عزت در لغت به معني «عزيز» و «گراميشدن» آمده است و در مقابل ذلت و خواري است. در اصطلاح «عزت به معناي ساخت مستحكم دروني يك فرد يا يك جامعه است كه او را در مقابله با دشمن، در مقابله با موانع، داراي اقتدار ميكند و بر چالشها غلبه ميبخشد. وقتي كه عزت شامل حال يك انسان، يك فرد يا يك جامعه ميشود، مثل يك حصار عمل ميكند، مثل يك باروي مستحكم عمل ميكند؛ نفوذ در او، محاصره او، نابود كردن او براي دشمنان دشوار ميشود؛ انسان را از نفوذ و غلبه دشمن محفوظ نگه ميدارد.» (18/4/1370)
اما اگر سؤال شود عزت مورد نظر اسلام از كجا نشئت ميگيرد بايد گفت بر اساس آيات و روايات متعدد خداى بزرگ منبع اصلى عزت است و عزت پيامبر اعظم (ص) و مؤمنان ريشه در عزت الهى دارد چنانكه خداوند در آيه ديگري اشعار ميدارد كه:
«مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً» (فاطر:١٠)
كسى كه خواهان عزت است [بايد از خدا بخواهد چراكه] تمام عزت براى خداست.
بنابراين عزت را بايد از طريق درگاه الهي و در اطاعت خداى بزرگ جستوجو كرد. جلوههاى عالى اين اطاعت در سخنان پاكيزه و عمل صالح نهفته است، نه در توطئههاى زشت. اگر بخواهيم جامعه اسلامى در سطح جهانى عزت يابد، بايد توجه كنيم كه خداى بزرگ، سخنان پاكيزه و عمل شايسته را مىپذيرد و از نقشههاى بد، نفرت دارد. اين اصل در روابط بينالملل بسيار كاربرد دارد. سخنان پاكيزه نقش مهمى در روابط بينالملل ايفا مىكند. چه بسا به خاطر يك سخن، روابط دو كشور تيره مىشود يا اصلاح مىگردد.
مقام معظم رهبري در ديدار با كارگزاران نظام در تبيين اصل عزت ذكر كردهاند: «ببينيد قرآن ميگويد «الاسلام يعلو و لا يعلي عليه»، «لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا». معناي عزت اين است كه جامعه و نظام اسلامي، در هيچيك از برخوردهاي بينالمللي خود، نبايد طوري حركت كند كه منتهي به ذليل شدن اسلام و مسلمين شود. البته، ذليل شدن غير از ضعيف بودن است. ممكن است كسي ضعيف باشد، اما ذليل نباشد.»(9/11/1368)
آنچه دين مبين اسلام به عنوان شرط عزتمندي جامعه اسلامي از آن ياد ميكند براي غيرمؤمنان قابل درك نيست و اينان عزت خدا، رسول و مؤمنان را درك نمىكنند، زيرا نه به آنها اعتقاد دارند و نه به قيامت و ثوابهاى آن. بر اين اساس، ممكن است نظام اسلامى برخى سياستهاى بينالمللى عزتمدار برگزيند كه اين سياستها از جانب منافقين و غيرمسلمانان عزتمندانه تلقى نشود، زيرا از درك آنها عاجز هستند.
مقام معظم رهبري در اين رابطه طي ديدار با سفرا و نمايندگان جمهوري اسلامي ايران در خارج از كشور فرمودند:«عزت يعني تحميل هيچكس را قبول نكردند. ما بر اساس عزت اسلامي، عزت توحيدي و عزت ملت خودمان حركت ميكنيم. ملت ما بايد در روابط بينالمللي خواري نبيند و اهانت نشود. ملت ايران، ملتي سرافراز و بزرگ و جاندار است. چه كسي معتقد بود كه اين ملت ميتواند بدون اتكاي به هيچكس، بدينگونه در دنيا براي خودش عزت درست كند و انظار جهاني را به سوي خويش جلب نمايد؟ ما بحمدالله در تمام صحنهها مشاهده كردهايم كه اين ملت، ملت بزرگ و جاندار و پُرخوني است؛ زار و نزار و ذلتپذير نيست.»(18/4/1370)
عزت مورد نظر مقام معظم رهبري در اين معنا و بر اساس تعاريف بهدست آمده از اسلام در مقابل غرور ملي كه يك مقوله ماديگرايانه است قرار دارد و تعريفي جديد مقومات هويت جهاني يك جامعه مسلمان ارائه ميدهد.
در تاريخ اسلام و سيره معصومين (ع) نيز نشانههاي فراواني از سياست عزتمدارانه را ميتوان ديد اما ظهور بيبديل عزت در واقعه عاشوراست، چراكه بيشك شاخص «عزت» از مهمترين و بنياديترين اصول و اركان حركت ماندگار و قيام افتخارآفرين حضرت اباعبدالله الحسين(ع) در قضيه عاشوراست. اهميت و جايگاه اين معيار در اين انقلاب بينظير تا بدانجاست كه «عزت و افتخار حسيني» ميراث جاويدان و پيام پايدار اين قيام است. شرافت و كرامت، اقتدار و توانمندي و شكست ناپذيري را به عنوان مؤلفههاي عزت برشمردهاند. عزت از آن جهت در قيام عاشوراييان تبلور دارد كه مؤلفههاي آن به تمامه قابل مشاهده در اين قيام است، چراكه امام حسين(ع) در سختترين شرايط و دشوارترين تنگناها و گرفتار در محاصره نامردي، جهل، كج فهمي و ظلم با اينكه جان خود و همراهان اندك اما غيور و آگاه خود و حتي زن و فرزند بيگناه و ناموس واجبالتعظيم خويش را در خطر ميديد اما براي رسيدن به هدفي ارزشمند و والا از همه چيز خود گذشت و شاهد دلخراشترين صحنههاي ظلم و جنايت و خونريزي بود و آگاهانه و باافتخار، مرگ سعادتبخش را در آغوش كشيد، اما هرگز پا را از خط قرمز «عزت» فراتر نگذاشت، سخن نگفت، اقدامي ننمود تا تبلور كامل عزت باشد براي هميشه تاريخ.
اصل حكمت
حكمت در لغت به معناي دانايي، فرزانگي و علم معني شده است و در اصطلاح «حكمت» به معناى رسيدن به حق از طريق علم و عقل يا سنجيده عمل كردن است. حكمت علمى است كه آدمى را از كار بد و دور از شأن او مانع گردد.
اين اصل را مىتوان از آيه «ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» (نحل:١٢۵) مردم را با حكمت و پندى نيكو به راه خدا دعوت كن! استفاده كرد.
مقام معظم رهبري در تبيين اين اصل در ديدار با اعضاي وزارت امور خارجه عنوان فرمودند:«حكمت، يعني حكيمانه و سنجيده كار كردن. هيچگونه نسنجيدگي را نبايد در اظهارات ديپلماتيك و هرآنچه مربوط به سياست خارجي و ارتباطات جهاني است، راه داد. همه چيز بايد سنجيده باشد. آدم نبايد هرچه به دهانش آمد، بگويد. بايد ملاحظه كنيم كه آيا اين سخن با موازين منطق و خرد منطبق است، يا منطبق نيست. اگر منطبق نيست، آن را كنترل كنيم. بايد حكيمانه برخورد كنيم. فقط در حرف زدن نيست؛ در معاشرتها و برخوردها هم بايد حكيمانه برخورد كرد.»(18/4/1370)
يا در جاي ديگري در تبيين همين اصل تذكر ميدهند كه: «حكمت، يعني نظام اسلامي حكيمانه كار كند و از روي احساسات و بيتوجه به منافع و شرايط لازم و بهرههايي كه ما بايد از رابطه با دنيا بگيريم، حركت نكند. ديد بايد كاملاً حكيمانه و پخته باشد. ايبسا ما با يك دشمن كه در نهايت هم برخورد داريم، الان بايد بنشينيم با او طرح دوستي بريزيم. اين، حكمت است. خيال نكنيد اينها از اسلام نيست؛ خير، آن جايي كه جايش باشد، از اسلام است؛ كمااينكه رسول اكرم(ص) با خيليها- از جمله با يهود اطراف مدينه- مذاكره كرد. از آن سه طايفه، با يك طايفه جنگيد و دو طايفه ديگر را نفي بلد كرد. پيامبر اكرم (ص) در حديبيه با كفار قريش قرارداد بستند. حتي با بعضي از كفار، قرارهاي بلندمدت داشتند. يعني هيچ انگيزه دعوايي در كار نبود. اين موضوع، در خود قرآن هم مشخص است:«لا ينهاكم الله عن الّذين لم يقاتلوكم في الدّين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم»؛ آن كفاري كه با شما مسئله و دعوا و سابقه سوئي ندارند و به شما ظلم نكردند و اخراجتان نكردند، شما ميتوانيد با آنها ارتباطات حسنه داشته باشيد. بنابراين، وقتي از حكمت صحبت ميكنيم، يعني رعايت مصلحت جمهوري اسلامي و ملاحظه تمام استفادههايي كه اين نظام ميتواند از ارتباط با آن دولتها ببرد. بايد بر اين اساس حركت كنيم.»(14/3/1391)
در ديدگاه مقام معظم رهبري بر اساس اصول مسلم دين و رهنمودهاي معصومين (ع) سياست حكيمانه دقيقاً نقطه مقابل سياست ماكياولي غرب است كه نيرنگ، دروغ، تزوير و هر وسيله و ابزاري براي رسيدن به هدف و نتيجه مشروع و مجاز شمرده ميشود.
يكي از مصاديق حكمت در تاريخ اسلام و سيره معصومين (ع) ماجراي صلح امام حسن مجتبي (ع) با معاويه است. امام حسن (ع) در پاسخ به سؤال يكي از ياران كه نسبت به صلح با معاويه معترض بود فرمودند: آيا من كسى نيستم كه رسول خدا درباره من و برادرم گفت: حسن و حسين امامند چه قيام كنند و چه بنشينند؟ در اين صورت من به هر صورت امامم، قيام بكنم يا نكنم. اى ابا سعيد! چيزى كه مرا بر مصالحه با معاويه برانگيخت همان بود كه رسول خدا (ص) را بر مصالحه با بنى ضمره و بنى اشجع و با اهل مكه در هنگام بازگشت از حديبيه وادار ساخت. آنها كافر بودند به تنزيل و اينها كافرند به تأويل. اى ابا سعيد! اگر من از جانب خداى تعالى، امام و پيشوايم، نميبايد كه نظر و رأى مرا در هر چه پيش ميگيرم باطل انگاريد هر چند حكمت آن كار بر شما پوشيده باشد. نشنيدهاى كه خضر چون كشتى را سوراخ كرد و آن پسرك را كشت و آن ديوار را ساخت موسى از كار وى خشمگين شد. چون حكمت آن كارها بر وى پوشيده بود. تا آنگاه كه او موسى را از حقيقت آگاه ساخت و موسى راضى شد. من نيز همانگونهام. شما بر من خشم گرفتيد، چون حكمت كار مرا درك نكرده بوديد. اگر من اين كار را نميكردم يك تن از شيعيان ما روى زمين، جان به در نميبرد، همه را ميكشتند.»
مقام معظم رهبري در ترجمه كتاب «صلح امام حسن(ع)، پرشكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ» بر مسئله حكمت تأكيد ميكنند چنانكه نويسنده نيز بيان ميكند: از نظر خردمندان صاحبنظر، روز ساباط امام حسن، به مفهوم فداكارى بسى آميختهتر است تا روز عاشوراى امام حسين. زيرا امام حسن در آن روز در صحنه فداكارى، نقش يك قهرمان نستوه و پايدار را در چهره مظلومانه يك از پانشسته مغلوب، ايفا كرد. شهادت عاشورا بهاين دليل در مرتبه نخست، حسنى بود و سپس حسينى كه حسن شالوده آن را ريخته و وسايل آن را فراهم آورده بود. پيروزى قاطع امام حسن متوقف بود بر اينكه با صبر و پايدارى حكيمانهاش، حقيقت را بىپرده آشكار كند و در پرتو اين روشنى بود كه امام حسين توانست به آن نصرت و پيروزى پرشكوه ابدى نائل آيد. تو گويى آن دو گوهر پاك بر اين خطمشى همداستان شده بودند كه: نقش صبر و پايدارى حكيمانه از آن حسن باشد و نقش شورشگرى و قيام مردانه از آن حسين. تا از اين دو نقش، يك تاكتيك كامل با هدف و منظور واحدى بهوجود آيد.
اصل مصلحت
مصلحت از ماده صلح است و معاني متعددي از سوي اهل لغت، ارائه شده است. برخي صلاح و مصلحت را نقيض فساد دانستهاند و در تعريف ديگر صلاح و مصلحت به معناي مصالحه و تفاهم با دشمن آمده و همچنين به معناي صلاحديد و رأي درباره چيزي گرفته شده است.
از منظر اصطلاحي مصلحت عبارت است از آن چيزي كه بر عملي بار ميشود و موجب درستي آن ميگردد، چنانكه گفته ميشود: امام مصلحت را در اين ديد، يعني چيزي كه سبب صلاح ميشود، از همين رو كارهايي كه انسان براي سود بردن انجام ميدهد، مصلحت ناميده ميشود.
مصلحت مسلمانان نيز عبارت است از آنچه به نفع همه، به تعبيري به نفع جامـعه باشد. نظام اسلامى در سياستهاى بينالمللى خود بايد همواره مصلحت اسلام، نظام اسلامى و مسلمين را در نظر بگيرد. منافع ملى در نظام اسلامى با منافع ملت اسلام پيوند خورده است و تنها به مرز خاصى محدود نمىشود. اين حاكم اسلامى است كه مىتواند مصالح سياسى- اجتماعى را تشخيص دهد و تشخيص او بر تشخيص ديگران مقدم است.
آنچه در اصل مصلحت به عنوان يكي از پايههاي اصلي شكلگيري سياست خارجي نظام اسلام محور مطرح است نفي مصلحتسنجي فردي و تقدم مصالح عمومي است. رهبر معظم انقلاب در اين باره ميفرمايند:«و اما مصلحت؛ مراد مصلحت شخص من و شما نيست كه اگر ما اين اقدام را كرديم، ممكن است برايمان گران تمام شود، نه، گران هم تمام بشود! مگر ما كه هستيم؟ اگر كارى به مصلحت كشور و به مصلحت انقلاب است، ولى به مصلحت شخص من نيست، چه اهميتى دارد؟ مصلحت يعنى مصلحت انقلاب و اين مصلحت همه جانبه است؛ يعنى از رفتار شخصى ما - بهخصوص شما - شروع مىشود. » (١٨/ ۴ / ٧٠)
با عنايت به اين معاني ميتوان استنباط كرد كه مصلحت در مناسبات خارجي ايران به معناي عقبنشيني از آرمانهاي اصيل انقلاب نيست، بلكه به منزله اصالت دادن به اصول و آرمانهاي انقلاب اسلامي و تأمين اهداف و منافع ملي با رعايت موازين اسلامي و اصول مصرح قانون اساسي است. در سياست خارجي جمهوري اسلامي، مطالبات و منافع فردي، حزبي و جناحي جايگاهي ندارد.
يكي از مواردي كه در تاريخ اسلام در زمينه رعايت مصالح جامعه اسلامي و تقدم آن بر مصالح فردي بارز و درخشان است رفتار مولاي متقيان امير مومنان علي(ع) پس از رحلت رسول مكرم اسلام در تمام دوران دوري از خلافت است. ايشان با درك نياز جامعه اسلامي به آرامش عليالخصوص وجود اختلاف عميق ميان مهاجران و انصار و همچنين درك تهديدات خارجي كه نظام نوپاي اسلامي را تهديد مينمود با كنار نهادن نفع و مصلحت فردي خويش (پيگيري حق خلافت به هر قيمتي) زمينههاي فوت مصلحت جمعي را از ميان برداشت و حتي با راهنمايي خلفاي سهگانه سعي بر تحصيل مصالح عمومي جامعه اسلامي و جلوگيري از شكاف در اين جامعه نمود.
حضرت علي (ع) در خطبه سوم نهج البلاغه به اين امر ميپردازند و ميفرمايند:«آگاه باشيد! به خدا سوگند، ابابكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالي كه ميدانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامي، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت ميكند. در آن هنگام كه خلافت در مسير ديگري افتاد پردهاي ميان خود و خلافت آويختم و از آن كنارهگيري كردم... پس از ارزيابي درست، صبر و بردباري را خردمندانهتر ديدم. پس صبر كردم در حالي كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود.»
اميرالمؤمنان در شوراي شش نفري نيز پس از تعيين و انتخاب عثمان از طرف عبدالرحمنبن عوف فرمود: «شما خود ميدانيد من از همه براي خلافت شايسته ترم. به خدا سوگند مادامي كه كار مسلمين رو به راه باشد و تنها بر من جور و جفا شده باشد مخالفتي نخواهم كرد.» (خطبه 72) اين رفتار حضرت علي (ع) نمونه كاملي از تفسير اصل مصلحت در نظام اسلامي و الگوي مناسبي براي اين اصل است.
نتيجهگيري
با توجه به نكات مذكور و دقت در سابقه تاريخي سياست عزت، حكمت و مصلحت در اسلام ميتوان گفت سياستگذاري خارجي در يك نظام اسلامي بر مبناي آنچه از آيات و روايات و نيز سيره معصومين(ع) به دست ميآيد به معناي پيگيري عزتمندانه اهدافي كه بر اساس حكمت ترسيم شده است و تأمينكننده مصالح عمومي اسلام، نظام اسلامي و مسلمين است و نيز مثلث عزت، حكمت و مصلحت كه رهبر معظم انقلاب بر اساس موازين اسلام به عنوان راهبرد اساسي سياست جمهوري اسلامي ترسيم نمودند چارچوبي براي حفظ منافع ملي و اصول ديني است و به عبارت بهتر ميتوان آن را مثلثي دانست كه بسان حصاري از آرمانهاي انقلاب اسلامي كه در نقطه ثقل اين مثلث قرار دارد حراست و حفاظت مينمايد.
*طلبه سطح چهارم حوزه
و كارشناس ارشد مسائل بينالملل
منابع
1. قرآن كريم
2. نهجالبلاغه
3. صلح امام حسن پرشكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ، نويسنده: شيخ راضي آل ياسين – ترجمه مقام معظم رهبري
4. اسلام و روابط بينالملل، نويسنده: لطفعلي لطيفي پاكده
5. انديشه سياسي مقام معظم رهبري، نويسنده: آيت قنبري