
مقوله روشنفكرى، با خصوصياتى كه در عالمِ تحقّق و واقعيت دارد - كه در آن، فكر علمى، نگاه به آينده، فرزانگى، هوشمندى، احساس درد در مسائل اجتماعى و به خصوص آنچه كه مربوط به فرهنگ است، مستتر است - در كشور ما بيمار و ناسالم و معيوب متولد شد. چرا؟ چون كسانى كه روشنفكران اول تاريخ ما هستند، آدمهايى ناسالمند. اكنون من سه نفر از اين شخصيتها و پيشروان روشنفكرى در ايران را اسم مىآورم: ميرزا ملكمخان ارمنى، ميرزا فتحعلى آخوندزاده، حاج سياح محلّاتى. اين كسانى كه اوّلين نشانهها و پيامهاى روشنفكرىِ قرن نوزدهمى اروپا را وارد ايران كردند، بهشدّت نامطمئن بودند. مثلاً ميرزا ملكمخان كه داعيه روشنفكرى داشت و مىخواست عليه دستگاه استبداد ناصرالدّينشاهى روشنگرى كند، خود دلّال معامله بسيار استعمارى و زيانبار «رويتر» بود! اين آقاى روشنفكرى كه به عنوان معروفترين پيامآور روشنفكرى و روشنگرى در ايران مطرح بود - يعنى همين ميرزا ملكمخان - خودش دلّال قضيه «رويتر» بود! در همين انحصار معروف تنباكو - كه ميرزاى شيرازى، مرجع تقليد وقت، آن را تحريم كرد و جلوِ اين معامله زيانبار را گرفت - ميرزا ملكمخان خودش دلال آن بود! واقعاً يكى از دلاليهاى عمده ميرزا ملكم ارمنى، همين قضيه «رژى» بود كه دربار هم آن را قبول كرد. اين آدم مىخواهد در ايران پيامآور روشنفكرى باشد؛ يعنى مردم را به آينده، به تجدد و نوگرايى دعوت كند؛ ببينيد مردم چه از آب درمىآيند!