
اساساً «جامعه» در معناي society به جايي گفته ميشود كه به لحاظ ساختارهاي اجتماعي و روابط اجتماعي و همچنين قانونمندي داراي نظمي واحد باشد. در يك تقسيمبندي اميل دوركيم جوامع و اجتماعات را به دو نوع ارگانيك و مكانيكي تقسيم ميكند و قائل به يك سنخ شناسي دوگانه ميباشد كه مطابق اين نظر، جامعه (socity) داراي يك نظم و حساب دقيق است كه در آن تقسيم كار عامل اساسي آن است. اما در اجتماعات(community) چنان نظمي وجود ندارد. در تعبير ديگر همانگونه كه جامعه يك مفهوم مدرن است ذاتاً داراي نظم مدرن نيز ميباشد.
اما جامعه ايران را بنا به يك تعريف ميتوان جامعهاي «كژمدرن» دانست. جلاييپور در كتاب «جامعهشناسي ايران» با ذكر اين واژه بيان ميكند كه جامعه ايران داراي برخي از وجوه مدرنيته است؛ اما به طور كلي مدرن نيست و در درون خود سنت را نيز دارا است و اين موضوع ذهن را به سمت مفهوم «آنومي» دوركيم رهنمون ميشود. به نظر ميرسد همانگونه كه بيش از يك قرن است كه در جامعه ما تضاد بين سنت و مدرن اتفاق افتاده است، اين تضاد هنوز هم استمرار دارد و پايان نيافته است.
انحرافاتي كه امروز در جامعه ايران به وقوع ميپيوندد همچون مسائل مربوط به فساد مالي، افزايش اعتياد، طلاق و... نشاندهنده نوعي «آنومي» در جامعه است و اين مسائل در يك پيوند ارگانيك با هم قرار دارند و هركدام ميتواند بر ديگري تأثیرگذار باشد و همديگر را تشديد كند.
يكي از بروزات اين ساختارنايافتگي و آنومي در جامعه ايران، پديدههاي خشونتباري است كه در صفحات حوادث روزنامهها خود را بروز ميدهد؛ يك روز با نام خفاش شب، ديگر روز با جنجال اسيدپاشي و يك روز ديگر در فاجعه قتل دخترافغانی. اين بروزات رفتاري پرخطر كه چند دههاي است نمودهاي دهشتآوري به خود ميبيند، نه تنها صرفاً يك جنايت با ابعاد فرعي است بلكه تأثيرات اجتماعي غيرقابل انكاري نيز دارد. به عبارتي با وجود ابزارهاي رسانهاي مدرن و سرعت انتقال اخبار و ايجاد احساسات و واكنشهاي اجتماعي ميتوان گفت «يك اسيدپاشي روي يك نفر از اعضاي جامعه ايران رخ نميدهد، بلكه اسيدپاشي به روح يك ملت بوده است كه داراي فرهنگي بس غني هستند». اسيدپاشي را به نوعي ميتوان يكي از شديدترين انواع خشونت برشمرد كه عمدتاً در اين چندساله در كشور ما عليه زنان بوده است.
واكاوي پديدهاي همچون اسيدپاشي نشان ميدهد، اگر بخواهيم فراتر از صفحات اجتماعي يا حوادث روزنامهها با آن برخورد كرده و كمي با درنگ و تأمل نسبت به اين پديدهها بنگريم، قبل از آن كه نوعي انحراف تلقي شود، يك نوع «پرخاشگري» است؛ و پرخاشگري در روانشناسي اجتماعي ريشه در ناكاميهاي فردي و اجتماعي دارد. اگر از ابعاد فردي چنين حوادثي گذر كنيم –كه البته سهم غيرقابل انكاري در وقوع چنين جرائمي دارد- نميتوانيم نسبت به زمينههاي اجتماعي بروز اين رخدادها بيتفاوت باشيم. موضوع اسيدپاشي را نميتوان نامربوط به دو عنصر سياست و فرهنگ نيز دانست. به بيان ديگر در يك جامعه كه چهار عنصر سياست، اجتماع، فرهنگ و اقتصاد حضور دارند نميتوان به تحليلهاي تكبعدي افاقه كرد.
اسيدپاشي، زاييده مدرنيتهزدگيموضوع اسيدپاشي مسئلهاي است كه ميتوان به نوعي اگر بخواهيم آن را از نظر ماهيت و تفكر بررسي كنيم. بايد عنوان كنيم كه اين موضوع همانند ديگر وجوه مدرنيته كه بسيار سفت و سخت و خشن هستند از دل همان مدرنيته زاييده شده است. خشونتي كه ما حتي در علوم مدرن و به ويژه در پزشكي مدرن نيز آن را شاهد هستيم كه چگونه با حيوانات و محيط و حتي انسان به صورت سخت و خشن برخورد ميكند.
نگاه مدرن به پديده خشونت نيز مثل ساير ابژههاي عالم، نگاهي ابزاري دارد: «گرچه به يقين، خشونت و پرخاشگري، ويرانگر و نابودكننده است و از اين رو هراسناك و اضطرابآور، ولي در ضمن گفته ميشود كه بقاي انسان بدون آن، احتمالاً ممكن نميشد، يا لااقل انسان نميتوانست اينگونه بر طبيعت پيرامون خود سلطه يابد.
به عبارت ديگر خشونت با همه سرشت ويرانگرش، براي حفظ امنيت و بقاي انسان ضروري است. علاوه بر اينكه برخي روانكاوان مانند ژاك لكان براي پرخاشگري، البته نه در حد خشونت و ويرانگري بلكه در حد ابراز وجود ارزش ميشناسد و اين خصوصيت پارادوكسيكال خشونت و پرخاشگري است كه براي جامعه انساني معضلآفرين شده است. (محمد صنعتي)
حتي گذشته از نهادينگي خشونت در جوامع مدرن و شبهمدرن، بررسي زمينههاي فردي بروز پديدههايي نظير اسيدپاشي نشان ميدهد عمدتاً يكي از دلايل اين رفتار مجرمانه ناكامي در موضوع «عشق» است. حال بياييد عشق را با تعريف شرقياش، كنار عشقِ در مفهوم مدرن قرار دهيم. درباره عشق همانطور كه در روايات و اساطير ما آمده است اين موضوع داراي جنبههاي مقدسي است به نحوي كه عاشق در غم معشوقش ميسوخته است و عاشق هيچ گاه راضي به لطمه ديدن معشوقهاش نبوده است اما در دوران مدرن اين موضوع حالت عكس يافته است و عاشق بعد از ناكامي سعي دارد تا به معشوقهاش لطمه بزند و او را بسوزاند.
اسيدپاشي نوعي از وجوه ناجوانمردانه تازيدن مدرن به سنت است چراكه مدرنيته تاب و تحمل هيچ مقاومتي را ندارد و به قول ماركس در مدرنيته هر چيز سفت و سختي دود ميشود و به هوا ميرود. در جهان مدرن بيشتر قوانين مدني براي پيشگيري از خشونت و تجاوز فردي و اجتماعي شهروندان جوامع وضع شده است، شايد به نوعي خشونت را بتوانند كنترل كنند و اين در حالي است كه جوي قانون همواره از بالا به پايين است و در جامعه مدرن، به اقتضاي سودانگاري، قانون با روح حمايت از حقوق طبقات بالاي جامعه نوشته ميشود.
از جمله ديگر موارد كه منجر به چنين وقايعي ميشوند ميتوان به پردهدريهاي روح مدرنيته اشاره كرد كه با نشان دادن سبك زندگي مدرن در كشور به نوعي سبب پررنگ شدن تمايزات اجتماعي شدهاند و از اين رو توقعات افراد را نيز بالا برده است. تئوري «ناكامي- خشونت» اين رفتار را توضيح ميدهد. خانوادهها در كشور ما با سختگيريهاي مداوم مانع ازدواج جوانان ميشوند و اين خود يك ناكامي بزرگ براي يك جوان است. اين ناكامي در بلندمدت ميتوان تبديل به يك خشونت ساختاريافته شود كه از يك جوان عادي، يك جنايتكار حرفهاي ميسازد. البته در اين ناكامي دولت نيز نقش بسيار دارد چراكه دولت نيز اگر بتواند با ايجاد اشتغال براي جوانان آنان را ترغيب به ازدواج نمايد، روحيه شادي در جامعه بالا رفته و از اين رو شاهد اين ناهنجاريها و بياخلاقيهاي اجتماعي نخواهيم بود.
پرخاش برخي از جامعهشناسان و روانشناسان تجاوز و تعرض و حمله به ديگران را ناشي از غريزههاي آدمي ميدانند و حتي برخي از فيلسوفان اجتماعي مانند هابز انسان را گرگ انسان ميدانند. اين نوع نگاه همان طور كه پيشتر گفته شد، به معني مشروعيت دادن به حركات غيرانساني براي كسب بيشتري از سهم لذتجويي است.
و اما دكتر ابوالحسن تنهايي از جمله علل مربوط به پرخاشگري نوجوانان را چنين بيان ميكند:
1- احساس ظلم و تبعيض در مقابله سرنوشت خود و دوستان مدرسهاياش
2- احساس از دست دادن شانس زندگي با دختر مورد علاقهاش و داشتن يك خانواده معمولي
3- ناكام ماندن فرايند تحصيل
4- ناكام ماندن فرايند كاريابي در مشاغل غير كاذب
5- تفسير و تحليل از موقعيت كودكي به عنوان دوره تحمل ظلم پدري و تجاوزات جسمي و جنسي
6- تحليل موقعيت طبقاتي خويش و ساختار طبقاتي محله پاكدشت به صورت جبران موقعيتهاي از دست رفته و استفاده از هر آن چه به طور واقعي در دسترس داشت
7- تحليل موقعيت طبقاتي محله در گسترش جرم فردي به جرم گروهي براي پنهان كردن اضطرابهاي دروني و بيروني.
در خصوص «قتل» شيخاوندي مينويسد: هر قدر وضع اقتصادي نابسامانتر باشد، ميزان قتل و كشتار به همين وضع ادامه خواهد داشت. در گذشته به هنگام آشفتگي اقتصادي تعداد قتلها كاهش مييافت و در عوض ميزان خودكشي فزونتر ميشد ولي امروزه برعكس است، علت اين امر شايد آن باشد كه امروزه ديگر امريكايي خود را به خاطر ماديات معدوم نميكند. هنگامي كه سنتهاي قديمي و اصول اخلاقي پروتستاني بر امريكا حكومت ميكرد، بازتاب ناكاميهاي فرد به سوي خود وي بازميگشت به طوري كه بسياري از امريكاييها به هنگام افسردگي و ناكامي دست به خودكشي ميزدند (شيخاوندي به نقل از عبدي، 1367: 6). امروزه به گونهاي شده است كه با توجه به همان پردهدريهاي مدرنيته موضوع حسرت در جامعه و به ويژه در جوانان بروز پيدا ميكند و از اين رو هرگونه ناكامي در مسائل اقتصادي كه ركن اساسي دنياي امروز است سبب بروز خشونت به اشكال متفاوت ميشود.
تمام دلايلي كه در بالا براي مسائل مربوط به پرخاشگري عنوان شده است به نوعي ظواهري از علل مسئله را واكاوي كردهاند و به نظر ميرسد علت اصلي پرخاشگري ريشه در همان تضاد سنت و مدرنيته دارد چراكه عموماً فرهنگ حاكم بر كشور ايران كه تلفيقي از روحيات ايراني و اسلامي است هيچ گاه به گونهاي چنين خشونت بار بر صورت جامعه ايران چنگ نزده است. در تمام فرهنگ اسلامي ما شاهد عطوفت و مهرباني هستيم و همچنين در فرهنگ ايران باستان نيز عناصر اين رأفت و عطوفت را ميبينيم. البته منظور اين است كه اين مهرباني و عطوفت در كف جامعه همواره بوده است، اما خشونت را ما همواره به سبب داشتن موقعيت استراتژيك جغرافيايي در مقابل دشمنان خارجي خود و براي دفاع از كيان مملكت داشتهايم كه خود جاي بحث ديگري را ميطلبد.
در اين موضوع كه پرخاشگري در ايران در حال رشد است بايد كار تحقيقي صورت گيرد ولي از سوي ديگر اين مسئله ميتواند به واسطه رسانهها بزرگ نمايي شود و برخي از رسانههاي بيگانه را تحريك ميكند تا از اين آب گلآلود ماهي بگيرند و بخواهند از ايران يك چهره خشن در روابط اجتماعي دروني آن به مردم جهان نشان دهند. بيشك اين مسئله عواقب بسياري ميتواند در تمام زمينهها براي جامعه ايران داشته باشد و آن اين است كه با اين كار به گردشگري و درآمدهاي ناشي از آن لطمه بسيار وارد ميكند و از سوي ديگر روابط اجتماعي دروني در انقلاب اسلامي را كه داعيه بديل براي نظم نوين جهاني دارد به صورتي خشن نشان ميدهد. در پايان بايد مجدداً به نقش رسانهها در بزرگنمايي و زيادنمايي حجم خشونتها در كشور نيز اشاره كرد كه در كنار عوامل يادشده، در شكلگيري يك تصوير خشن و بيرحم از كشور ايران چه در ذهن مخاطب خارجي و چه مخاطب داخلي تا حدودي مؤثر واقع شده است.
منابع:
- ابوالحسن تنهايي، حسين. زمينههاي ساختاري پرخاشگري در قشرهاي حاشيه، فصلنامه تخصصي جامعهشناسي، سال اول، شماره 1
- عبدي، عباس(1367). مسائل اجتماعي قتل در ايران، جهاد دانشگاهي، تهران
- زندگي و انديشه بزرگان جامعهشناسي، لوئيس كوزر، محسن ثلاثي، نشر علمي