
ما در عصر اطلاعات زندگي ميكنيم. هر روز كه از خواب بلند ميشويم گوشيهاي همراه هوشمندمان را مثل دانههاي تسبيح نوازش ميكنيم، سرمان را پايين مياندازيم؛ آن را چك ميكنيم و در نرمافزارهاي اجتماعي آن با دوستانمان مكاتبه ميكنيم. ما در اين دنياي اطلاعات محاصره شدهايم. مدام منتظر دريافت پيامهاي كوتاهي هستيم كه موضوع غالبشان هم خودمانيم. جالب است كه سالها پيش آلدوس هاكسلي در كتابي تحت عنوان «دنياي قشنگ نو» چنين چيزي را براي ما پيشبيني كرده بود. هاكسلي وضعيت كنوني و اين رسانههاي اجتماعي را به عنوان آخرين وسيله كنترل اجتماعي در دنيا پيشبيني كرده چراكه بسياري از انسانها به شكلي داوطلبانه و اعتيادآور و در توهم آزاديهاي فردي مسخ اين ابزار ارتباطي ميشوند. شايد درستش اين باشد كه بگوييم ما در عصر اطلاعات زندگي نميكنيم بلكه در عصر رسانهها زندگي ميكنيم. امروزه فناوريهاي شگرف رسانهها به دست رسانههايي چون سيانان يا شبكهاي چون بيبيسي ربوده شدهاند كه اخيراً به نفي بيطرفي در گزارش اخبار جنايات غزه متهم شده است. شبكههايي كه تلاش دارند واقعيت را برگردانند؛ دامنه چنين رسانههايي خيلي گسترده است.
وقتي در يك نظرسنجي از مردم انگليس پرسيدند چه تعداد عراقي در نتيجه حمله نظامي سال 2003 امريكا به عراق كشته شدهاند پاسخها شوكهكننده بود. شمار زيادي از مردم انگليس فكر ميكردند كه تنها كمتر از 10 هزار نفر عراقي قرباني اين جنگ شدند ولي مطالعات علمي گزارش داد كه نزديك يك ميليون مرد، زن و كودك عراقي در آتش جنگي كه به واسطه انگليس و متحدش در واشنگتن برپا شد كشته شدند. در واقع كشت و كشتاري كه معادل نسلكشي رواندا است و اين قتل عام به شكلي خستگيناپذير ادامه دارد. بدون اينكه رسانهها چندان به ابعاد فجيع اين جنايت بپردازند.
اين موضوع نشان داد كه چگونه برخي نمايندگان رسانهاي در جهان اخبار، شغل و مسئوليت رسانهاي خود به عنوان محافظ اطلاعات و محدودكننده اخبار را به خوبي ايفا ميكنند تا مردم را گمراه سازند. ادوارد هرمن نويسنده و استاد دانشگاه امريكايي اين پديده مذموم را پروژه «عاديسازي غيرقابل تصورها» مينامد. او قرباني جهان اخبار را به دو دسته مختلف تقسيم ميكند: «قربانيان شايسته» و «قربانيان بيارزش». به گفته او قربانيان شايسته افرادي هستند كه در چنگ ديكتاتورهايي چون قذافي و صدام حسين رنج كشيدهاند. قربانيان شايسته واجد شرايط مداخلات بشردوستانه هستند و اما قربانيان بيارزش... هرماند در توضيح قربانيان بيارزش ميگويد: «آنها افرادي هستند كه خودشان مورد غضب و در مسير قدرت تنبيهي ما قرار ميگيرند يا ديكتاتورهاي خوبي هستند كه ما استخدامشان ميكنيم.» صدام حسين زماني ديكتاتور خوبي بود اما بعداز نافرماني به يك ديكتاتور بد تبديل شد. رسانههاي غربي هم با اين بازيهاي سياسي هماهنگ بودند.
در اندونزي، ژنرال سوهارتو، ديكتاتور خوبي بود آن هم صرفنظر از كشت و كشتار نزديك يك ميليون نفر از مردم كه به كمك دولتهاي انگليس و امريكا انجام شد. او همچنين به كمك جنگندههاي هوايي انگليس و امكانات تسليحاتي آنها چيزي حدود يك سوم جمعيت تيمور شرقي را از روي كره زمين پاك كرد. حتي ملكه انگليس هم در لندن از سوهارتو استقبال كرد و وقتي اين ديكتاتور خوب در كمال صلح و آرامش در رختخوابش به خواب مرگ فرورفت از او برخلاف صدام حسين به عنوان يك روشنفكر مدرنيته و «يكي از ما» ياد شد. در جا انداختن اين نقاب دروغين رسانههاي غربي نقش مهمي را ايفا كردند.
اوضاع در همين عراق كنوني كه در آتش جنگافروزي گروههاي مذهبي تندرو ميسوزد در دهه 90 ميلادي به شكل ديگري بود. دو گروه مسلمان اصلي، شيعه و سني اختلافات خود را داشتند اما در كنار يكديگر زندگي و حتي با يكديگر وصلت ميكردند و با افتخار خود را عراقي ميناميدند. نه از القاعده خبري بود و نه از نيروهاي جهادي. غرب در سال 2003 همه آنها را با ترس و وحشت به اين منطقه فرستاد و امروز سني و شيعه در سراسر خاورميانه در حال مبارزه با يكديگر هستند. اين قتل عام از سوي رژيم عربستان سعودي تغذيه مالي ميشود؛ رژيمي كه گردن مردم را ميزند و عليه زنان قائل به تبعيض جنسيتي ميشود. اكثر هواپيماربايان در جريان حوادث 11سپتامبر اهل عربستان سعودي بودند. در سال 2010 ميلادي، ويكي ليكس پرده از اطلاعاتي برداشت كه هيلاري كلينتون، وزير امور خارجه وقت امريكا آن را به سفارتخانههاي امريكا فرستاده بود. كلينتون در اين اسناد نوشته بود: «عربستان سعودي كماكان يكي از حاميان مالي مهم القاعده، طالبان، النصره و ديگر گروههاي تروريستي در سرتاسر جهان است.» و هنوز كه هنوز است سعوديها متحد ارزشمند غرب به شمار ميآيند. آنها ديكتاتورهاي خوبي هستند. مقامات سلطنتي انگليس اغلب با آنها ملاقات ميكنند و غرب به آنها هر سلاحي كه بخواهند ميفروشد. همه اين اطلاعات وجود دارد و براي استفاده در جريان روشنگري جهاني در اختيار رسانههاي جريان اصلي غربي قرار دارد اما عمده اين اسناد و اطلاعات عمداً مسكوت باقي ميماند.
وقتي نلسون ماندلا درگذشت، شبكه بيبيسي مستقيم به سراغ ديويد كامرون و سپس به سراغ اوباما رفت. كامرون همان كسي بود كه پيشتر در جريان بيست و پنجمين سالگرد اسارت و حبس ماندلا در زندان در سفري به آفريقاي جنوبي رفته بود؛ كاري كه به منزله اعلام حمايت او از رژيم آپارتايد بود. اوباما كه اخيراً در سلول ماندلا در جزيره روبن قطره اشكي ريخته است هر از گاهي از زندان گوآنتانامو بازديد و نظارت ميكند.
آيا آنها واقعاً براي ماندلا سوگواري ميكردند؟ مشخصاً آنها براي اراده قوي ماندلا و مقاومتش در برابر سيستم سركوبگري كه دولتهاي امريكا و انگليس مدتهاي مديد از فسادش حمايت كرده بودند غمگين نبودند. در عوض سپاسگزار نقش حياتي ماندلا در سركوب شورش سياهان آفريقاي جنوبي عليه بيعدالتي قدرت سياسي و اقتصادي سفيدپوستان بودند. قطعاً اين تنها دليل آزادي ماندلا از زندان بود. امروز همان قدرت اقتصادي بيرحم به شكل ديگري روي خط آپارتايد و تبعيض نژادي حركت كرده و آفريقاي جنوبي را به نابرابرترين جامعه روي زمين بدل كرده است. برخي نامش را «مصالحه و آشتي ملي» ميگذارند.
مانند خاطره ماندلا امروزه فناوريهاي شگرف رسانهها به دست رسانههايي چون سيانان يا شبكهاي چون بيبيسي ربوده شدهاند كه اخيراً به نفي بيطرفي در گزارش اخبار جنايات غزه متهم شده است. شبكههايي كه تلاش دارند واقعيت را برگردانند؛ دامنه چنين رسانههايي خيلي گسترده است.
هارولد پينتر، موقع دريافت جايزه نوبل ادبياتش در سال 2005 درباره دستكاري قدرت در سرتاسر جهان آن هم با نقاب عملي خيرخواهانه، درخشان براي عاقبت به خيري جهان سخن گفت؛ يك هيپنوتيزم موفقيتآميز. اما پينتر اين جملات گيجكننده را هم در ادامه بر زبان آورد: «آن اتفاق هرگز نيفتاد. هيچ چيز اتفاق نيفتاد. حتي وقتي داشت اتفاق ميافتاد اما بازهم اتفاق نيفتاد. هر چند مهم نبود. هيچ كس به اين موضوع علاقهاي نداشت.» منظور پينتر جنايات سيستماتيك ايالات متحده امريكا و نيز سانسور و حذف اخبار مربوط به آن توسط رسانهها بود كه اطلاعات بسيار مهم و حياتي را از چشم مردم پنهان نگه ميداشت؛ اطلاعاتي كه ميتوانست با بشريت براي درك بهتر جهان كمك كند.