1) رويكرد جامعنگر؛ به اين معنا بايد تمام آموزههاي اسلام را با هم ببينيم و همه را تجربه كنيم.
2) رويكرد جزءنگر؛ يعني رويكردي كه به اندازه دارايي خود، جزئي از آموزههاي قرآني و اسلامي را بزرگ ميكند و همان را معرفي و ترويج ميكند مثلاً فقط مسئله رحمانيت خدا يا غضب خدا را ميبيند.
3) رويكرد ابزاري و غرضورزانه؛ اين رويكرد اساساً دنبال استفاده و فهم آموزههاي ديني نيست بلكه به دنبال استفاده از كاركردهاي آموزههاي ديني است يعني اين آموزه ديني مثلاً رحمانيت، چه استفادهاي براي من دارد و به شكل ابزاري از اين مفاهيم ديني بهرهبرداري ميشود. يك نمونه در تاريخ اسلام طرح مسئله حكميت از طرف خوارج بود كه حضرت در پاسخ فرمودند واقعاً هم هيچ حكمي غير از حكم خداوند نيست ولي آن چيزي كه دارند از آن استفاده ميكنند آن چيزي نيست كه خداوند ميخواهد، يك امر باطلي را ميخواهند استفاده كنند. يا براي مسجد ضرار هم ميتوانيم مثال بزنيم كه پيامبر ميدانستند اينها چه قصدي از اين كار دارند و دستور تخريب اين مسجد را دادند.
فكر ميكنم تجربه رويكرد جامعنگر با انقلاب اسلامي اتفاق افتاد و سخن اصلي انقلاب اسلامي اين بود كه اسلام را در همه جوانبش ببينيم و نگاه جامعي داشته باشيم. رويكرد دوم طبيعتاً مخالفتي با رويكرد اول نميتواند داشته باشد اما رويكرد سوم كه رويكرد ابزاري است در مقابل اين رويكرد جامعنگر شكل گرفته است.
مهدويزادگان در ادامه بحث خود گفت: اگر اسلام رحماني از سوي رويكرد جزءنگر مطرح ميشد آنجا بايد براي مباحثه با چنين رويكردي سراغ مباني ميرفتيم، اما در رويكرد سوم يا رويكرد ابزاري كه دقيقاً سياسي است ديگر با اين نميتوان بحث مباني كرد چون اصلاً مبانياش متفاوت است و مبانياش را از مباني اسلامي نگرفته است و نميتوان با مباني متافيزيكياش وارد گفتوگو شويم.
موضوع اسلام رحماني، سياسي است
دكتر سيدجواد ميري نيز در ابتداي بحث خود گفت: اسلام رحماني يك بحث تئولوژيكال نيست و اتفاقاً در بستر خاصي اين مفهوم زاييده شده و سياستمحور است. كساني كه درباره اسلام رحماني صحبت ميكنند يك بحث حداقلي و حداكثري در حوزه سياست دارند. اين قبل از اينكه به حراست و درك عميق ما از مسئله يا از منابع اسلامي و ديني برگردد به جوهر و ذات زماني برميگردد كه در آن زندگي ميكنيم.
او با ارائه يك دستهبندي اينچنين بحث را ادامه داد و گفت: پنج دهه يا شش دهه مسئله و گفتماني به نام اسلامگرايي يا اسلامسياسي داريم كه من حداقل در پنج گروه مختلف ميتوانم تقسيمبندي كنم مثلاً اسلامگرايي با قرائت فقاهتي كه نماينده آن امام خميني(ره) است، يك نگاه ديگر نگاه ليبرالي به آن دارد كه مهندس بازرگان را ميتوانيم مثال بزنيم، يك اسلامگرايي تقريباً با قرائت سوسياليستي همخواني دارد كه دكتر شريعتي را ميتوانيم نام ببريم، يك نگاه ديگر با قرائت دموكراسي است كه تقريباً در اينجا طالقاني را قرار ميدهم و يك نگاه ديگر در اسلامگرايي كه تقريباً نميتوان گفت در ايران نماينده شاخصي دارد نگاه سلفي است كه شيخ بن باز و رشيد رضا را ميتوانيم در اين گروه قرار دهيم. هر گروه از اينها اسلاميت را براي خودشان تعابيري كردند، صحنه سياسي ايران را هم اگر نگاه كنيد تقريباً بيشتر گروهها غير از نگاه فقاهتي را كه در بدنه اصلي خودش نگه داشته ولي در اين بدنه باز تقسيمبنديهايي بين خودشان پيدا كرده است، كساني كه در اين بستر صحبت از اسلام رحماني ميكنند كساني هستند كه حس ميكنند بيشتر مردمي كه در شهرهاي بزرگ و از طبقه متوسط رو به بالا هستند و تحصيلات عاليه و درآمد نسبتاً خوبي دارند، با اينها نزديكترند ولي ساختارها و منابع قدرت در دست راست است و براي اين مفهومي را ابداع كردند به اين معنا: اسلام رحماني. اگر در اين ساختاري كه فقاهتي هست صحبت از ليبراليسم بكنيد، يعني ميخواهيد آشكارا با قدرت مبارزه كنيد، ميگوييد ما از اسلام رحماني صحبت ميكنيم.
اسلام رحماني اشداء علي الكفار هم دارد
مهدويزادگان در ادامه نشست ديدگاه خود را بيان كرد و گفت: مگر تا به حال جمهوري اسلامي غير از اين اسلام رحماني را معرفي ميكرد؟ امام خميني(ره) دعوت به وحدت اسلامي كردند و براي نشان دادن رحمانيت و اينكه فرقي بين شيعه و سني نميگذاريم از مردم فلسطين دفاع و روز قدس را تعيين كرديم و خيلي كارها و خدمات را كرديم. تا الان همين اسلام رحماني كه نشاندهنده رحمانيت و بخشندگي خداوند هست و اينكه مقابل خشونت بايستيم را مطرح كردهايم. اگر بخواهيد اسلام رحماني دوم را به سمت همان اسلام رحماني اول شيب دهيد اين سؤال پيش ميآيد كه اگر اين اسلام رحماني سياسي كه توسط قدرتهاي بزرگ حمايت ميشود چرا عليه داعش و طالبان و اين جريانهاي خشونتطلب در جهان اسلام، هيچ عكسالعملي نشان نميدهد؟ به نظرم اول بايد تكليفمان را درباره جهان اسلام روشن كنيم.
وي در جمعبندي صحبت خود گفت: در قرآن كريم داريم كه ميفرمايد: محمدرسولالله والذين معه اشدّاء علي الكفار و رحماء بينهم؛ خب اين مرز تعيين ميكند كه مومنين بايد با هم به شدت در رحمانيت به سر ببرند امّا وقتي پاي دشمن و كافر وسط ميآيد بايد شداد به خرج دهند.
يك تفاوت اصلي بين اسلام رحماني انقلابي و اسلام رحماني ليبرالي كه در كلام آقاي دكتر هم وجود داشت مسئله حكومت ديني و اسلامي بود. آقاي دكتر با پيشفرضهايي گفتند در اسلام چيزي به نام حاكميت وجود ندارد و خيلي چيزها را از حكومت سلب كرده و حكومت را يك امر عرفي دانستند. اسلام رحماني انقلابي معتقد است بسياري از مشكلات و خشونتها و انحصارطلبيها و قلدريها از فساد درون حكومتها ناشي ميشود، اگر حكومت ديني برپا شود خيلي از اين مسائل كاسته ميشود. تجربه اين را در غرب هم شاهد بوديم، بارزترين مثالش اين است كه در عرض 50 سال دو جنگ جهاني به راه افتاد كه به اندازه طول تاريخ بشر آدم كشته شدند. اسلام رحماني انقلابي تجربه خود را در اين چهار دهه نشان داده و با وجود كاستيها دنبال رحمانيت، مهرباني، عطوفت و ديدن مردم است بر خلاف آن اسلام رحماني سياسي كه آقاي دكتر اشاره كردند كه ما تا به حال هيچ نشاني از رحمانيت نه در سيره و نه در عمل آن شاهد نبوديم.
خاطرنشان ميشود اين نشست به همت گروه فرهنگپژوهي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي و كانون انديشه جوان با مشاركت هيئت حمايت از كرسيهاي آزادانديشي و نقد و مناظره برگزار گرديد.