
ما زماني از يك مسئله اجتماعي (سياسي يا فرهنگي) صحبت ميكنيم و زماني از پيامدهاي آن. در اينجا ما لازم است ابتدا تكليف خود را با اين واژه روشن كنيم. تاريخ جريانات روشنفكري در ايران هرگز يك مسئله اجتماعي مستقل نبوده، بلكه همواره به عنوان يك پيامد مد نظر بوده است. اما پيامد چه؟ يعني ناشي از كدام مسئله و درخواست پديد آمده است؟ اساساً سؤال مهم ما اين است كه درخواستها و مطالبات روشنفكران در ايران از كدام افكار و جريانات بيرون آمده است؟ مثلاً بحثهاي مليگرايي و ناسيوناليسم كه از سالهاي 1320 به بعد اهميت پيدا ميكنند و تشكيل جريان سياسي ميدهند، از كجا سر برآوردهاند؟ حزب توده زاييده تفكري از بيرون است يا اينكه حركتي خودجوش و فكري بومي؟ روشنفكران عصر انقلاب اسلامي از قبيل عبدالكريم سروش، محسن كديور، مهاجراني، سعيد حجاريان، شبستري و ديگراني از اين دست آراي خود را وامدار كجا هستند؟
براساس يك تقسيمبندي كلي ميتوان برهههاي تأثيرگذار در تاريخ ايران را به سه دسته تقسيم كرد؛ اول مشروطه و همكاري نيروهاي سكولار با مذهبيون است كه در نهايت نيروهاي سكولار بر موج مشروطه سوار شده و آن را به سفارت انگليس هدايت ميكنند. دوم سالهاي 1320 تا 32 است كه مجدداً نيروهاي مذهبي با مليگراها و سكولارها پيوندهايي دارد (نسبت آيتالله كاشاني يا دكتر مصدق) ولي در نهايت به جدايي اين دو جريان منجر ميشود. سومين مقطع هم از سال 1342 است كه تسلط نيروهاي مذهبي و ظهور حضرت امام خميني(ره) را درپي دارد. ما در تمام اين مقاطع دو نيروي فعال و كنشگر داريم؛ يك نيروي مذهبي است و ديگري نيروي غربگرا و به اصطلاح سكولار و البته در مقاطعي نيروهاي چپ كه بيش از وجوه تئوريك به دنبال وجه مبارزاتي حركت خود بودند. البته نيروهاي مليگرا نيز در اين وسط هستند كه نميتوان مستقلاً آنان را دستهبندي كرد. چه آن كه اينان را به لحاظ سبقه تئوريك ذيل همان نيروهاي غربگرا دستهبندي ميكنيم. (ر. ك به: گفت و گوي كچوييان و طباطبايي، موضوع مليت و ناسيوناليسم در ايران، مجله روايت)
طرح مسئلهانقلاب اسلامي در اعتراض به كدام ناهنجاريها شكل گرفت؟ آرمانهاي انقلاب كشور را به چه سمتي سوق ميداد؟ چرا انقلاب فرهنگي عقيم شد؟ عبدالكريم سروش در برهههاي مختلف چگونه بر دانشگاههاي ايران اثرگذاري كرد؟ اصلاً انقلاب اسلامي بايد به كدام سمت اصلاح ميشد؟ وقتي واقعهاي مانند فتنه سال 1388 رخ ميدهد تازه متوجه تقسيمبنديهاي مختلف ميشويم. مشكلات جامعه سر باز ميكنند و ميبينيم گسل انقلاب اسلامي چقدر زلزلهخيز است! فارغ از عوامل خارجي و توطئههاي موساد و MI6 چه عواملي جامعه ايران را براي ايجاد فتنه آماده كرده بود؟ جامعه ايران متأثر از جريانات روشنفكري زمينهاي پيدا كرده بود كه وقوع فتنه 88 اصلاً عجيب نبود. منظور اين است كه ما سالها بود چنين دعواهايي را در جامعه داشتيم. آن هم در سطح مطبوعات، دانشگاه، نزاعهاي سياسي، مجلس، سينما و... كه يكباره در سال 88 به خيابان كشيده شد. اين نيست كه تصور كنيم سازمان سيا فقط در آن برهه نفوذ كرده و لاغير! اما به راستي چه كساني زمينههاي چنين نفوذهايي را براي بيگانگان فراهم ميآورند؟ درست است كه روشنفكري از مشروطه تا امروز مسائل و دغدغههاي بيشتري پيدا كرده و تا حدي عميقتر از سابق شده است اما به راستي مثلاً تفاوت ماهوي بين ميرزا ملكم خان با عبدالكريم سروش و صادق زيبا كلام وجود دارد؟
روشنفكري پيامد انديشههاي سكولارقبل از هرچيز بايد بيان داشت كه هرگز نميتوان روشنفكري دركشوري چون ايران را يك مسئله مستقل ناميد. بلكه اين جريان پيامد خودباختگي در برابر غرب است. پيامد تقليد از مباحث سياسي، اجتماعي و فرهنگي است كه در يك تمدن ديگر رخ داده است و بحثهاي انديشههاي آن بدينجا كشيده شده است. بحث را از انقلاب اسلامي شروع ميكنيم. از اعتراضي كه نسبت به وضعيت موجود بود. آرمانهايي كه قطعاً گذشته ايران را نفي نميكرد اما تاريخچه استعمار را به شدت دفع ميكرد. شعار استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي را در نظر بگيريد. مردم كدام استقلال را در خيابانها با خون خود جار ميزدند؟ استقلال از شاه؟! قطعاً از آزادي از شاه جواب كاملي نيست. مردم استقلال از مشكلاتي را خواستار بودند كه شاه در دهه 30 و 40 برايشان ايجاد كرده بود. دقيقاً حضرت امام در واكنش به طرح انجمنهاي ايالتي و ولايتي، انقلاب سفيد شاه و لايحه كاپيتولاسيون بود كه عليه رژيم به شدت و حدت شوريد. در دهه 30 امريكا با راهاندازي كودتاي 28 مرداد رفته رفته نفوذ شوروي را كاهش ميدهد. در اين بين چون همواره نگراني برگشت كمونيستها به ايران را دارد، عملاً كشور ما تبديل به آزمايشگاه طرحهاي جديد امريكا ميشود. از جمله اين طرحها، انقلاب سفيد شاه است كه با اصول شش گانه تحويل مجلس داده ميشود. به دنبال اين جريان امام خميني(ره) به شدت با آن مخالفت ميكند. با فرارسيدن سال 42 حضرت امام نوروز را عزاي عمومي اعلام ميكند و موجي از مردم در منزل ايشان به تحصن ميپردازند. عصر روز دوم فروردين كه مصادف با شهادت امام صادق(ع) بود چماقداران شاه به مدرسه فيضيه حمله ميكنند و تعداد زيادي را ميكشند و تعدادي را هم زخمي ميكنند. از اينجا به بعد در تاريخ ايران ميبينيم كه احاطه روحانيت در امور سياسي كشور به رهبري امام خميني(ره) كامل ميشود. اما چه ميشود كه مردم از روشنفكران نسلهاي قبلي فاصله ميگيرند؟ مهمترين دليل آن كودتاي 28 مرداد است.
انقلاب اسلامي؛ گسلي در ميانه تاريخانقلاب 57 تماميت سياسي ما را، هويت ما را، رأس حكومت ما را، دستورات قانوني ما را ديني ميكند. شر امريكا را از سر ما كوتاه ميكند. انگشت اشاره پتركبير به سمت آبهاي آزاد ما را قطع ميكند. اما غرب در كشور ما نابود نميشود. از همان ابتدا ميبينيم كه اعضاي چپگراي حزب جمهوري اسلامي امثال ميرحسين موسوي و اسدالله بادامچيان متمركز به اقتصاد سوسياليستياند يا اعضاي راستگراي حزب مذكور به طرفداري از اقتصاد بازار آزاد ميپردازند. اين امور نشاندهنده وابستگيهاي فكري باقي مانده ما به غرب است. انقلاب فرهنگي به دنبال تزريق فرهنگ انقلابي در ايران بود. معمار كبير انقلاب در مورد فرهنگ انقلابي ميفرمايند: «ما الان در همه چيز به گمان يك نحو وابستگي داريم كه بالاتر از همه، وابستگي افكار است، افكار جوانهاي ما؛ پيرمردهاي ما، تحصيلكردهها، روشنفكران ما، بسياري از افكار ما وابسته به غرب است. » (صحيفه نور ج ۱۰/۵۶). «صدماتي كه كشور ما از فرهنگ رژيم شاه خورده است قابل مقايسه با ضررهاي اقتصادي و غيره نبوده است متأسفانه در زمان اين پدر و پسر دست اجانب بازگرديد و مراكز آموزشي كه بايد تكيهگاه ملت باشد به ضدش تبديل شد. » (سخنراني امام خميني در تاريخ 27/ 04/ 1360). پس انقلاب فرهنگي وظيفه ايجاد تفكر متناسب با قواره انقلاب را در زمينههاي مختلف دانشگاهي داشت.
سروش: دانشگاه و علوم اسلامي نداريمعبدالكريم سروش يكي از افرادي است كه در ستاد اوليه انقلاب فرهنگي تأثير بسزايي دارد. وي كه در فلسفه علم از شاگردان و ارادتمندان پوپر است در سال 1360 طي يك سخنراني ميگويد: «علم ايراني و غربي يا اسلامي و مسيحي نداريم». اين نشان ميدهد كه ايشان اصلاً اعتقادي به بعد ايجابي علم اسلامي نداشت و در واقع تلاش خود را معطوف رفتن به سمت «ابطال گرايي» پوپر ميكند. در دهه 60 مطلقاً هيچ برنامه و نگاهي براي اينكه ما از اين اقتصاد و فرهنگ شبه مدرن عبور كنيم، وجود ندارد و هر ازگاهي هم كه بحثهايي راجع به اين ميشود كه بياييم مدل اقتصاد اسلامي داشته باشيم، اين سخنان مورد حمله و تخطئه قرار ميگيرد. در عرصه فرهنگ هم ميبينيم كه يك اتفاق خيلي زيركانه و خطرناك در آن سالها صورت ميگيرد؛ از سال 60 به بعد بازار ترجمه كشور به شكل عجيبي در مسير ترويج يك نوع انديشه خاص فعال ميشود؛ انديشه پشيماني از انقلاب؛ انديشه اينكه هر انقلابي به ضد خود تبديل ميشود. بازار كتاب داخلي پر ميشود از آثار نويسندههايي مثلهانا آرنت، مانس اشبربر، آرتور كوئيستلر و جورج اورول. وجه مشترك همه اين افكار، القاي پشيماني از انقلاب است.
ضعف تئوريك، بحران تفكر و فقدان برنامه منسجم در دهه اول انقلاب موجب شد كه ما عملاً در همان ريلهاي تعيين شده از پيش غرب حركت كرديم و بعد بخشي از مديرانمان آنجا مستحيل شدند. سروش و همفكرانش در دهه 60 در روزنامه كيهان به ترويج تفكرات غرب گرايانه خود پرداختند تا جايي كه اگر كسي در نقد تفكرات آنها مطلبي مينوشت محكوم ميشد. شهريار زرشناس تعريف ميكند كه در سال 68 زماني كه در فضاي رسانهاي مقالاتي در نقد تئوري قبض و بسط سروش مينوشتم از طرف روحانيون معروف قم محكوم شدم كه دارم آبروي يك مسلمان را ميبرم.
در اين بحبوحه، صرفاً كسي كه همواره بازيهاي نظام سلطه را برهم ميزد شخص حضرت امام(ره) است. ايشان مدام به نفي تجملگرايي، نفسانيت پرستي و وابستگي فكري به غرب هشدار ميدادند و متذكر ميشدند كه مبادا در دامن غرب بيفتيد و همان راهي را برويد كه آنها ميروند. به قول اصغر طاهرزاده، «فلسفه انقلاب اسلامي مقابل غرب است و انقلاب اسلامي بازگشت انسان به عهد قدسي است». در واقع اين دومين شعار انقلاب اسلامي ما بود. يعني آزادي همهجانبه از دامن شرق و غرب. اما به دليل ضعفهايي كه داشتيم و تفكراتي كه به وسيله دانشگاهها در جامعه تزريق شد عملاً ما به اين مهم دست نيافتيم. آزادي تفكري در اقتصاد و فرهنگ از غرب را به دست نياورديم.
مأموريت دانشگاه آزادچنين ترويجهايي از غرب در دانشگاههاي كشور توسط روشنفكران و مخصوصاً شخص عبدالكريم سروش و همچنين دانشگاه آزاد كه توسط اكبر هاشمي رفسنجاني در كشور داير شد رخ داد. وقتي در مصاحبهاي از هاشمي رفسنجاني سؤال ميشود كه براي شغل اين دانشجويان هم فكري كردهايد؟ شعار «انسان باسوادِ بيكار بهتر از انسانِ بيسوادِ بيكار» است در واقع به ترويج تفكرات غرب در كشور ميپردازد. بعدها همين دانشگاه آزاد و انسانهايي كه پرورش داده است در حوادثي مانند فتنه 88 تأثيرگذاري ميكنند. البته اين نوع ترويج علم در كشور كلاً ساختار سابق فرهنگي جامعه ما را به هم ميريزد. سيد شهيدان اهل قلم بحث جالبي دارد. آويني ابتداي دهه 70 در يك پيشبيني ميگويد اين ليبراليسم اقتصادي كه شما آورديد نتيجهاش ميشود ليبراليسم فرهنگي و ذائقه مردم عوض ميشود. اين حركت در جهت تغيير مسير و تغيير ذائقه هنوز هم با قوت خود در دانشگاههاي ما وجود دارد. هنوز هم كعبه آمال بسياري از اساتيد علوم سياسي و حقوق و نحلههاي ديگر علوم انساني كشور ما، آكسفورد، سوربن، اماي تي، پرينستون و كمبريج است. در واقع انقلاب فرهنگي ما در آن سالها موفق نشد فرهنگ انقلابي مد نظر حضرت امام خميني(ره) را پياده كند. روشنفكرانِ غربزده جامعه برخاسته از همين عوامل و مسير خزنده است كه مثلاً در سال 88 خواهان تغيير مسير يكسره انقلاب اسلامي ميشوند. شايد فتنه سبز به ظاهر تمام شده باشد اما قطعاً اين مبارزه از قديم بوده و در آينده نيز ادامه خواهد داشت، اما قرار نيست هميشه عيان باشد و فتنه خزنده و پنهان يعني همان تعبير «نفوذ» رهبري. اصل مبارزه متدينين با غربزدگان در عرصه فرهنگ پابرجاست. در اين جاست كه مبارزه جدي ميشود و تلفات بالا ميرود.
1- حزب توده در مهر 1320 از بقاي حزب عدالت دوره مشروطه (مانند حيدر عمواوغلي)، حزب كمونيست تأسيس 1299(چون احسان الله خان دوستدار) و از 53 نفر كمونيست آزاد شده از زندانهاي رضاشاه(مثل عبدالصمد كامبخش) و در سالروز مرگ دكتر تقي اراني و با سخنراني سليمان ميرزاي اسكندري- شاهزاده قاجاري و رهبر سابق گروه سوسياليست در مجلس- شكل گرفت.
2- طرح سوم امريكا در ايران كه با اصول شش گانه منجر به رفراندومي تشريفاتي جهت تصويب آن براي تقويت رژيم شاه شد. الغاي رژيم ارباب رعيتي. تصويب لايحه قانون ملي كردن جنگلها. فروش سهام كارخانههاي دولتي به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضي. اصلاح قانون انتخابات. سهيم كردن كارگران در سود كارگاههاي توليدي و صنعتي. ايجاد سپاه دانش به منظور اجراي تعليمات عمومي و اجباري.
3- روزنامه نيويورك تايمز در شماره21 ماه مه 1961 خود نوشت: در ساقط كردن حكومت مصدق، سيا نقش اصلي را بازي كرد.
مفسر امريكايي در كتاب Arabia Without Sultans چاپ بريتانيا سال 1974: احمقانه است كه بعضيها نوشتهاند مصدق را ايرانيها برانداختند، اين عمليات از اول تا آخر يك يورش امريكايي بود.
منابع:1- نجفي، موسي (1390). بصيرت تاريخي. تهران، انتشارات بنياد فرهنگي- تاريخي خانه مشروطه اصفهان.
2- نجفي، موسي (1390). تاريخ معاصر ايران. تهران، انتشارات بنياد فرهنگي- تاريخي خانه مشروطه اصفهان.
3- زرشناس، شهريار. (1387). مباني نظري غرب مدرن. تهران، نشر معارف.
4- مصاحبه شهريار زرشناس با هفته نامه 9 دي.
5- گزارش وِيژه سايت مشرق در قالب ياران اصلاحات. 27 ارديبهشت 1392.