در اسلام ضديت دين با علم و ضديت دين با عقل، اصلاً معنا ندارد. در اسلام يكي از منابع حجت براي يافتن اصول و فروع ديني، عقل است؛ اصول اعتقادات را با عقل بايد بهدست آورد؛ در احكام فرعي هم عقل يكي از حجتهاست. اگر شما به كتب احاديث ما نگاه كنيد - مثل كتاب «كافي» كه هزار سال پيش نوشته شده - اولين فصل آن «كتاب العقل والجهل» است كه اصلاً فصلي است در باب عقل و ارزش و اهميت آن و اهميت دانايي و خردمندي. اسلام همچنين نسبت به علم، مهمترين حركت و مهمترين تحريك و تحريص را داشته است. تمدن اسلامي به بركت حركت علمي كه از روز اول در اسلام شروع شد، بهوجود آمد. هنوز دو قرن بهطور كامل از طلوع اسلام نگذشته بود كه حركت علمي جهشوار اسلامي بهوجود آمد؛ آن هم در آن محيط. اگر شما بخواهيد آن حركت علمي را با امروز مقايسه كنيد، بايد قطبهاي علمي امروز دنيا را در نظر بگيريد، بعد فرض كنيد كه كشوري در نقطه دوردستي از دنيا قرار دارد كه دور از هرگونه مدنيتي است؛ اين كشور وارد ميدان تمدن ميشود و به فاصله مثلاً 100 يا 150 سال، از لحاظ علمي بر همه آن تمدنها فائق ميآيد؛ اين يك حركت معجزآساست؛ اصلاً قابل تصور نيست. اين نبود مگر اينكه اسلام به علم، فراگيري آن و تعليم دادن علم و زندگي عالمانه، تحريص داشت. اصلاً ببينيد در احاديثي كه در زبانهاست و گاهي مورد تعمق قرار نميگيرد، چقدر بعضي از نكات مهم هست: «النّاس ثلاثه: عالم و متعلم علي سبيل نجاه و همج رعاع»(۱)؛ اصولاً ما سه دسته انسان داريم: انسانهايي دانشمندند؛ انسانهايي در طريق دانستن هستند؛ بقيه، همج رعاع هستند. همج رعاع يعني انسانهاي سرگردان، بيارزش و بيوزن. ميبينيد كه اسلام اصلاً نسبت به علم، در درجه اول، ارزش را روي علم ميبرد، چه داشتن علم و آموختن آن به ديگران و چه فراگيري علم. محيط اسلامي، چنين محيطي است.
بيانات رهبر انقلاب در ديدار جمعي از نخبگان علمي- 5 مهرماه 1383