پیامبر اعظم (ص) آنها را ساکت نمودند و جمله «محمد بن عبدالله» را در قرارداد نوشتند.[12] سپس رسول خدا (ص) فرمود: بنویس: این چیزی است که محمد بن عبداللّه با سهیل بن عمرو بـر آن قرار صلح منعقد ساخت. و توافق کردند که:

1. ده سال جنگ در میان مردم موقوف باشد و مردم در ایـن ده سـال در امـان باشند و دست از یکدیگر بدارند و به سرقت وخیانت نپردازند؛

2. هرکس از اصحاب محمد برای حج یا عـمره یا تجارت به مکه رود، جان ومالش در امان باشد و هر کس از قریش در رفتن به مصر یا شام از مدینه عبور کند، جان و مالش در امان باشد؛

3. هر کس از قریش بدون اذن ولی خود نزد مـحـمـد بـرود، او را بـه ایـشـان بـازگرداند، و هرکس از همراهان محمد نزد قریش رود، او را بدو بازنگردانند؛

4. هر طایفه و قبیله ای می توانند با محمد و یا با قریش هم پیمان باشند؛

5. محمد(ص) و اصحابش آن سال به مدینه بازگردند، سال آینده می توانند برای سه روز در مکه بمانند و جز سلاح مسافر یعنی شمشیر غلاف شده، سلاح دیگری همراه نداشته باشند.[13]

از روی این متن دو نسخه نوشته شد و طرفین هرکدام یک نسخه برداشتند. علی بن ابی طالب(ع) نویسنده صلحنامه بود و مردانی از مسلمین و مشرکین بر آن گواه شدند.

صلح حدیبیه یکی از مهم ترین عوامل موفقیت و گسترش اسلام بود؛ زیرا اولاً با این صلح بود که مکه و طائفه قدرتمند و ذی نفوذ قریش موجودیت سیاسی اسلام را پذیرفت. ثانیاً با فرصتی که در نتیجه صلح ده ساله پیش آمد و جنگ در این مدت متوقف گردید و مسلمانان از تعدی قریش و مکیان در امان ماندند، به وضعیت حکومت تازه تأسیس مدینه سر و سامان دادند و به تقویت وگسترش آن پرداختند.

پس از اینکه پیامبراعظم (ص) با درایت کامل بر اساس عهدنامه حدیبیه تجاوزات قریش را متوقف ساخت، دعوت اسلام را در داخل و خارج از مرزهای حجاز گسترش داد و قبائل، گروهها و شاهان بزرگ را دعوت به اسلام نمود و آنها را تحت تأثیر قرارداد.[14] صلح حدیبیه در واقع زمینه ساز فتح مکه وتسلط بر سرزمین حجاز بود. چنان که از جابر نقل شده است: «ما فتح مکه را جز روز حدیبیه نمی بینیم.»[15] استفاده ممتازی که پیامبر اعظم (ص) از صلح حدیبیه و از این فرصت استثنایی کرد، ارتباط با قبائل مختلف و دعوت آنان به اسلام بود. این ارتباطات و دعوتها به نحوی مؤثر بود که پس از گذشت مدتی از صلح، اسلام چنان رشد یافت که نزدیک بود بر مکه مستولی شود. در نتیجه این صلح مشرکان و مسلمانان در هم آمیختند و اسلام در دلهای مشرکان نفوذ کرد و عده بی شماری بر تعداد مسلمانان افزوده گردید.[16] در اهمیت و تأثیر این صلح همین بس که پیامبر اعظم (ص) در حدیبیه با هزار وچهار صد نفر به مکه آمد؛ اما بعد از مدتی کوتاه، در فتح مکه با ده هزار نفر وارد مکه شد.[17]

این مطلب نشانه این است که اسلام دین شمشیر و جنگ نیست. اسلام دینی است که هرکسی کمترین شعوری داشته باشد و ذهن او از تعصب و قلبش از حسادت خالی باشد، اگر اسلام به او عرضه گردد، به آسانی آن را می پذیرد. واقدی نیز معتقد است:

جنگ مانعی میان مردم و سخن گفتن بین آنها بود. زمانی که جنگ به صلح تبدیل شد، هرکس کمترین شعوری داشت و درباره اسلام چیزی می شنید، مسلمان می شد، تا جایی که برخی از سران شرک همچون خالدبن ولید و عمروبن عاص نیز مسلمان شدند.[18]

3. نمونه های دیگر از مدارای پیامبر (ص)
1ـ3. عفو عمومی مکه و سران کفر

یکی از مهربانانه ترین و بزرگ منشانه ترین برخوردهای پیامبر اعظم (ص)، اعلان عفو عمومی مکه و بخشش و مدارا با سران کفر و شرک و دشمنان دیرین خود، پس از فتح مکه بود. گروههای متعصب ولجوجی که جنگهای خونین علیه پیامبر (ص) به راه انداخته و اصحاب و یاران آن حضرت را به شهادت رسانده بودند، با فتح مکه و تسلط پیامبر (ص) بر آنها سکوت وحشت آفرینی بر آنها حکمفرما بود و نفسهایشان در سینه حبس شده بود و افکار مختلفی به ذهنشان خطور می کرد. آنان با یادآوری ظلمهایی که بر رسول خدا 6 روا داشته بودند، مجازات سنگینی را انتظار می کشیدند. در چنین وضعیتی پیامبر اعظم (ص) سکوت آنان را شکست و چنین فرمود: «ماذا تقولون؟ وماذا تظنون؟...» مردم بهت زده و نگران، باصدای لرزان گفتند: ما چیزی جز نیکی و خوبی درباره تو نمی اندیشیم... . پیامبر (ص) نیز با خطاب به آنان فرمودند: من نیز همان جمله ای را که برادرم یوسف به برادران ستمگر خود گفت، امروز به شما می گویم:

لاتثریب علیکم الیوم یغفرالله لکم وهو ارحم الراحمین[19] امروز بر شما ملامتی نیست، خدا گناهان شما را می آمرزد و او ارحم الراحمین است.

پیامبر مهر و رحمت با این جملات امیدوار کننده، پیام عفو عمومی خود را اعلان نمود و چنین ادامه داد:

شما مردم هموطنان بسیار نامناسبی بودید. رسالت مرا انکار کردید، مرا از خانه ام بیرون راندید و در دورترین نقطه که پناهنده شده بودم، با من به نبرد برخاستید؛ ولی من با این جرائم همه شما را می بخشایم و بند بندگی را از پای شما باز می کنم و اعلان می نمایم که: «اذهبوا فانتم الطّلقاء... .[20]

در آن روز جز موارد اندکی که بر می شماریم، همه مورد عفو و بخشش پیامبر اعظم (ص) قرار گرفتند. حتی کسانی که جرم مرتکب شده بودند، همانند وحشی، قاتل حمزه سید الشهدا، نیز بخشوده شدند. شعار پیامبر (ص) این بود:

الاسلام یجبّ ما قبله[21] کسی که اسلام را پذیرفت، از گذشته اش چشم پوشی می شود.

آن حضرت تنها خون چند نفر را هدر اعلان نمود و فرمود که در هر کجا آنها را دیدند بکشند. این عده عبارت بودند از: عـبـداللّه بـن سـعـدبـن ابـی سـرح، عبداللّه بن خطل. حـویرث بن نقیذ، عکرمة بن ابی جهل، هـبـاربـن اسـود، مقیس بن صبابه، وحـشـی، هند، فرتنی و قرینه و ساره. علاوه بر اینان، کسانی نیز گریختند و یا پنهان شدند که بیشترشان امان یافتند و مسلمان شدند.[22]

در فتح مکه، ام هانـی، خواهر امام علی(ع)، دو نفر ازخویشان شوهرش بنامهای حـارث بـن هـشـام و زهـیـربـن ابـی امـیـه را که گـریـخـتـه و بـه خـانـه اش پناه آورده بودند، پناه داد. علی بن ابی طالب(ع) به خانه وی رفت و گفت: به خدا قسم که اینان را می کشم؛ اما ام هانی در خـانـه را بـسـت و مانع از کشتن آنها شد. سپس نزد رسول خدا (ص) رفت، جریان را به اطلاع آن حضرت رساند و از آن دو امان خواست. رسول خدا (ص) نیز در خواست ام هانی را پذیرفت و فرمود: «ما هم به هر کسی که تو پناه داده ای، پناه دادیم و هر کس را امان داده ای در امان است.»[23]

رسول خدا (ص) پس از انجام فتح مکه و آرامش مردم، به مسجدالحرام رفتند و سوار بر شتر هفت بار طواف کردند و با چوب دستی خود حجرالاسود را استلام فرمودند و به هر یک از 360 بت که در پیرامون کعبه نصب شده بود، می رسیدند، با همان چوب اشاره می کردند تا به زمین می افتاد.[24]

بـلال بـه دسـتـور رسـول خدا (ص) در کـعبه و یا در بالای بام کعبه اذان گفت و مشرکان مکه که هنوز در تردید بودند، هرکدام سخنی بر زبان راندند. عتاب گفت : خدا پدرم را گرامی داشت که مرد وزنده نماند تا این صدا را بـشـنـود و نـاراحت شود حارث بن هشام گفت: به خدا قسم، اگر حقانیت او بر من مسلم شده بود به او ایـمـان می آوردم. ابـوسـفـیـان گـفـت: من چیزی نمی گویم، چه اگر سخنی بگویم هـمـیـن سـنـگریـزه ها او را خـبـر خـواهند داد. پس رسول خدا (ص) بر ایشان گذشت و فرمود: از آنـچـه گـفـتـیـد خـبـر یـافـتـم، و سـپـس گفتار آنان را باز گفت. حارث و عتاب گـفـتند: شهادت می دهیم که تو پیامبر خدایی، چون کسی با ما نبود که تو را بدانچه گفته بودیم خبر دهد.[25]

فتح مکه موجب گردید که رشد تصاعدی اسلام آغاز گردد. تا آن روز قبائل جزیرة العرب به نحوی منتظر بودند که کار پیامبر (ص) با مکه به کجا می انجامد و چنین تصور می کردند که اگر محمد(ص) بر مکه پیروز شود، یقیناً راست گوست. وقتی پیامبر اعظم (ص) از ذی الجوشن ضبابی خواست که اسلام بیاورد، گفت وقتی اسلام را خواهد پذیرفت که او بر کعبه پیروز شود.[26] بدین طریق هنگامی که خبر فتح مکه در اطراف منتشر شد، همه قبائل اقدام به پذیرش اسلام کردند.[27]

2ـ3. ابوسفیان

این دشمن دیرینه و قسم خورده اسلام و پیامبر اعظم (ص) که علیه رسول خدا جنگهایی همچون بدر کبری، سویق، احد، حمراءالاسد، بدر الموعد و خندق را فرماندهی و ساماندهی کرده و نیز در فتح مکه در دل مردم ترس و رعب ایجاد کرده بود، پس از مخالفتهای مداوم ناکام مانده بود، سر انجام در فتح مکه که پایان خط مبارزات ابوسفیان بود و راه چاره ای نمانده بود، ناگزیر با خواندن أشهد أن لا اله الا الله ایمان آورد. پیامبر (ص) نیز او را بدون یادآوری گذشته سیاهش، محترم شمرد، به او مقامی داد و جملات تاریخی خود را چنین بیان نمود:

ابوسفیان می تواند به مردم اطمینان دهد که هرکس به محیط مسجدالحرام پناهنده شود، و یا سلاح به زمین بگذارد و بی طرفی خود را اعلام کند، و یا در خانه اش را ببندد، ویا به خانه ابوسفیان پناه ببرد، ویا به خانه حکیم بن حزام برود، از تعرض ارتش اسلام مصون خواهد ماند.[28]

رسول خدا (ص) در هنگام تقسیم غنائم جنگی غزوه طائف، به ابوسفیان و پسرش معاویه هریک صد شتر داد، به خاطر اینکه دلهای آنان را به اسلام مهربان سازد.[29]

3ـ3. عکرمة بن ابی جهل

او آتش افروز جنگهای پس از بدر است که پیغمبر در فتح مکه خون او را هدر اعلان کرده بود. اما به درخواست همسرش، پیامبر او را بخشید.[30]

4ـ3. صفوان بن امیه

او علاوه بر جنگهای خونین علیه اسلام و پیامبر اکرم (ص)، مسلمانی را به خاطر انتقام خون پدرش امیه که در جنگ بدر کشته شده بود، در مکه جلو دیدگان مردم به دار آویخته بود. لذا پیامبر اعظم (ص) خون او را هدر اعلان نموده بود. وی از ترس مجازات تصمیم گرفته بود که از طریق دریا از حجاز خارج شود. کسی او را نزد پیامبر (ص) شفاعت کرد. آن حضرت با کمال مدارا و مهربانی بزرگ ترین جانی زمان را مورد عفو قرار داد و عمامه خود را که با آن وارد مکه شده بود به عنوان نشانه امان به وی داد. صفوان پس از این امان وارد مکه شد. پیامبر (ص) باکمال بزرگواری و آزادمنشی به وی گفت: جان و مال تو محترم است؛ ولی خوب است که مسلمان شوی. او دوماه مهلت خواست که در باره اسلام به فکر و بررسی بپردازد؛ رسول خدا فرمود، به جای دو ماه چهار ماه به تو مهلت می دهم تا با بصیرت کامل دین اسلام اختیار کنی. صفوان قبل از چهار ماه به دین اسلام شرفیاب گردید.[31]

5ـ3. عمیر بن وهب

او از قبیله «بنی جمع» و شیطان صفت بود و به بهانه آزادی پسرش که در جنگ بدر اسیر شده بود، با شمشیری زهرآلود قصد جان پیامبر (ص) داشت. پیامبر (ص) به علم غیب قصد او را آشکار ساخت و او در دم اسلام آورد.[32]

6ـ3. وحشی

او غلام هنده است که در جنگ «احد»، حمزه، عموی پیامبر را به شهادت رساند و پیامبر حکم قتل او را صادر کرد. او پس از فتح مکه به طائف گریخت؛ اما پس از مدتی، در وفد ثقیف، ناگهان بر پیغمبر وارد شد و شهادتین گفت و پیغمبر او را بخشید، اما فرمود: به جایی برو که دیگر تو را نبینم. او مسلمان شد و در جنگهای ردّه، مسیلمه کذاب را کشت.[33]

7ـ3. هبار بن اسود

او کسی بود که شتر زینب، دختر پیغمبر، را رم داد و زینب از میان هودج به زمین افتاد و طفل خود را سقط کرد و خود نیز به واسطه همان مرض از دنیا رفت. پیغمبر در فتح مکه خون او را هدر اعلان کرده بود، ولی پس از مدتی بر پیغمبر وارد شد و گفت: «... می خواستم به عجمها پناه ببرم، ولی فضل و بخشش تو را به یاد آوردم... .» او تقاضای بخشش کرد و پیغمبر او را عفو نمود.[34]

8ـ3. قیس بن ربیع

او که از سهم خود در عطایا ناراضی بود و پیغمبر را هجو نمود. اما خود به مدینه آمد و در ضمن اشعاری پوزش خواست و مورد عفو پیامبر قرار گرفت.[35]

9ـ3. مالک بن عوف

او فرمانده لشکریان «هوازن» علیه پیامبر (ص) بود. و پس از شکست، به طائف پناه برد. اما پیغمبر فرمود: اگر بیاید و مسلمان شود، مال او را به همراه صد شتر اضافه به او می دهم. او مسلمان شد و از جانب پیامبر (ص)، رئیس طوایف هوازن، ثماله و مسلمه شد و با طائف جنگید.[36]

2. مدارا و رأفت پیامبراعظم (ص) با منافقان
بیشترین نمونه های تحمل و مدارای پیامبر (ص) با منافقان مدینه نقل شده است. اکنون به برخی از این رفتارهای مهربانانه پیامبر اعظم (ص) به عنوان نمونه اشاره می گردد:

1ـ2. مدارا با عبدالله بن ابی

یکی از موارد برخورد محبت آمیز و مدارای پیامبر (ص) با عبداللّه بن ابی، رئیس منافقان مدینه بود که علی رغم اقدامات و خیانتهایش در مراحل گوناگون، پیامبر (ص) علیه او اقدامی نکرد.

قرآن کریم با اشاره به جریان غزوه بنی المصطلق از زبان عبداللّه بن ابی، می فرماید: «لئن رجعنا إلی المدینة لیخرجن الأعز منها الأذل»؛[37] کنایه از اینکه پس از برگشت به مدینه، مهاجرین یا پیامبر (ص) را از آنجا بیرون می کند. این خبر به پیامبر (ص)رسید و اصحاب خواستار برخورد شدید با او شدند، تا جایی که مسئله قتل او شایع گردید. پسرش از پیامبر (ص) خواست: اگر چنین است، او خود عامل این حکم باشد تا مبادا او بخواهد قاتل پدرش را بکشد و به خاطر منافقی دستش به خون مسلمانی آغشته شود. اما رسول خدا (ص) در پاسخ او فرمود: چنین حکمی مطرح نیست.[38] و اضافه نمود: «تا هنگامی که زنده است، مانند یک دوست و رفیق با او به نیکی رفتار می کنیم.»[39] به قول ابن هشام، همین رفتار آن حضرت باعث شد که عبداللّه بن ابی از آن پس مورد سرزنش و ملامت قوم و قبیله خود قرار گیرد.[40]

عبدالله ابن ابی با تمام سرسختیها و مخالفتهایی که با پیامبر (ص)نمود، اما بعد از اینکه در بستر بیماری و مرگ قرار گرفت، آن حضرت با کمال محبت، بردباری و مهربانی به عیادت او آمد. حضرت به او فرمود: چندان که تو را از مخالفت با اسلام و رابطه با یهودیان معاند منع کردم، نپذیرفتی. آیا وقت آن نرسیده که دست از عقاید سخیف و باطل خود برداری و مؤمن و پاکیزه رهسپار آخرت گردی؟ او در جواب آن حضرت گفت: اکنون وقت سرزنش و ملامت من نیست، من در ورطه مرگ و هلاکت قرار دارم. و از پیامبر (ص)خواست که در تشییع جنازه اش حاضر شود و پیراهنش را به او عطا کند که با آن دفن گردد. آن حضرت با کمال بزرگواری و کرامت پیراهن زیرین تن خویش را به او مرحمت فرمود و بعد از مرگش به فرزندش تسلیت گفت، برجنازه اش حاضر شد و نماز خواند. حضرت در جواب اعتراض اصحاب فرمود که پیراهن و نمازش برای او سودی ندارد.[41]

این است نمونه ای از برخوردهای بزرگوارانه و مدارای پیامبر (ص) با مخالف لجوج و عنودش که عمری را در مخالفت و دشمنی با آن حضرت سرکرده بود.

برخی دیگر از عملکردهای مسالمت آمیز و مدارای پیامبر (ص)با جماعتی از منافقان که آن حضرت را آزار و اذیت می کردند و آیات قرآن در بیان ماهیت آنان نازل شدند، عبارت اند از:

2ـ2. مدارا با نبتل بن الحرث

او کسی است که درباره پیامبر (ص)گفت: «انما محمد اذن...»،که آیه قرآن درباره او نازل شد:

ومنهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو أذن قل أذن خیر لکم؛[42]

و از بین شما کسانی هستند که پیامبر (ص) را مورد آزار و اذیت قرار می دهند و می گویند: او گوش است. بگو: گوش خوبی برای شماست.

پیامبر اعظم (ص)درباره او فرمود:

من احب أن ینظر الی الشیطان فلینظر الی نبتل بن الحرث؛[43] اگر کسی می خواهد به شیطان نگاه کند، باید به نبتل بن حرث بنگرد.

اما با وجود این، پیامبر (ص) در عمل با او مدارا می نمود و دستوری از آن حضرت در مقابله با او صادر نشد.

3ـ2. مدارا با ودیعة بن ثابت[44]

او از بنیان گذاران «مسجد ضرار» بود؛ همو که گفته بود: «انما کنا نخوض و نلعب؛ ما همواره فقط شوخی و بازی می کردیم.»

و آیه در حق او نازل شد:

ولئن سألتهم لیقولنّ إنّما کنّا نخوض ونلعب قل أباللّه وآیاته ورسوله کنتم تستهزؤون؛[45]و اگر از ایشان بپرسی، مسلماً خواهند گفت: ما همواره فقط شوخی و بازی می کردیم. بگو: آیا خدا و آیات او و پیامبرش را ریشخند می کردید.

درباره او نیز هیچ گونه برخورد و ناملایمتی از پیامبر (ص) نقل نشده است.

4ـ2. مدارا با مربع

او منافقی بود که در هنگام عبور سپاهیان اسلام از مزرعه اش در جنگ احد، به پیامبر اعظم (ص) جسارت نمود. یاران و اصحاب رسول خدا (ص) می خواستند وی را بکشند؛ ولی آن حضرت با کمال لطف و مدارا از وی در گذشت و فرمود: «با این مرد لجوج کوردل کاری نداشته باشید.»[46]

5ـ2. مدارا با اوس بن قیطنی[47]

در جنگ خندق مسلمانان از هر طرف محاصره شده و در شرایط بسیار بحرانی و سختی قرارداشتند، به گفته قرآن کریم:

إذجاءوکم من فوقکم و من أسفل منکم و إذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر؛[48] هنگامی که از بالا و پایین شما آمدند، چشمها از وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود.

در چنین شرایطی سخت و جانکاه، وی حرفهای مأیوسانه و ناامید کننده می زد و به ایجاد اختلاف، تفرقه و تزلزل در بین مسلمانان می پرداخت. او برای فرار از جنگ به پیامبر (ص) گفته بود: «انّ بیوتنا عورةٌ فاذن لنا فلنرجع الیها؛ ای رسول خدا! خانه های ما در خطر دشمن است، ما را اذن ده تا به خانه های خود که در بیرون مدینه است، بازگردیم.»[49]

و این آیه در حق او نازل شد:

یقولون إنّ بیوتنا عورةٌ و ما هی بعورة إن یریدون إلّا فرارا؛[50] می گویند که خانه های ما در خطر دشمن است، این طور نیست، آنها جز فرار از جهاد، انگیزه ای دیگری ندارند.

اما پیامبر اعظم (ص) با این منافق خیره سر و تفرقه انداز، هیچ گونه برخورد سختی نداشت.

6ـ2. مدارا با مـعتب بن قشیر

وی یکی از کسانی بود که در جنگ احزاب به شدت پیامبر (ص) را تحت فشار قرار می داد. او می گفت: «محمد[6] ما را نوید می داد که گنجهای خسرو و قـیصر را به دست می آوریم، اما امروز جرأت نمی کنیم که برای قضای حاجت بیرون رویم.»[51]

پیامبر اعظم (ص) در برابر این اتهام، تفرقه و تزلزل روحیه مسلمانان از طرف منافقان، در شرایط سخت و حساس، مدارا می نمود و با آنان برخورد نمی کرد.

7ـ2. باز هم مدارا

بشیربن ابیرق (سارق الدّرعین)، ضحّاک بن ثابت (متهم به نفاق و دوستی یهود)، جلاس بن سوید بن صامت (پیش از توبه)، معتب بن بشیر و رافع بن زید،[52] از کسانی هستند که به سبب نفاق و گمراهی آنها، آیه نازل شد:

ألم تر إلی الّذین یزعمون أنّهم آمنوا بما أنزل إلیک و ما أنزل من قبلک یریدون أن یتحاکموا إلی الطّاغوت و قد أمروا أن یکفروا به و یرید الشّیطان أن یضلّهم ضلالاً بعیدا؛[53] آیا ندیده ای کسانی را که می پندارند، به آنچه به سوی تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل شده، ایمان آورده اند؛ [با این همه] می خواهند داوری میان خود را به سوی طاغوت ببرند، با آنکه قطعاً فرمان یافته اند که بدان کفر ورزند، [ولی] شیطان می خواهد آنان را به گمراهی دوری در اندازد.

پیامبر اعظم (ص) با آنکه آنان را می شناختند، از عملکرد شان نیز آگاه بودند؛ اما با آنها برخورد سختی نمی کردند، بلکه با مدارا و لطف در حق شان بر خورد می نمودند.

3. مدارای پیامبراعظم (ص) با اهل کتاب
پیامبر اکرم (ص) در برخورد با اهل کتاب، که معمولاً این مواجهه پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه صورت گرفت، نیز بسیار کوشید که براساس اصل مدارا و رحمت رفتار نماید و با گفت وگو و عهد و پیمان برای زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر بکوشد. خداوند به پیامبرŒ دستور می دهد که یهود و نصارا را در مسائلی که مورد توافق هر دو دسته و نیز اسلام است، به و حدت و همکاری دعوت کند: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم».[54]

با اینکه مقر حکومت اسلامی و اقتدار مسلمانان در مدینه بود و آن حضرت توانایی این را داشت که با اهل کتاب به شدت برخورد کند و آنان را مجبور به تبعیت از دین اسلام نماید؛ اما هیچ گاه پیامبر اسلام (ص) اهل کتاب را مجبور به پذیرش دین اسلام ننمود. آن حضرت با مسیحیان لطف و ملایمت می کرد و آنان را در گزینش و پیروی کردن دین اسلام و مسیحیت کاملاً آزاد گذاشته بود. با یهودیان نیز چنین رفتار نموده و در آغاز با آنان معاهده و پیمان بسته و آنها را در پیروی کردن دینشان آزاد گذاشته بود. در ذیل به مواردی از برخوردهای مسالمت آمیز و رفتار مهربانانه پیامبر اعظم (ص) با اهل کتاب اشاره می گردد.

برخورد مسالمت آمیز پیامبر (ص) بامسیحیان
از نظر قرآن کریم اهل کتاب را نمی توان با یک نگاه واحد مورد ارزیابی قرار داد. مسیحیان را که اهل تلاوت کتاب الهی، سجده کننده و مؤمن به خدا و روز قیامت و متمایل به اسلام بودند، با یهودیان متعصب، لجوج و فتنه انگیز و پیمان شکن که همواره با پیامبر اسلام (ص) از سر عناد و لجاجت رفتار می نمودند و در پی فتنه جویی و از بین بردن اساس دین اسلام بودند، نمی توان یکی پنداشت. خداوند متعال در آیه شریفه می فرماید:

اهل کتاب همه یکسان نیستند، گروهی به طاعت خدا ایستاده اند و آیات خدا را دردل شب تلاوت می کنند و سجده به جای می آورند و به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و در کارهای نیک شتاب می ورزند و از جمله صالحان اند.[55]

گفته اند آیه مذبور درباره مسیحیانی است که متمایل به پذیرش اسلام بوده اند.[56] تفاوت یهودیان و مسیحیان را خداوند متعال در آیه دیگر به صورت روشن تر بیان می نماید و یهودیان را دشمن ترین مردم به مؤمنان معرفی می کند، در حالی که نصرانیان را نزدیک ترین مردم در دوستی با مؤمنان می داند.[57]

بر این اساس رفتار پیامبر (ص) نیز با این دو گروه متفاوت است. رفتار آن حضرت با مسیحیان آرام و با مداراست. پیامبر (ص) ابتدا موضع و دیدگاه خود را در مورد دین مسیحیت بیان می کند، به تفصیل درباره تولد حضرت مریم، کفالت وی توسط حضرت زکریا و نیز تولد حضرت عیسی(ع) سخن می گوید، اصولی درباره حضرت عیسی و همچنین تورات و انجیل به دست می دهد و دین خود را ادامه راه آنان می داند؛ اما مسیحیان ظاهراً این دیدگاهها را نمی پذیرند و به محاجه می پردازند. به دنبال مجادله مسیحیان، خداوند متعال توسط قرآن کریم به پیامبر اسلام (ص) اطمینان می دهد که آنچه درباره حضرت عیسی(ع) گفته است حق و از جانب پروردگار است و نباید در این باره گفتار مسیحیان او را به شک و تردید اندازد:

الحقّ من ربّک فلاتکن من الممترین[58] [آنچه در باره حضرت عیسی گفته شد] حق [و] از جانب پروردگار توست، پس از تردیدکنندگان مباش.

مسیحیانی که دیدگاه پیامبر اسلام (ص) را درباره حضرت عیسی(ع) قبول ندارند، آیا آن اندازه به حقانیت گفتار و عقاید شان پایبند هستند که تن به مباهله بدهند؟ خداوند می فرماید:

پس هرکه در این [باره] پس از دانشی که تو را [حاصل] آمده با تو محاجه کند، بگو بیایید حاضر آوریم، ما پسرانمان و شما پسرانتان و ما زنانمان و شما زنانتان، ما نفس خود را و شما نفس خودتان را، آن گاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان بفرستیم.[59]

مسیحیان نجران در پی نامه و دعوت پیامبر اعظم (ص) شورایی تشکیل دادند و هیأتی را به نمایندگی در مدینه اعزام کردند، تا از نزدیک با پیامبر (ص) تماس بگیرند و ادله حقانیت و دلائل نبوت وی را بشنوند و مورد ارزیابی قرار دهند. هیأت مزبور متشکل از شصت نفر بود که در بین آنان سه نفر پیشوای مذهبی نیز قرار داشت.[60] هیأت نمایندگی مسیحیان نجران در مدینه با پیامبر (ص) وارد مذاکره شدند و درباره آیین توحید، پرستش خدای یگانه و حضرت عیسی(ع) بحث کردند. مسیحیان حضرت عیسی را به خاطر اینکه پدر آدمی نداشت، خدا می دانستند، در حالی که پیامبر اسلام (ص) این سخن را رد کرد و با تلاوت آیه قرآن در این زمینه: «إنّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب»،[61] فرمود وضع حضرت عیسی از این نظر دقیقاً شبیه حضرت آدم است که بدون پدر از خاک آفریده شد اگر نداشتن پدر دلیل بر خدایی اوست، پس حضرت آدم از این لحاظ از او شایسته تر است، زیرا وی نه پدر داشت و نه مادر. مسیحیان این استدلال پیامبر (ص) را نپذیرفتند. سرانجام پیامبر (ص) به امر خداوند متعال و نزول آیه مباهله، به هیأت نمایندگی نجران فرمود: اگر قانع نمی شوید، راه این است که با همدیگر مباهله کنیم و بر دروغگو نفرین بفریستیم و از خداوند نیز بخواهیم که دروغگو را هلاک و نابود سازد.[62]

هیأت مسیحیان نیز این پیشنهاد رسول خدا (ص) را قبول نمودند. روز موعود، رسول خدا (ص) همراه علی(ع)[63]، فاطمه زهراJ و فرزندانشان حسن و حسین در مباهله حاضر شدند؛ اما وقتی مسیحیان معنویت این خاندان را دیدند، لرزه بر اندامشان افتاد. اسقف نجران گفت: من چهره هایی را می بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگ ترین کوهها را از جا بکند، فوراً کنده می شود؛ بنابراین، هرگز صحیح نیست که ما با آنها مباهله کنیم، زیرا بعید نیست که عذاب دامن ما را بگیرد، همه ما نابود شویم و روی زمین یک مسیحی باقی نماند. لذا مسیحیان ترک مباهله را صلاح دیدند و صلح و جزیه را قبول نمودند.[64]

هیأت نمایندگی مسیحیان با پیامبر اعظم (ص) چنین صلح کردند که مقدار مالیات از طرف آنان به عنوان جزیه در اختیار مسلمانان قرار داده شود و در مقابل امنیت منطقه نجران از طرف پیامبر (ص) تضمین و تأمین گردد. متن صلحنامه را بلاذری نقل کرده است.[65] مسیحیان که برخلاف یهودیان اهل شر و فتنه انگیزی نبودند، از روح دادگری و اصول انسانی صلحنامه پیامبر اعظم (ص) بهره های فراوان بردند.

برخورد مسالمت آمیز پیامبر (ص) با یهود
پیامبر اکرم 6 برخوردهای گوناگونی با یهودیان داشت که از این میان، تنها جنگهای آن حضرت با بنی قینقاع، بنی نضیر، بنی قریظه و خیبر شهرت یافته است. لیکن درباره برخوردهای مسالمت آمیز رسول خدا (ص) با یهودیان کمتر سخن به میان آمده است. بنابراین شایسته است که برخوردهای مسالمت آمیز آن حضرت با یهود نیز مورد توجه و بررسی قرار بگیرد. برخی از مهم ترین برخوردهای مسالمت آمیز پیامبر (ص) با یهود، عبارت اند از:[66]

پیمان با یهود
مورخان در مورد پیمانهای پیامبر (ص) با یهود اشاره کرده اند، اما به متن آنها چندان توجهی نشده است؛ مثلاً هنگام گزارش جنگهای آن حضرت با سه گروه یهود می گویند: پیامبر با آنان پیمانی داشت که نادیده گرفتند؛[67] ولی مواد این پیمان را بیان نکرده اند. تنها دو مورد از این قراردادها به طور کامل ثبت شده که یکی مربوط به همه گروههای مدینه است و به پیمان عمومی و موادعه یهود معروف شده و دیگری مخصوص سه طایفه بنی نضیر و بنی قریظه و بنی قینقاع است.

1. پیمان عمومی
در قراردادی که پیامبر (ص) میان مهاجرین و انصار منعقد نمود، از یهود هم فراوان یاد شده است. تنها ابن هشام متن این قرار داد را از ابن اسحاق روایت کرده و ابوعبید ـ معاصر ابن هشام ـ هم در کتاب الاموال آن را آورده است[68] و از آن به بعد برخی از تاریخ نگاران آن را یادآوری نموده اند؛ اما متأسفانه مورخانی همچون ابن سعد، ابن خیاط، بلاذری، یعقوبی، طبری و مسعودی اشاره ای به آن نکرده اند.[69] متن این پیمان، طولانی است. در اینجا به بخشهایی از آن که مورد نظر است توجه می کنیم:

بسم الله الرحمن الرحیم این نوشته ای است از محمد پیامبر (ص) بین مسلمانان قریش و یثرب و کسانی که به ایشان ملحق شوند ... هر یهودی از ما پیروی کند یاری می شود و با دیگر مسلمانان مساوی است، بر او ستم نمی شود و دشمنش یاری نمی گردد... یهود هنگام جنگ همراه مسلمانان هزینه جنگی را می پردازند.

یهود بنی عوف و بندگانشان با مسلمانان در حکم یک ملت اند. یهودیان دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را، اما هر که ستم کند، خود و خانواده اش را به هلاکت خواهد انداخت. برای یهودیان بنی نجار، بنی حارث، بنی ساعده، بنی جشم، بنی اوس، بنی ثعلبه، جفنه بنی ثعلبه و بنی شطیبه همان حقوق بنی عوف ثابت است. نزدیکان ایشان هم از این مزایا برخوردارند. کسی بدون اجازه محمد(ص) از این مجموعه بیرون نمی رود. از قصاص جراحتی کوچک هم گذشت نخواهد شد. هر که دیگری را ترور کند، خود و خانواده اش را در معرض ترور قرار داده مگر اینکه به او ستم شده باشد. یهودیان و مسلمانان هزینه جنگ را به سهم خود می پردازند... قریش و دوستانشان پناه داده نمی شوند. اگر کسی به مدینه حمله کرد همه دفاع خواهند کرد. یهود اوس و موالی شان نیز از این حقوق برخوردارند.[70]

مهم ترین عناوین و مضامینی که در این پیمان عمومی به آنها اشاره شده است، عبارت اند از:

ـ یهودیانی که از مسلمانان پیروی کنند و مسلمان شوند، برای آنان حق مساوات و برابری در زندگی است، آنان در برابر دشمنانشان کمک و یاری خواهد گردید. یعنی هیچ گونه الزامی در پیروی کردن از دین اسلام نیست.

ـ چون یهود در برابر دشمنانشان یاری می شود و به اصطلاح نوع معاهده ای نظامی بین آنها و مسلمانان برقرار است، در صورتی که مسلمانان در حال جنگ باشند، آنان نیز باید سهم جنگی خود را بپردازند.

ـ یهود بنی عوف با مسلمانان یک امت را تشکیل می دهند (ان یهود بنی عوف امة مع المؤمنین).

ـ یهود و مسلمانان دین خودشان را خواهند داشت. موالی و هم پیمانانشان مانند خود آنها در این پیمان شریک خواهند بود، مگر اینکه از پیمان خارج شوند.

ـ طوایف دیگر یهودی، مانند یهود بنی ثعلبه، بنی نجار، بنی حارث، بنی ساعده، بنی جشم و بنی شطیبه، مانند یهود بنی عوف هستند؛ یعنی با مسلمانان یک امت را تشکیل می دهند، در پیروی از دینشان آزادند و هم پیمانانشان نیز می توانند از امتیازات این پیمان برخوردار باشند.

ـ مشاوران و صاحبان اسرار یهود، مانند خود آنان داخل این پیمان هستند. (ان بطانة یهود کأنفسهم).

ـ هیچ یک از یهودیان بدون اذن پیامبر (ص) حق خارج شدن از این پیمان را ندارند.

ـ به شکایات به صورت دقیق رسیدگی می شود و حتی از یک جراحت ساده هم نمی توان گذشت.

ـ هرکس (چه یهودی و چه مسلمان) دست به ترور بزند، خود و خانواده اش را در معرض خطر ترور قرارداده است، مگر آنکه به او ظلمی شده باشد.

ـ نفقات و هزینه های یهود به عهده خودشان و هزینه های مسلمانان به دوش خودشان است.

ـ بین یهود و مسلمانان در برابر کسی که از این پیمان خود را کنار کشد و یا با طرف دیگر مخالفت کند و به جنگ برخیزد، حق کمک رسانی به یکدیگر است.

ـ بین مسلمانان و یهودیان باید اصل اعتماد، خیرخواهی و نصیحت حکومت کند، نه گناه و لغزش. کسی در اثر گناه هم پیمانش گنهکار شناخته نمی شود (اصل شخصی بودن جرائم).

ـ با مظلوم (چه مسلمان و چه یهودی) همکاری و مساعدت می گردد ( و ان النصر للمظلوم).

ـ شهر مدینه برای طرفین این پیمان نامه( یعنی ساکنین آن)، دارای احترام است.

ـ همسایه مانند خود انسان است، نباید به او ضرری زد و او را از خیری محروم کرد.

ـ همسر کافر پناه داده نمی شود، مگر به اجازه اهل او( شوهر و خانواده اش).

ـ اگر اختلاف و حادثه ای بین مسلمانان و یهودیان به وجود آید، مرجع حل اختلاف بین طرفین این پیمان، خدا و رسول اوست. یعنی در صورت بروز اختلاف بین یهودیان و مسلمانان، مرجع رسیدگی تورات و دانشمندان یهودی نیست، بلکه قرآن و پیامبر اسلام (ص) است. به عبارت دیگر یهودیانی که در جامعه اسلامی زندگی می کنند، در امور اجتماعی باید از قوانین جامعه اسلامی تبعیت کنند.

ـ به قریش و کسانی که به آنها کمک می کنند، نباید پناه داد.

ـ یهودیان و مسلمانان بر ضد کسی که بر مدینه حمله ور می شوند، با هم همکاری می نمایند و حق یاری رساندن به همدیگر دارند.

ـ مسلمانان و یهودیان اگر برای صلح و آشتی فراخوانده شوند، باید مورد پذیرش واقع شوند، مگر اینکه بخواهند با دین بجنگند.

این پیمان نامه را تعداد زیادی از سیره نویسان و تاریخ نگاران ذکر کرده اند. این قرارداد همان گونه که پیداست میان مهاجرین و قبایل مسلمان و یهودیان انصار،[71] بسته شده است. یهودیانی که نامشان در این پیمان آمده شهرتی ندارند و در گزارشهای تاریخی توجه چندانی به آنها نشده است.[72] گویا این یهودیان همان کسانی اند که یعقوبی درباره آنان می گوید: «گروهی از اوس و خزرج به خاطر همسایگی با یهود، آیین یهود را برگزیدند»[73]. این گروه ها به جهت اوس یا خزرجی بودنشان کمترین تنشها را با مسلمانان داشته اند.[74] به نظر می رسد، این دسته از یهودیان کم کم اسلام آورده و ارتباطی با یهودیان اصیل نداشته اند. نام گذاری این قرارداد به موادعه یهود چندان درست نیست، چون طرفهای اصلی آن مهاجران مکه و انصار مسلمان مدینه هستند. به هرحال یهودیان موضوع این قرارداد، چه یهودیان معروف باشند و چه نباشند، باید توجه داشت که از جمله یهودیانی هستند که پیامبر (ص) با آنان با مدارا و مسالمت آمیز رفتار نموده و طبق این پیمان حتی از جهت حقوق با مسلمانان برابر و مساوی شمرده شده اند. این است سیره عملی رسول خدا (ص) با اهل کتاب و آنها که با پیامبر (ص) بر اساس پیمان و قرارداد همزیستی می کردند.

2. پیمان با سه گروه معروف یهود
این پیمان از مهم ترین نمونه های برخوردهای مسالمت آمیز پیامبر (ص) با یهود است. متن این قرارداد را که رسول خدا (ص) با سه طایفه بنی نضیر، بنی قریظه و بنی قینقاع امضا کرده، مرحوم طبرسی در اعلام الوری از علی بن ابراهیم نقل کرده است. متاسفانه این متن هم مورد بی توجهی همه مورخان قرار گرفته و هیچ کس قبل و بعد از طبرسی آن را به طور کامل نیاورده است.[75] به هرحال متن این پیمان را که نوع عملکرد و مدارای پیامبر (ص) با سرسخت ترین دشمنانش را نشان می دهد، از نظر می گذرانیم:

علی بن ابراهیم نقل می کند یهود بنی قریظه و بنی نضیر و بنی قینقاع نزد پیامبر (ص) آمدند و گفتند: ای محمد! مارا به چه می خوانی؟ فرمود: به گواهی دادن به توحید و شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست و رسالت خودم که من فرستاده او هستم. من کسی هستم که نامم را در تورات می یابید و علما و دانشمندانتان به شما گفته اند که از مکه ظهور می کنم و به این سنگلاخ (مدینه) کوچ می کنم... یهودیان گفتند: آنچه را گفتی شنیدیم. اکنون آمده ایم که با این شرایط با تو صلح کنیم، که نه با شما باشیم و نه علیه شما، به سود یا زیان تو نباشیم و کسی را که علیه توست یاری نکنیم و متعرض یارانت نشویم. تو هم متعرض ما و دوستانمان نشوی، تا ببینیم کار تو و قومت به کجا می انجامد (حتی ننظر الی ما یصیر أمرک و أمر قومک). پیامبر (ص) خواسته آنان را پذیرفت و میان آنان قراردادی نوشته شد که مضمونش این بود: یهودیان علیه پیامبر (ص) یا یکی از یارانش با زبان، دست، اسلحه، مرکب، نه در پنهانی و نه آشکارا، نه در شب و نه روز، نباید اقدامی انجام دهند و خداوند بر این پیمان گواه و کفیل است. پس اگر یهود این تعهدات را نادیده بگیرد، رسول خدا (ص) می تواند خون ایشان را بریزد، زن و فرزندانشان را اسیر کند و اموالشان را غنیمت بگیرد. آن گاه برای هر قبیله ای از یهودیان نسخه ای جداگانه تنظیم شد. مسئول پیمان بنی نضیر، حیی بن اخطب، مسئول پیمان بنی قریظه، کعب بن اسد و مسئول پیمان بنی قینقاع، مخیریق بود، که هر سه نفر پیمان نامه را امضا کردند.[76]

این قرارداد نسبت به آنچه به پیمان عمومی شهرت یافته از صراحت و دلالت روشنی برخوردار است و پیداست در یک زمان برای هر سه طایفه بسته شده است. مشکل این متن منحصر بودن نقل به طبرسی است. اما آنچه مشکل را حل می کند گزارشها و شواهدی است که در منابع دست اول در تائید مواد این پیمان وجود دارد؛ این شواهد عبارت اند از:

1. در منابع متعدد، به پیمان شکنی یهود با پیامبر (ص) اشاره شده و حتی تصریح شده است که آنان هنگام ورود رسول خدا (ص) به مدینه، پیمانی را با آن حضرت امضا کردند.[77]

2. برخی از مضامین این پیمان در منابع دیگر ذکر شده است، چنان که آمده است: یهود با پیامبر (ص) قرارداد داشتند که به سود و زیان او قدمی بر ندارند.[78] این مطلب در این پیمان نامه وجود دارد.

3. در برخی از منابع دیگر، اسامی مسئولان طرف قرارداد با پیامبر (ص) بیان شده است؛ چنان که عده ای از مورخان می گویند: حیی بن اخطب و کعب بن اسد با رسول خدا (ص) و مسئول پیمان بنی نضیر و بنی قریظه طرف قرارداد بودند.[79] این اسامی در این قرارداد نیز بیان شده است.

4. در منابعی دیگر جملاتی آمده است که در واقع مضمون این پیمان را بازگو می کند. مثلاً گفته اند: پیامبر (ص) پس از پیمان شکنی بنی قینقاع و بنی نضیر قصد کشتن آنان را داشت، ولی از آنان درگذشت.[80] درباره قتل عام بنی قریظه پس از پیمان شکنی شان هم مورخان می گویند: «مردانشان کشته و زنان و فرزندانشان اسیر شدند.»[81] یهودیان بنی نضیر و بنی قریظه پس از پیمان شکنی و شدت یافتن محاصره شان می گفتند: «اگر تسلیم محمد(ص) نشویم مردانمان کشته و زن و بچه ما اسیر خواهند شد.»[82]

این جملات نشان دهنده این است که هم پیامبر (ص) و هم یهودیان یک امر را مسلّم می پنداشتند و آن قتل و کشتن مردان و اسیر شدن زن و فرزندان در صورت پیمان شکنی بود. این مضمون تنها در این پیمان نامه وجود دارد.

5. برخی از منابع عملکردهای یهودیان را بازگو می کنند که نشان می دهند، آنان با پیامبر (ص) هم پیمان بوده و گاهی خود به آن اعتراف می نموده اند. مخیریق که نماینده یهود قینقاع در پیمان نامه بود، وقتی جنگ احد درگرفت به یهودیان گفت: به خدا قسم، می دانید که یاری کردن محمد(ص) بر شما ثابت و حق است. یهودیان گفتند: امروز شنبه است (با این گفته نشان دادند که تمایلی به یاری پیامبر (ص) ندارند.) مخیریق خود شمشیر برداشت، خدمت پیامبر (ص) آمد و مسلمان شد و در این جنگ به شهادت رسید.[83] او قبل از جنگ وصیت کرده بود که اگر در جنگ کشته شود، اموالش را به محمد(ص) بدهند. اموال او بسیار زیاد بود. گفته اند پیامبر (ص) اموال او را گرفت و بیشترین صدقات پیامبر (ص) در شهر مدینه از آن اموال بود.[84]

این شواهد به خوبی نشان می دهند که پیامبر (ص) با سه گروه یهود مدینه پیمان بسته بودند وعملکرد آن حضرت با یهودیان بر اساس این قرارداد انجام پذیرفته است.

تلاش برای صلح با خیبر

گزارش زیر نشان می دهد که این سفر برای گفت وگوی صلح آمیز به خیبر انجام شده است، نه برای جنگ و کشتار. در گزارش ابن هشام آمده است:

در ماه رمضان سال ششم قمری به پیامبر (ص) خبر رسید که یهود خیبر و مشرکان اطراف آن در صدد جمع آوری نیرو برای حمله به مدینه هستند. رسول خدا (ص) برای بررسی اوضاع خیبر، عبدالله بن رواحه و سه نفر دیگر را به این منطقه فرستاد. این گروه مخفیانه به خیبر رفتند و مطالبی از اسیر ـ که پس از ابورافع به فرماندهی و ریاست خیبر گمارده شده بود ـ شنیدند. سپس به مدینه برگشتند و اطلاعات خود را در اختیار پیامبر (ص) گذاشتند. مدتی بعد (در ماه شوال) آن حضرت یاران خود را خواست و این بار عده زیادتری را به همراه عبدالله روانه خیبر کرد. وقتی آنان به خیبر رسیدند اعلام کردند که از سوی پیامبر (ص) آمده اند؛ از اسیر امان خواستند و اسیر نیز از آنان امان خواست. آن گاه با یکدیگر دیدار کردند. ایشان به اسیر گفتند: اگر نزد پیامبر (ص) آیی به تو نیکی خواهد کرد و تو را به ریاست خواهد گماشت. اسیر پس از پافشاری مسلمانان پذیرفت که همراه آنان برود. لیکن مشاوران او گفتند محمد(ص) کسی نیست که به بنی اسرائیل ریاست بدهند. اسیر گفت: درست است ولی ما از جنگ خسته شده ایم. سپس همراه سی نفر از یهودیان به سوی مدینه راه افتادند. در دوازده کیلومتری خیبر، اسیر از رفتن به نزد پیامبر (ص) پشیمان گشت و دست به شمشیر برد، ولی عبدالله بن انیس که در ردیف او بر شتر سوار بود، پیش از آنکه اسیر حرکتی بکند ضربه ای به پایش زد و سپس او را کشت. بقیه مسلمانان هم با دیگر یهودیان درگیر شدند و همه را کشتند، به جز یک نفر که موفق به فرار گردید.[85]

یکی از نویسندگان با ارائه شواهد متعدد به این نتیجه می رسد که سفر مسلمانان به خیبر برای جنگ وکشتار خیبریان نبوده است، بلکه تلاشی در جهت صلح و حرکتی برای برقراری زندگی مسالمت آمیز بوده است. ایشان پس از بیان دلایلی می گوید:

از آنچه گذشت روشن شد که داستان اعزام فرزند رواحه از سوی پیامبر (ص) به خیبر آن گونه که شهرت یافته، با هدف کشتن اسیر و همراهان یهودی اش نبوده است، بلکه این سفری سیاسی به منظور گفت وگو برای صلح با خیبریان بوده است، و
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of
۰۹:۰۷ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۴
مدعیان دین داری وولایت جواب بدهید با کدام منطق اسلامی صحبت می کنید
آنتي تفكر داعشي
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۳۲ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۰
0
2
←← عیادت از بیماران یهودی
پسر یکی از یهودیان بیمار شد. پیامبر اکرم (ص) به عیادت وی رفت و او را به اسلام دعوت نمود او به سوی پدرش نگاه کرد گویا هدفش جلب موافقت پدر بود. پدرش گفت: آنچه ایشان به شما می گویند بپذیر چنانچه او مشرّف به اسلام شد و با ایمان از دنیا رفت. [۴]

← مدارای پیامبر (ص) نسبت به منافقین
وجود منافقان در مدینه به مراتب برای مسلمانان سنگین تر نسبت به حضور مشرکان مکه و یهود بود. اما اخلاق کریمه پیامبر اسلام با آنان نیز چون دیگران همراه با مدارا بود. به عنوان نمونه برخورد پیامبر با کارشکنی ها و اهانت های عبدالله بن ابی بن سلول سر دسته منافقان .

←← اهانت به پیامبر(ص) غزوه بنی مصطلق
یکی از اهانت های او به پیامبر اهانتش در غزوه بنی مصطلق بود. بدین شرح:
در ماه رجب سال ششم هجری به رسول خدا(ص) گزارش رسید که افراد قبیله « بنی مصطلق » از تیره « خزاعه » در تدارک جنگ با مسلمانان برآمده‌اند. پیامبر فردی به نام «بریده» را برای کسب خبر به منطقه دشمن روانه کرد و او این گزارش را تایید نمود.
حضرت در نیمه شعبان ابوذر غفاری را جانشین خود در مدینه قرار داد و با سپاهی رهسپار «مریسیع» شد، پس از درگیری با «بنی مصطلق»، آنان با دادن ده کشته تسلیم مسلمانان شدند.در این نبرد عبدالله بن اُبی و دیگر منافقان شرکت داشتند. گروه نفاق در این نبرد به فکر تفرقه افکنی در سپاه پیامبر(ص) افتاد. در هنگام کشیدن آب از چاه دو نفر از یاران پیامبر(ص) یکی از مهاجران به نام «جهجاه به سعید» غلام عمر بن خطاب و دیگری از انصار به نام «سنان جهنی» مشغول گفتگو بودند به ناگاه فرد مهاجر کنترل خود را از دست داد و به روی فرد انصاری سیلی محکمی زد. در این موقع هر کدام به رسم جاهلی، اقوام و بستگان خود را فراخواندند، ناگهان دعوای دواین نفر به دعوای بین دو گروه از مهاجران و انصار تبدیل شد،‌ هر گروه با شمشیرهای عریان، خود را برای خونریزی و برادر کشی آماده می‌کردند، در این هنگام پیامبر بزرگوار اسلام(ص) دخالت کرد و دعوا را پایان داد.
سردسته منافقان از فرصت به دست آمده بهره‌برداری کرد و در حضور جمع انصار بر ضد مهاجران و پیامبر سخنرانی کرد و گفت: «مهاجران بر ما غلبه کردند، ما از یاران محمد شدیم تا سیلی بخوریم، گویی سزای نیکی بدی است. اگر به مدینه برگردیم عزیز را ذیل می‌کنیم و...»
در این مجلس جوان مسلمانی به نام «زید بن ارقم» از این اهانت سخت ناراحت شد و با عبدالله به نزاع پرداخت و گفت: «ذلیل و بیچاره تو هستی، نه محمد(ص)! او عزیز است و...» عبدالله بر سرش فریاد کشید و «زید» نزد رسول خدا(ص) رفت و فتنه عبدالله را برای حضرت بیان داشت.
پیامبر به سبب مصالحی سخن زید را تأیید نکرد. خلیفه دوم ، عمر، به پیامبر پیشنهاد کرد که شر عبدالله را از سر مسلمانان به وسیله یک مسلمان انصاری بر طرف کند، اما پیامبر نپذیرفت و فرمود:
«در این موقع شایعه‌پردازان می‌گویند: محمد یاران خود را می‌کشد.»
پیامبر(ص) از عبدالله جریان را پرسید، وی گزارش زید را تکذیب نمود.
پیامبر(ص) فرمان حرکت صادر کرد «اسید بن حضیر» بزرگ خزرجیان خدمت ایشان رسید و عرض کرد: «هرگز شما در چنین اوضاعی که هوا به شدت گرم است، فرمان حرکت صادر نمی‌کردید»
پیامبر(ص) فرمود: «مگر سخن «عبدالله» را نشنیدید که چه گفت...»
هنوز سپاه اسلام به مدینه نرسیده و یا به نقلی، تازه به مدینه رسیده بود که وحی ناز شد و سخن زید بن ارقم «را تصدیق نمود و عبدالله رسوا شد. سوره منافقین نازل شد و با شدت تمام حزب نفاق را کوبید و نقاب را از چهره عبدالله برداشت.
مهدی رنجوری
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۵۵ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۰
0
2
درود بر اصلاح طلبی
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۰۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۰
0
2
اولا اگر اشتباهی کرده که زندانیش را کشیده است بعد هم شما اصو لگرایان چرا فکر میکنید اگر کسی اشتباه کرد باید او را بگذارند کنار تا اینجوری فکر میکنید ملت به شما رای نمی دهند خلاص
پاسخ ها
ناشناس
| United States
۱۹:۴۴ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۱
احسنت آقايان اصولگرا يادشان رفته اين درس بخشش ورحمت وگذشت در منابر روحانيت عزيز در گذشته گفته شده وشما ها حالا ضد آن عمل مي كنيد پس شما از اسلام برداشتي نادرست داريد نه ملت
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار