کد خبر: 697152
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۴
گفت‌و‌گو با دكتر جهانگير كرمي، كارشناس مسائل اوراسيا
محمد بابايي نساز

بحران اوكراين، مناسبات روسيه با غرب را وارد فضاي جديدي كرد كه تا قبل از اين بحران سابقه نداشت. دكتر جهانگير كرمي كارشناس مسائل اوراسيا و استاد دانشگاه تهران معتقد است سطح اين تنش‌هاي روسيه با غرب به قدري است كه حل و فصل مشكلات بين طرفين به سادگي قابل حل و فصل نيست. نكته مهم‌تر اينكه اوباماي امروز نيز همان اوباماي سال‌هاي 2009 و 2010 نيست كه به طور جدي به دنبال حل مشكلات با غرب باشد. همه اينها باعث شده كه اين كارشناس اوراسيا، تنش بين غرب و روسيه را براي ايران يك فرصت تلقي كند، هر چند او نيز مانند بسياري از كارشناسان، روسيه را متحد ايران نمي‌داند.

مادامي كه آقاي پوتين رئيس‌جمهور روسيه است و بر سياست خارجي مقاومت جويانه روسيه اصرار دارد و ممكن است بر حسب شرايط يكسري توافقاتي به وجود بيايد ولي در شرايط فعلي امكان رسيدن به يك راه‌حل اساسي براي اين موضوعات به سادگي امكانپذير نيست.

روسيه در مقايسه با غرب آسيب‌پذيري‌هاي بيشتري دارد، زيرا روسيه يك كشور است اما طرف مقابل متشكل از تعداد زيادي از كشورهاست. از طرف ديگر در يارگيري‌هاي بين‌المللي غرب بهتر عمل كرده است. در دعواي كريمه، غرب توانست 100 رأي جمع كند اما روسيه 11 رأي داشت.

همانطور كه مي‌دانيد بعد از شروع بحران اوكراين، مناسبات روسيه با غرب حائز مختصات جديدي شده است و اصطلاحاً به سطح جديدي از تنش رسيده است. به نظر شما اين تنش برگشت‌پذير به وضعيت قبل از بحران است يا اينكه از نوع تحولاتي است كه اصطلاحاً آنها را شيفت پارادايمي (Shift Paradigm) مي‌نامند؟

مسائلي كه بين غرب و روسيه به ويژه در موضوع اوكراين پيش آمده، مسائل لحظه‌اي و كوتاه مدتي نيستند كه فكر كنيم به سادگي قابل حل و فصل هستند. اين موضوعات در واقع از نظر تاريخي، جغرافيايي، راهبردي و حتي هويتي در روابط غرب و روسيه ريشه‌دار هستند. حل و فصل آنها به راحتي ميسر نيست. ممكن است بر حسب شرايطي يكسري توافقاتي به وجود بيايد و بعضي مسائل حل شود اما واقعيت اين است كه در شرايط فعلي امكان رسيدن به يك راه‌حل اساسي براي اين موضوعات به سادگي امكانپذير نيست. حداقل اينكه رسيدن به يك راه‌حل بلند‌مدت كه بتواند بحران را براي يك زمان طولاني حل كند وجود ندارد.

دليل اين مسئله اين است، مادامي كه آقاي پوتين رئيس‌جمهور روسيه است و بر سياست خارجي مقاومت‌جويانه روسيه اصرار دارد و همچنين در طرف مقابل، يعني جبهه غربي مقامات و دولت‌هاي مختلفي درگير هستند. حداقل در امريكا تا زماني كه آقاي باراك اوباما در رأس قدرت است به نظر نمي‌آيد اميدي به حل و فصل اين بحران وجود داشته باشد و همچنين در ساير كشورهاي اروپايي و حتي در خود اوكراين بعيد است كه شرايط به گونه‌اي پيش برود كه بتوان موضوعات را به سادگي حل كرد.

با اين وجود، نمي‌توان گفت اين شرايط يك تغيير بنياديني ايجاد كرده است. تنش‌هاي روسيه و غرب از همان روز فروپاشي شوروي در اشكال مختلف مطرح بوده است. هر چند در آن اوايل، يعني در دوران يلتسين روس‌ها چه در مسائل مربوط به بوسني و بعدها مسائل مربوط به كوزوو كوتاه مي‌آمدند، ولي از زماني كه آقاي پوتين رئيس‌جمهور روسيه شد سعي كرد در مقابل غرب كوتاه نيايد و استقلال عمل روسيه را حفظ و مقاومت كرد و بعضاً شاهد سياست خارجي تهاجمي در دوران ايشان هستيم كه در مقاطعي همانند بحران اوستيا و بعد بحران اوكراين بيشتر خودش را نشان داد.

گفتيد تا زماني كه باراك اوباما رئيس‌جمهور امريكاست انتظار نمي‌رود كه كاخ سفيد بخواهد به صورت جدي مشكلات خود با روسيه درباره اوكراين را حل و فصل كند، چرا اينگونه فكر مي‌كند؟

معمولاً در امريكا هر رئيس‌جمهوري كه به قدرت مي‌رسد سعي مي‌كند بعضي مسائل را در حوزه بين‌الملل در اولويت سياست خارجي خود قرار دهد و يكسري موضوعات را حل و فصل كند. از سوي ديگر لابي‌هاي طرفين و گروه‌هاي ذينفع فعال مي‌شوند و تلاش مي‌كنند موضوعات مورد علاقه خود را در اولويت قرار دهند بنابراين من فكر مي‌كنم حل و فصل اختلافات با روسيه امروز ديگر در اولويت سياست خارجي اوباما قرار ندارد شايد در سال‌هاي 2009و 2010 حل مشكلات با روسيه در اولويت سياست خارجي اوباما قرار داشت ولي در حال حاضر اين موضوع جايگاهي ندارد و اگر وجود هم داشته باشد بيشتر به مسائل خاورميانه مربوط مي‌شود تا اوكراين. اما بعد از اوباما اگر جمهوري‌خواهان به قدرت برسند بايد ديد كه در اولويت‌هايي كه براي خود تعريف مي‌كنند روسيه در چه جايگاهي قرار مي‌گيرد.

به عبارت ديگر از بين بحران‌هاي خاورميانه و مسائل مربوط به چين، روسيه و حتي جمهوري اسلامي ايران كداميك در اولويت رئيس‌جمهور جمهوريخواه قرار خواهد گرفت و آيا اساساً اين امكان وجود دارد كه يك دموكرات ديگر به قدرت برسد؟ معمولاً سياست خارجي دولت‌هاي امريكا به ويژه وقتي در سال‌هاي آخر دور دوم خود قرار دارند خيلي تغيير نمي‌كند و همان روند گذشته كم و بيش ادامه مي‌يابد. اما رئيس‌جمهور بعدي ممكن است اولويت‌هايش متفاوت باشد، ممكن است فشار لابي‌هاي مربوط به حقوق بشر بر جمهوريخواهان كمتر باشد چراكه جمهوريخواهان معمولاً سياست خارجي غيروابسته به مسائل حقوق بشر اتخاذ مي‌كنند و اين مسئله مي‌تواند تغييراتي ايجاد كند. بنابراين من بعيد مي‌دانم در اين دو سال اتفاقي در رابطه امريكا با روسيه بر سر بحران اوكراين رخ دهد.

اصولاً چرا غرب تلاش كرد كه روسيه را در اوكراين به چالش بكشد؟ مگر حساسيت روس‌ها به اوكراين ( به عنوان خارج نزديك) براي غرب پذيرفته شده نبود؟ به عبارت ديگر مي‌خواهيم بگوييم غرب مي‌دانست كه روسيه در اوكراين كوتاه نمي‌آيد ولي روس‌ها را در اين منطقه به چالش كشيد. اغلب اوقات مسئله تنش از دريچه روسيه نگريسته مي‌شود ولي اين فرض ناديده گرفته مي‌شود كه غرب به دنبال تعريف مناسبات خود با روس‌ها در يك سطح و مختصات جديد بود. اين را چقدر قبول داريد؟

اول بايد در نظر داشته باشيد كه غرب مجموعه‌اي است كه حوزه آن از امريكا تا انگليس، فرانسه، آلمان و كشورهاي جديداً پيوسته به غرب مثل لهستان، ليتواني، مجارستان و غيره كل غرب را تشكيل مي‌دهد. اين كشورها اولاً تداخل‌هاي قومي، مذهبي، سرزميني و تاريخي زيادي با روسيه دارند. از طرف ديگر، روسيه رقيب راهبردي غرب است يعني روسيه همچنان از لحاظ استراتژيك و هسته‌اي رقيب محسوب مي‌شود. به عبارت ديگر مسائل مختلفي بين اين دو مجموعه است كه هنوز خيلي از آنها حل نشده‌اند از جمله بحث‌ مرزهاي ناتو، مرزهاي اتحاديه اروپا، انرژي، موضوع جمهوري‌هاي جدا شده از روسيه، استقلال عمل اين جمهوري‌ها براي پيوستن به غرب يا پيوستن به روسيه، جريان‌هاي حقوق بشري، رسانه‌ها، سازمان‌هاي غيرحكومتي و مجموعه‌هايي از قبيل اين مسائل امروز در پيرامون روسيه مشاهده مي‌شود.

بنابراين مسائل متعددي بين روسيه و غرب وجود دارند كه نه تنها حل نشده‌اند بلكه خيلي از اين مسائل در دستور كار غرب قرار دارند تا در راستاي منافع غرب پيگيري ‌شوند. طبيعي است كه پيگيري و اتخاذ اين سياست ‌از سوي غرب، روسيه را نسبت به حاكميت ملي خود در داخل، امنيت مرزهايش و همچنين نفوذش در حوزه پيراموني حساس مي‌كند. به عنوان مثال درباره بحث نفوذ در حوزه پيراموني تهديد جدي از طرف غرب عليه روسيه وجود دارد. روسيه مي‌خواهد نفوذ اقتصادي گسترده‌اي از طريق سازمان يوراسيك داشته باشد. اين سازمان توسط اتحاديه اروپا از طريق طرح مشاركت شهري به شدت به چالش كشيده شده است و اصلاً خود بحران اوكراين نيز بر سر همين توافق تجارت آزاد اين كشور با غرب بود كه به وقوع پيوست. لذا موضوعات متعددي وجود دارد و اين موضوعات از بس پيچيده و گسترده هستند كه طبيعتاً به مسائل نظامي و امنيتي كشيده مي‌شود.

وقتي رويارويي غرب با روسيه را در وضعيت برآيندي در نظر بگيريم (يعني تحريم‌هاي غرب عليه روسيه و اقدامات متقابل مسكو) به نظرتان ضربه‌پذيري كدام طرف بيشتر است؟ سؤال تكميلي‌تر اينكه برنده بازي كه خواهد بود. يا اينكه اصلاً مي‌توان برنده و بازنده‌اي براي اين بازي تعريف كرد؟

به هر حال براي هر دو طرف مسائل و مشكلات متعددي وجود دارد و طبيعي است كه رقابت براي هر دو طرف پرهزينه و پر مسئله است، اين يك واقعيت است. اما نكته مهمي كه وجود دارد اين است كه كدام يك از دو طرف از شكنندگي و آسيب‌پذيري بيشتري برخوردار است. به نظر مي‌رسد روسيه آسيب‌پذيري‌هاي بيشتري دارد. براي اينكه روسيه يك كشور است اما طرف مقابل متشكل از تعداد زيادي از كشورهاست. از طرف ديگر در يارگيري‌هاي بين‌المللي غرب بهتر عمل كرده است. براي مثال در موضوع طرح دعواي كريمه در مجمع عمومي سازمان ملل متحد، غرب توانست 100 رأي جمع كند اما روسيه 11 رأي داشت و حدود 46 رأي نيز ممتنع بود بنابراين در اين زمينه شاهد آسيب‌پذيري روسيه هستيم.

از طرف ديگر اقتصاد روسيه نيز آسيب‌پذير است. شايد برگ برنده روسيه در اين داستان فقط انرژي باشد اما خود انرژي نيز آسيب‌پذير است زماني كه قيمت انرژي افت مي‌كند براي روسيه چالش ايجاد مي‌شود و همچنين اين انرژي بايد فروخته شود به عبارت ديگر روسيه به شدت به فروش انرژي وابسته است. درست است كه غربي‌ها نيز به انرژي روسيه نياز دارند و به آن وابسته هستند اما اين رابطه كاملاً دو طرفه است. با اين وجود من فكر مي‌كنم آسيب‌پذير اصلي اين چالش روسيه است چراكه روسيه به شدت زير ساخت‌هاي اقتصادي كهنه‌اي دارد و بازسازي آن نيازمند سرمايه‌گذاري خارجي، وارد كردن تكنولوژي از خارج و همچنين تعاملات بين‌المللي به ويژه با غرب است و همين مسئله باعث شده روسيه با محدوديت مواجه شود اما آيا اين به معني اضمحلال روسيه است؟ بايد بگويم اينگونه نيست. روسيه گزينه‌هاي ديگري براي همكاري اقتصادي دارد و همچنين راه‌هاي ديگري نيز در اختيار دارد چه براي مقاومت و رياضت در داخل و چه گشايش در ارتباطات خارجي كه مي‌تواند فرصت‌هايي براي روسيه ايجاد كند. با اين وجود اگر مقايسه‌اي نگاه كنيم طبيعتاً آسيب پذيري روسيه بيشتر است.

ريشه تنش‌هاي بي‌سابقه بين روسيه و غرب به بحران اوكراين برمي‌گردد يا اينكه مسائل ديگري از جمله مسئله سوريه نيز دخيل است؟ اين را از اين جهت مي‌پرسم كه برخي اين فرض را مطرح مي‌كنند كه مناسبات روسيه و غرب بعد از مداخله ناتو در ليبي به سمت وخامت رفت.

با اين نظر مخالفم و چنين چيزي نمي‌تواند واقعيت داشته باشد. روسيه اصولاً نسبت به ناديده گرفتن حاكميت كشورها حساسيت دارد چه در ليبي باشد چه در سوريه و چه حتي در اوكراين يا هر جاي ديگري حتي در زيمباوه. ريشه اين مسائل به مسائل غرب بين روسيه بر مي‌گردد. حتي اين مسائل ارتباط زيادي با بحران سوريه و ليبي ندارد.

به عبارت ديگر، ريشه اصلي و عمده اختلاف غرب با روسيه بر مي‌گردد به اينكه مسكو چند خط اساسي و حياتي در نظر دارد كه اولين مسئله حفظ جايگاه روسيه به عنوان يك قدرت بزرگ در نظام بين‌المللي چند قطبي است. آنچه اين مسئله را تضمين مي‌كند سلاح هسته‌اي روسيه است. بايد در نظر داشته باشيم كه صرفاً نفس سلاح هسته‌اي مدنظر نيست بلكه ساختارهاي سياسي و امنيتي برآمده از اين مسئله يعني همپايگي راهبردي با غرب كه در دهه 60 و 70 ميلادي در قراردادها و توافق‌هاي متعدد از جمله سالت، استارت و غيره و حتي بعد از آن به رسميت شناخته شده، است.

اما امريكا سعي كرده از طريق گسترش سپر دفاع موشكي اين موقعيت روسيه را به چالش بكشد و همپايگي راهبردي را به برتري راهبردي عليه روسيه از طريق استقرار سامانه‌هاي موشكي در لهستان، چك، روماني و تركيه و همچنين از طريق گسترش ناتو و محاصره استراتژيك روسيه تبديل كند.

بنابراين اصل حياتي روسيه يعني به عنوان يك قدرت برتر از اين طريق به چالش كشيده مي‌شود. در اين صورت هم نظام بين‌المللي از حالت چند قطبي فاصله خواهد گرفت و هم اينكه قدرت جهاني روسيه از بين خواهد رفت و اين مسئله‌اي نيست كه روسيه بخواهد آن را قبول كند.

دومين مسئله حياتي براي روسيه موقعيت منطقه‌اي اين كشور است. روسيه به دنبال هژموني يا سرآمدي منطقه‌اي است از طريق CIS (دولت‌هاي مستقل مشترك المنافع) CSTO ( سازمان پيمان امنيتي جمعي) و سازمان اقتصادي يوراسيك كه در اوايل ماه ژنوايه سال جديد ميلادي رسماً اعلام موجوديت كرده است.

طبيعي است كه پيوستن كشورهاي پيراموني روسيه به ناتو يا اتحاديه اروپا برتري روسيه را در اين زمينه به چالش مي‌كشد. بنابراين ريشه اختلافات روسيه با غرب به اين دو موضوع يعني قدرت جهاني و هژموني منطقه‌اي روسيه بر مي‌گردد.

دكترين جديد پوتين با نسخه قبلي آن چه تفاوت‌هايي دارد. آيا دكترين در مورد كاربرد سلاح‌هاي هسته‌اي تغييري نسبت به قبل دارد؟ ظاهراً روس‌ها مي‌گويند اگر موجوديت روسيه چه با سلاح متعارف و چه سلاح اتمي تهديد شود، خود را ملزم به استفاده از سلاح‌هاي هسته‌اي مي‌كنند؟

بله، در دكترين جديد نظامي روسيه موضوعات مختلفي مطرح شده ولي شايد مهم‌ترين و محوري‌ترين موضوع، اعلام ناتو به عنوان بزرگترين تهديد نظامي روسيه از يك طرف و هشدار به اينكه روسيه احتمالاً از سلاح هسته‌اي در مقابل اقدام احتمالي ناتو استفاده كند از طرف ديگر است. نكته جالب اينجا اين است كه روسيه در دكترين نظامي خود خاطر‌نشان كرد كه خود را ملزم مي‌داند از اين سلاح به عنوان ابزار پيش‌دستي در مقابل هرگونه تهديد عليه موجوديت روسيه استفاده كند. طبيعتاً اين تغيير مهمي در دكترين نظامي روسيه محسوب مي‌شود. هر چند در دكترين‌هاي نظامي روسيه در گذشته از جمله در سال‌هاي 2010 و 2014 به تهديد ناتو اشاره مي‌شد ولي اينكه به عنوان بزرگترين تهديد براي موجوديت روسيه از آن ياد شود و اينكه اعلام كند حاضر است در مقابل اين تهديد از سلاح اتمي آن هم به صورت پيشگيرانه استفاده كند در اسناد روسيه تازگي دارد و بي‌سابقه است.

- در بخشي از دكترين جديد روسيه علاوه بر بي‌ثبات‌سازي كشورهاي هم مرز، بي‌ثبات‌سازي «متحدان روسيه و استقرار نيروهاي خارجي در اين كشورها» هم در تهديد امنيت ملي روسيه در نظر گرفته شده است. آيا اين براي ايران معني و مفهوم خاصي دارد؟ اصلاً آيا مناسبات ايران و روسيه را مي‌توان در قالب مفهوم «اتحاد» تعريف كرد؟

ايران متحد روسيه نيست و حداقل تا امروز اينگونه نبوده است. مسائل ايران و غرب هم ربطي به روسيه ندارد بلكه اين مسائل في نفسه و في ماهيه مسائل مجزاي هستند. مسائل ايران و غرب ريشه‌دار هستند. حتي در موضوع هسته‌اي، روسيه هميشه طرف غربي بوده و آن چيزي كه در سوريه اتفاق افتاده نه براي فشار به روسيه بلكه عمدتاً براي اعمال فشار به ايران بوده است. درست است كه معني اين فشار براي روسيه نيز خواهد بود چرا كه از دست دادن دولت متحد در سوريه براي روسيه ضربه سنگيني محسوب مي‌شود. البته اين اتحاد در دوره شوروي وجود داشت و بعد از آن رها شده بود. يعني متحدان شوروي پس از فروپاشي براي دولت روسيه اهميتي نداشت. به عبارت ديگر سوريه براي روسيه مهم بوده اما اين دو كشور متحد نبود‌ه‌اند. روس‌ها در سوريه پايگاه نظامي دارند و در واقع شريك نظامي فني سوري‌ها هستند با اين وجود متحد نبوده‌اند چراكه متحد معني خاصي دارد. در حالت كلي من موردي از بي‌ثبات‌سازي متحدان روسيه نديده‌ام. متحدان روسيه به لحاظ فني و نظامي كشورهاي دولت‌هاي مستقل مشترك‌المنافع وCSTO (سازمان پيمان امنيتي جمعي) از جمله قزاقستان، بلاروس، ارمنستان، ازبكستان، تاجيكستان و قرقيزستان هستند و هيچكدام از اين كشورها دچار بي‌ثباتي نشده‌اند.

به هرحال مدتي است كه اين بحث مطرح است كه فضاي پر تنش بين غرب و روسيه، براي ايران يك فرصت است. اين فرض را چقدر قبول داريد و اگر قبول داريد اين فرصت چه مختصاتي مي‌تواند داشته باشد؟

تعدد و تكثر مسائل بين‌المللي براي كشورهايي كه موضوع فشار بين‌المللي هستند يك فرصت محسوب مي‌شود. به ياد داشته باشيم كه روسيه كشوري بوده كه در وضع تحريم‌ها در قطعنامه‌هاي شوراي امنيت به غرب كمك كرده بنابراين اينكه خودش موضوع تحريم و فشار قرار بگيرد مي‌تواند از فشارهاي موجود عليه ايران كم كند. از طرف ديگر غرب زماني كه درگير يك بحران بزرگ است نياز دارد با ساير كشورها مسيرهاي منتهي به بحران را نپيمايد و دنبال نكند بنابراين اين مسئله براي ايران يك فرصت محسوب مي‌شود.

ضمن اينكه خود بحران سوريه به صورت اساسي يك تغييري در ساختار نظام بين‌الملل شروع كرده است به اين معنا كه همزمان مسائل مربوط به چين و كشورهاي پيراموني و پيچيدگي مسائل خاورميانه بعد از بهار عربي يا بيداري اسلامي شرايط بين‌المللي را به گونه‌اي دچار تغيير كرده كه به نظر من سيستم بين‌المللي ديگر نمي‌تواند به شرايط قبل از اين بحران‌ها بازگردد.

در اين بين، بحران خاورميانه و اوكراين فعال‌تر از گذشته بوده و چون به نوعي بي‌ربط به همديگر نيستند به خاطر اينكه كشورهاي مثل روسيه و تركيه اين دو بحران را به هم پيوند مي‌زنند.

فشار تركيه بر سوريه باعث نگراني روسيه مي‌شود براي اينكه روسيه احساس مي‌كند اگر يك تركيه قدرتمند در محيط پيراموني خود داشته باشد تهديد جدي محسوب مي‌شود. در طرف ديگر فشار بر سوريه مي‌تواند فشار به ايران باشد، تضعيف ايران هم در بلند مدت و ميان مدت پيامدهايي براي روسيه در حوزه قفقاز جنوبي، آسياي ميانه و درياي خزر ايجاد خواهد كرد. مجموعه اين مسائل باعث مي‌شود تا بحران اوكراين به مسائل خاورميانه پيوند بخورد. غرب نمي‌تواند همزمان در سه بحران بزرگ درگير باشد و بتواند كار مؤثري نيز انجام بدهد.

امروزه مسائل پيرامون بحران اوكراين خيلي پيچيده‌تر از گذشته شده است، در خاورميانه غرب هيچ راه‌حل آماده‌اي ندارد و منتظر اين است كه ببيند پويايي‌هاي دروني منطقه به كدام سمت پيش مي‌رود. در همين حال درباره چين و منطقه پيراموني اين كشور، روز به روز مسائل جدي‌تر مطرح مي‌شود لذا به نظر مي‌رسد كه شرايط بين‌المللي شرايط متفاوتي از گذشته شده است.

در رابطه با سوريه، اخيراً شاهد تحركات گسترده‌ ديپلماتيك روسيه براي پايان دادن به جنگ آن كشور از طريق يك كنفرانس صلح موسوم به «مسكو1» هستيم، بعضي‌گزارش‌هاي منتشر شده حاكي از آن است كه روسيه سعي مي‌كند تا با كاهش از قدرت بشار اسد يا حتي عبور از وي اين بحران را حل و فصل كند، به نظر شما اين تحليل‌ها مي‌تواند درست باشد؟

بحث عبور از بشار اسد مطرح نيست. روسيه دو سال قبل هم در بحران سوريه ورود كرد و راه‌حل ديپلماتيك براي خلع سلاح شيميايي سوريه مطرح كرد. اين اقدام روسيه موفقيت آميز بود و مانع از حمله نظامي احتمالي امريكا عليه دولت سوريه شد و نگراني‌هاي موجود در دو طرف را درباره سلاح‌هاي شيميايي برطرف كرد.

اگر در حال حاضر بار ديگر دولت روسيه به صورت جدي در حل بحران سوريه ورود كرده به معني تلاش براي ارائه يك ابتكار بين‌المللي براي پايان دادن به اين بحران است. اما اينكه آيا اين ابتكار بين‌المللي موفقيت آميز باشد يا نه مشخص نيست و ترديدهاي زيادي دراين زمينه وجود دارد. بايد ديد چه گرو‌ه و افرادي از مخالفان در اين كنفرانس شركت خواهند كرد و اينها تا چه حدي در صحنه ميدان مؤثر هستند و تا چه حدي روي گروه‌هاي مسلح در داخل ميدان نفوذ دارند. طبيعي است اگر كساني شركت كنند كه از تكنوكرات‌ها هستند و در استانبول و اروپا سكونت دارند نمي‌توانند بر گروه‌هاي مسلح در داخل سوريه اعمال نفوذ كنند. با اين وجود اگر كنفرانس مسكو موفقيت آميز باشد براي روسيه برد بزرگي خواهد بود براي اينكه هم به نوعي كمك كرده به كاهش بحران در خاورميانه و هم اينكه طبيعتاً فشارها بر روسيه كاهش پيدا خواهد كرد. دولت روسيه هميشه مدعي بوده كه در بحران‌هاي بين‌المللي نقش ثبات دهنده ايفا كرده است و غرب نمي‌تواند نقش روسيه را ناديده بگيرد بنابراين سعي مي‌كند اين موضوع را به غرب بفروشد و در موضوع‌تحريم‌ها و بحران اوكراين از غرب امتياز بگيرد. اما بايد ديد كه اين راه‌حل روسيه تا چه حدي مورد پذيرش دولت سوريه، مخالفان مؤثر دولت سوريه و جمهوري اسلامي ايران قرار خواهد گرفت. دولت روسيه بازيگر دورتري است نسبت به سه بازيگري كه ذكر كردم. شايد نقش دولت روسيه بيشتر از تركيه، عربستان و بعضي كشورهاي عربي ديگر نباشد. لذا من فكر نمي‌كنم تلاش‌هاي ديپلماتيك كنوني روسيه به معني عبور از اسد باشد. اگر طرح روسيه بتواند شرايطي را در سوريه ايجاد كند كه از كشتار بيشتر در سوريه جلوگيري كند و در عين حال مانع از به قدرت رسيدن داعش و گرو‌ه‌هاي افراطي شود و بعد يك پروسه سياسي مبتني بر توافق در سوريه شكل بگيرد مي‌تواند مورد استقبال جوامع بين‌الملل قرار بگيرد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار