
در ايران – برخلاف غرب- دستكم از صدها سال پيش تاكنون جنگى در ميان اقليتها و مسلمانان يا در ميان مذاهب مختلف اسلامى روى نداده است تا براى رفع آن به تعدد قرائتها پناه ببريم و بگوييم كه مسيحيان و يهوديان و مسلمانان و زرتشتيان همه درست مىگويند و بدين وسيله به جنگ و خونريزى خاتمه دهيم!
انگيزه دوم غربيان ـ تضاد علم و دين ـ نيز در ايران مطرح نيست؛ زيرا در دين اسلام و منابع اصيل اسلامى (قرآن و سنّت قطعى) مطالب ناسازگار با قطعيات علوم وجود ندارد. با نفى دو احتمال پيشگفته، مىتوان حدس قوى زد كه انگيزه طرح بحث قرائتها در ايران، سياسى است. احتمال بسيار خوشبينانه آن است كه بگوييم، افرادى از روى حسن نيت و آيندهنگرى و براى پرهيز از پديد آمدن اختلاف در صفوف مسلمانان انقلابى، از هماكنون با روا دانستن و صحيح انگاشتن دو يا چند برداشت از متون دينى، مىكوشند وحدت جامعه را تضمين كنند. اما ظن قوى در اين باره همان انگيزه سياسى است. استعمارگران و كسانى كه در پى جهانىسازى فرهنگ غربى هستند به ايادى خود در كشورهاى مختلف سفارش كردهاند تا زمينه فرهنگى اين امر را فراهم آورند. يكى از آن زمينهها اين است كه مردم را براى پذيرفتن افكار و آراى متضاد آماده كنند؛ زيرا تا زمانى كه ديگران، مثلاً مسلمانان، بر حقانيت عقيده خود اصرار داشته باشند زمينه جهانى شدن فرهنگ امريكايى فراهم نخواهد شد. بدين منظور بايد مردم را اندكاندك به تساهل و تسامح و پذيرش افكار ديگران و تعصب نداشتن نسبت به عقايد دينى خود، عادت داد. مثلاً خاتم بودن پيامبر اسلام(ص) يا حضرت موسى(ع)براى آنان تفاوتى نكند. به ويژه اگر قرار باشد كه به هيچيك از اديان عمل نشود و تاريخ مصرف آنها را تمام شده تلقى كنند، انگيزهاى براى اثبات حقانيت اسلام نخواهد بود.