حكيم ملاصدرا
صدرالمتألهين ملاصدرا در دوراني كه متكلمان و فقهاي هم عصرش تلاش ميكردند بازتعريفي از مفاهيم اسلام ارائه كنند، با شيوه برهاني و فلسفي خود به حكومتداري و ضرورت آن اشاره مينمود.
رضا داوري اردكاني در مقالهاي كه به بررسي «رئيس اول» در انديشه ملاصدرا پرداخته معتقد است:«ملاصدرا در زمره فيلسوفاني است كه در عين گوشهگيري اعراض از پيوستن به ارباب قدرت، جدا به سياست ميانديشيده و در آثار خود هم به سياست مثالي و هم به رسوم و آئين كشورداري نظر داشته است. گرچه ملاصدرا به آراي فارابي و غزالي و برخي ديگر از صاحبنظران توجه داشته است و در افكار آنان تأمل كرده است، اما در بسياري از مواضع خود و از جمله در شرح اصول كافي به واقعيت سياست متداول پرداخته و اين مطلب را مورد بحث قرار داده است.»
ملاصدرا در شرح اصل كافي به ضرورت تحقق حاكميت دين براي سعادت بشر نيز اشاره كرده و ميگويد:«نظام دين و دنيا جز با وجود امامي كه مردمان به او اقتدا كنند و از او پيروي كنند و راه هدايت و پرهيزكاري از او بياموزند درست نميشود و نياز مردمان به او در هر زمان مهمترين و بالاتر است از نياز به خوراك و پوشاكشان و آنچه در روند اينها از منافع و ضروريات است.» حكيم ملاصدرا حتي در مكتب حكمت متعاليه وظايف حكومت اسلامي را معين نموده و به پنج بخش تقسيم مينمايد كه عبارتند از:«تنظيم معيشت مردم در دنيا، نشان دادن طريق وصول به جوار خدا، يادآوري آخرت و معاد، هدايت مردم به صراط مستقيم، مجازات قانونشكنان و تأمين امنيت.» ملاصدرا در اسفار اربعه كه شرح چهار سفر انسان در عالم است، معتقد است كه انسان در طي مرحله چهارم تكامل «سير من الحق الي الحق» به مقامي دست مييابد كه مستحق رياست مردم است. «يستحق بها خلافه و رياسه الناس» هم خليفه خداست و هم رهبري و رياست انسانها را به عهده دارد. او از رهبري سياسي با چنين ويژگي با عناويني چون «حكيم»، «منذر» و «رئيس اول» ياد ميكند.
علامه طباطبايي
علامه محمدحسين طباطبايي، فيلسوف معاصري است كه بهره زيادي از مشرب فكري ملاصدرا و حكمت متعاليه برده و شرح مبسوطي بر كتاب اسفار ملاصدرا نوشته است. علامه طباطبايي كه خود شاگردان زيادي تربيت كرد از پيشگامان انقلابيون است، كه نظريات سياسي ملاصدرا را در زمينههاي مختلف عينيتر بسط داد.
اين فيلسوف برجسته با ذكر عوامل و علل منطقي تأسيس حكومت مبتني بر ارزشها تلاش ميكند ضرورت عقلاني اين مهم را شرح دهد:«مهمترين چيزي كه اجتماع بشري را بر اساس خود پايدار ميدارد اقتصاديات جامعه است كه خدا آن را مانع قوام اجتماعي قرار داده و ما اگر انواع گناهان، جرائم، جنايات، تعديات و مظالم را دقيقاً آمارگيري كنيم و به جستوجوي علت آن بپردازيم خواهيم ديد كه علت به روز تمامي آنها يكي از دو چيز است، يا فقر مفرطي است كه انسان را به اختلاس اموال مردم از راه سرقت، راهزني، آدمكشي، گرانفروشي، كم فروشي، غصب و ساير تعديات وادار ميكند يا ثروت بيحساب است كه انسان را به اسراف و ولخرجي در خوردن، نوشيدن، پوشيدن، تهيه مسكن، همسر، بيبندوباري در شهوات، هتك حرمتها، شكستن قرقها و تجاوز در جان و ناموس ديگر وا ميدارد.»
ايشان در ضرورت وجود دستگاه تقنين در يك جامعه چنين اشاره ميكند:«آدمي در ظرف اجتماع نميتواند در اداره كردن و در اعمال خود مطلقالعنان باشد، زيرا آزادي او مزاحم آزادي ديگران است. تنها علتي كه باعث شد بشر از روز نخست تن به حكومت قانون بدهد و خود را محكوم به حكم قانون جاري در اجتماع بداند همانا مسئله تزاحم و خطر تباهي نوع بشر بوده است... هر قدر جوامع از تمدن بيشتري برخوردار بودند قوانين آنها نيز محكمتر بوده و با آن قوانين بهتر ميتوانستند تضادهايي كه در اراده و اعمال افراد پديد ميآمد تعديل و برطرف سازند.»
وي همچنين به لزوم احداث قوه قهريه اشاره ميكند: «قوانين مذكور مؤثر واقع نميشود مگر آنكه قوانين ديگري به نام قوانين جزائي ضامن اجراي آن گردد و متخلفان در آن و تجاوزكاران به حقوق ديگران را تهديد به اين كند كه در قبال كار بد كيفر دارند و متخلفان از ترس آن كيفرها هوس تخلف نكنند و نيز مقررات ديگري لازم است تا عاملان به قانون را تشويق و آنان را در عمل خير ترغيب نمايد.» ايشان در نهايت عملكرد اين بخشها را منوط به وجود يك قوه حاكمه ميداند:«نيز قوه حاكمهاي لازم است تا بر همه افراد حكومت نموده به عدل و درستي بر همه سلطنت داشته باشد.»
شهيد مطهري
شهيدمرتضي مطهري را ميتوان يكي از برجستهترين شاگردان مكتب علامه طباطبايي و به تبع آن حكيم ملاصدرا دانست كه نقش مهمي در تحقق انقلاب اسلامي به عنوان يك هادي ايدئولوگ را ايفا كرد. شهيد مطهري نيز در بنياد انديشه خود متأثر از اين دو فيلسوف است و با توجه به تسلط او بر دو فراروايت عصر حاضر (ليبراليسم و سوسياليسم) ميكوشد ضمن نقد مكاتب غربي، در ذيل حكمت صدرايي و تلفيق آن با فقه، پاسخهايي عيني براي امروز و فرداي انقلاب اسلامي ارائه كند. شهيد مطهري در گفتاري درباره انقلاب اسلامي ماهيت انقلابها را چنين دستهبندي ميكند:«يكي انقلابهايي كه داراي ماهيت اقتصادي هستند. اين نوع انقلابها در واقع انقلاب محرومان عليه برخورداران است. آرمان نهايي اين انقلابها دستيابي به يك جامعه بيطبقه يعني جامعهاي كه در آن مساوات تحقق يافته باشد. دوم انقلابهايي هستند كه استقرار يك جامعه مبتني بر آزادي و حقوق انسانها را به عنوان آرمان نهايي برگزيدهاند. پيروان اين نظريه بر اين باورند كه همه انقلابها ريشه مادي صرف ندارد. طبق اين برداشت انقلاب هنگامي ميتواند انساني باشد كه ماهيتي آزاديخواهانه و سياسي داشته باشد نه اقتصادي. استاد مطهري علاوه بر دو نوع مذكور معتقد است كه انقلاب ميتواند داراي ماهيت اعتقادي نيز باشد، به تعبير ديگر، انقلاب ايدئولوژيك باشد. به نظر ايشان در اين تحول مردمي كه به يك مكتب اعتقاد و ايمان دارند و به ارزشهاي معنوي آن شديداً وابستهاند آنگاه كه مكتب خود را در معرض خطر و آسيب ديده و آن را آماج حملههاي بنيانكن ببينيد خشمگين و ناراضي از آسيبهايي كه بر پيكر مكتب وارد شده دست به قيام ميزنند.» علامه مطهري در طرحريزي انقلاب اسلامي حتي به افقهاي آينده آن نيز اشاره ميكند:«انقلاب را ايجاد كردن از انقلاب را نگاهداشتن سهلتر است. در همين انقلاب خودمان به وضوح ميبينيم كه از وقتي كه به اصطلاح شرايط سازندگي پيش آمده، آن نشاط و قوت و قدرتي را كه انقلاب در حال كوبيدن دشمن بيروني داشت، تا حدود زيادي از دست داده و يك نوع تشتت و تفرقه در آن پيدا شده است البته اين تفرقه يك امر غير مترقبه و غيرقابل پيش بيني نبود... از اينجا معلوم ميشود كه بررسي ماهيت اين انقلاب به عنوان يك پديده اجتماعي ضرورت اساسي دارد.»
*
دبير بخش انديشهمنابع:
نجف لكزايي، انديشه سياسي صدرالمتألهين، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1381
عليزاده، بيوك، علامه طباطبايي فيلسوفي نوصدرايي، مجله دين و ارتباطات، شماره 29، بهار 85
مطهري مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، انتشارات صدرا
تاجديني، علي، انقلاب اسلامي از ديدگاه شهيد مطهري، بررسي مفهوم و معناي اصل انقلاب
محمدي آراني، مريم، حاكميت سياسي معصومان در نظر ملاصدرا، مجله معرفت، شماره 105، شهريور 85