از نظر اسلام نهتنها فكر كردن در اصول دين جايز و آزاد است يعني مانعي ندارد، بلكه اصلاً فكر كردن در اصول دين در حدود معيني كه لااقل بفهمي خدايي داري و آن خدا يكي است، پيغمبراني داري، قرآن از جانب خدا نازلشده است، پيغمبر از جانب خداست، عقلاً بر تو واجب است؛ اگر فكر نكرده اينها را بگويي من از تو نميپذيرم. اصول دين مسيحي، ماوراي عقل و فكر شناختهشده است. اصطلاحي هم خودشان وضع كردند كه «اينجا قلمرو ايمان است نه قلمرو عقل» يعني براي ايمان يك منطقه قائل شدند و براي عقل و فكر منطقه ديگري. گفتند: حساب عقل و فكر كردن يك حساب است، حساب ايمان و تسليم شدن حساب ديگري است؛ تو ميخواهي فكر كني، در قلمرو ايمان حق فكر كردن نداري، قلمرو ايمان فقط قلمرو تسليم است، در اينجا حق فكر كردن نيست. ببينيد تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟ يكي اصول دين خودش را منطقه ممنوعه براي عقل و فكر اعلام ميكند و ديگري نهتنها منطقه ممنوعه اعلام نميكند، بلكه منطقه لازمالورود اعلام ميكند كه عقل بايد در اين منطقه وارد شود، اگر وارد نشود من چيزي را نميپذيرم. اين، معني آزادي تفكر است.