
نمونههاي بسياري از گزارههايي را كه در ادامه خواهد آمد ميتوان در طول سالهاي اخير به كرات مشاهده كرد؛ «جديدالاسلامها به جان انقلاب و مردم افتادهاند... اين گروه فرصتطلب که در مبارزه حضور نداشتند، امروز قدرت را براي خودشان ابدي و مادرزادي و ارث حساب ميکنند... کساني که حسرت قدرت دارند، کساني که دل از قدرت نميکنند... اينها تصورات ديگري هم ميتوانند بکنند. ...فرصتطلبها و آنهايي که جديدالاسلام هستند، زيادهخواهي ميکنند و آن انقلابيون اصلي را... اکثراً از ميدان بيرون کردهاند».
اين گزاره مربوط به سخنان هاشمي رفسنجاني در جمعي دانشجويي است. اين ادبيات مدتي است در بين برخي از سياسيون با هدف بيرون راندن جريان دلسوز و وفادار به انقلاب اتخاذ شده و ميرود تا به يك ادبيات ثابت در فضاي سياسي كشور تبديل شود؛ ادبياتي كه اهداف خاصي را با خود به همراه خواهد داشت و سؤالات مهمي در اذهان عمومي جامعه مطرح ميكند نظير اينكه؛
آيا صرف داشتن سابقه در انقلاب و نظام ميتواند ملاك عقلاني و منطقي جهت سنجش افراد باشد؛ اگر پاسخ مثبت است پس مؤلفههايي نظير انقلابي زيستن، انقلابي ماندن و ايستادگي در راه شهدا و امام شهدا چه ميشود؟ به راستي رهبران وقايع تلخ بسياري در صدر اسلام نظير جنگ جمل را مگر سابقوني نظير طلحه و زبير رقم نزدند كه از نخستين اسلام آوردندگان بودند، پس چرا عدهاي همچنان بر يك ملاك آن هم با اين حجم اصرار تكيه ميكنند؟
چرا جماعتي تلاش داشته جرياناتهاي سياسي كشور را به دو گروه جديدالاسلام – قديمالاسلام تقسيم كند؛ چه منفعت يا منافعي در قبل اينگونه تقسيمسازيها به دست ميآيد؟
قديمالاسلامهايي كه فتنه ناكثين را رقم زدند
قبل از آنكه به چرايي تخريب جمعي از دلسوزان انقلاب توسط جريان خاص بپردازيم بايد به بازخواني يكي از مهمترين اتفاقات صدر اسلام نگاهي گذرا كنيم آنجايي كه دوتن از اولين افرادي كه به پيامبر ايمان آوردند در مقابل جانشين پيامبر به جنگ ايستاده و هزينههاي سنگيني را به اسلام وارد كردند.
بعد از آنكه حضرت امير (ع) به خلافت ميرسد طلحه و زبير - دو تن از بيعت كنندگان با ايشان - به دليل محقق نشدن خواستههاي نامشروعشان- نظير امارت و حکومت بصره و کوفه توسط امام علي (ع) به تحريك و تحريض عايشه در مكه پرداخته و نبرد سنگيني به نام جمل را عليه حاكم مسلمانان تدارك ميبينند. اين دو قبل از رفتن به مكه به حضرت امير اظهار ميكنند كه مدتي است به انجام عمره نرفته و براي انجام عمره به مكه ميرويم كه ايشان در پاسخ به آنها اظهار ميكند: «به خدا سوگند تصميم عمره نداريد، بلکه تصميم حيله و مکر داريد و ميخواهيد به بصره برويد... در کار مسلمانان فساد نکنيد و بيعتي را که با من کردهايد نشکنيد و دنبال فتنه و آشوب نباشيد.» سرانجام، اين دو به همراه عايشه با سپاه 3 هزار نفري عازم بصره شدند و حضرت امير پس از آنكه در نامهاي به طلحه و زبير، از مشروعيت خلافت خويش، بيعت آزادانه مردم، بيگناهي خويش در قتل عثمان، حقانيت نداشتن طلحه و زبير در خونخواهي عثمان و اقدام نادرست طلحه و زبير در نقض دستور قرآن - بيرون آوردن همسر پيامبر(ص)از خانه - تأكيد مينمايد در نامه ديگري به عايشه هشدار ميدهد که برخلاف دستور قرآن از خانهاش بيرون آمده و به بهانه اصلاح بين مردم و خونخواهي عثمان، لشکرکشي کرده و خود را گرفتار گناهي بزرگ ساخته است.
طلحه و زبير، در نامهاي به امام، بر نافرماني خويش اصرار ورزيدند و عايشه نيز پاسخي نداد.
در نهايت، نتيجه جنگ ناكثين آن ميشود كه اصحاب جمل، پس از چند ساعت نبرد و دادن کشته بسيار، شب هنگام مغلوب ميشوند، طلحه مصدوم از جنگ به بصره ميرود در آنجا كشته ميشود و زبير هم بعد از فرار از نبرد كشته ميشود و عايشه را هم به دستور حضرت امير به مدينه ميفرستند.
سابقوني در انقلاب اسلامي
هرچند كه موارد مشابه بسياري از وقايع صدر اسلام را ميتوان ذكر كرد كه در آن شخصيتهاي به اصطلاح باسابقه به فتنه انگيزي و غائله آفريني عليه اسلام دست زدهاند و اهداف جريان متبوع خود را پيادهسازي كردهاند اما در نگاهي به تاريخ انقلاب اسلامي كشورمان هم ميتوان مصاديقي از كج رويهاي برخي از سابقون را ذكر كرد كه نشان ميدهد مؤلفه مورد تأكيد و وثوق برخي از سياسيون در روزهاي اخير تنها راه رستگاري و سعادت نيست بلكه ميتواند همين ويژگي عاملي باشد براي ظلم كردن در حق اسلام و انقلاب و مردمي كه به اسلام دلخوشاند.
موسوي خوئينيها
يكي از افرادي كه با وجود سوابق مبارزاتي و انقلابي قبل از انقلاب اسلامي در طول سالهاي پس از رحلت حضرت امام تغيير رويكرد داده و بخشي از رهبري تئوريك غائلههاي 18تير 78 و فتنه 88 را برعهده گرفت، سيد محمد موسوي خوئينيهاست. فردي كه در زمان تبعيد حضرت امام به نجف بيش از يكسالي در كنار ايشان است، بعد توسط حكومت پهلوي به 15 سال زندان محكوم ميشود – كه يكسال از آن را طي ميكند- و طي اقامت امام در پاريس در كنار ايشان حضوري فعال دارد.
وي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي رهبر معنوي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در جريان اشغال سفارت امريکا نام ميگيرد و پستهاي مهمي مانند دادستاني کل کشور، عضويت در شوراي سرپرستي صدا و سيما، رياست سازمان حج ايران، نمايندگي دوره اول مجلس خبرگان رهبري، نمايندگي مجلس خبرگان قانون اساسي و عضويت در شوراي بازنگري قانون اساسي را داشته پس از سال 68 آرام آرام چهره واقعي خود را نشان ميدهد و صراحتا اعلام ميكند كه ولايت فقيه را قبول نداشته و به خاطر رودربايستي با حضرت امام از بيان صريح آن ابا داشته است. مجمع روحانيون تحت مديريت وي نقش اصلي را در بيانيههاي ساختارشكنانه فتنه88 داشته و بارها مردم را به قيام خياباني عليه حاكميت دعوت ميكند.
موسوي و كروبي
ميرحسين موسوي و مهدي كروبي هم از جمله افراد ديگرياند كه شايد توضيح گذشته آنها و تطابق آن با شرايط فعلي خيلي ضرورت نداشته باشد؛ اين دو با آنكه بارها از نزديكي خود به حضرت امام سخن گفته و مدعي لزوم پايبندي به مباني اسلام و انقلاب و انديشههاي بنيانگذار انقلاب بودند در نهايت با شكلدهي بزرگترين غائله 35ساله انقلاب هزينههاي بسياري را به نظام و انقلاب وارد كردند.
هاشمي رفسنجاني
كمتر كسي مخالفت ميكند كه هاشمي را يک شخصيت تأثيرگذار و يکي از سياستمداران مطرح تاريخ معاصر ايران، بهويژه بعد از انقلاب اسلامي بدانيم. اما همين شخصيت مبارز و باسابقه در انقلاب در طول سالهاي اخير مواضع و رفتارهايي از خود نشان داده كه نه تنها كمكي به پيشبرد اهداف عالي نظام و انقلاب نداشته بلكه سنگاندازي در مسير پيشرفت و تعالي انقلاب مردمي كشورمان بوده است.
مواضعي كه مصاديق آن فراوان است اما ميتوان نمونههايي از آن را در غائله پس از انتخابات رياست جمهوري يازدهم اينگونه ذكر كرد؛
نخستين ورود آقاي هاشمي به موضوع تقلب در انتخابات رياستجمهوري را مربوط به سال 1387 ميدانند. وي شش ماه مانده به انتخابات، در خطبههاي نماز جمعه، از لزوم صيانت از آراي مردم و اهميت آن سخن گفت: «اگر ناظران و مسئولان برگزاري انتخابات رأي مردم را ضايع کنند و اعلام قيوميت کنند و نگذارند آنچه که مردم ميخواهند اعلام شود، اين کار خيانت و مستوجب عذاب الهي است... حتي اگر براساس مصلحت برخي بگويند اين فرد نبايد انتخاب شود، اشتباه است و منتهي به استبداد ميشود و اين اتفاق شومي خواهد بود.»
نامه هاشمي رفسنجاني به رهبر معظم انقلاب در 19 خرداد 1388 از منظرهاي مختلفي مورد واکنش تحليلگران قرار گرفت. از لحن غيرمؤدبانه (آغاز بدون سلام نامه)، زمان نگارش آن، محورهاي تخريبي آن در مورد دولت مستقر و يکي از کانديداهاي انتخابات که بگذريم، مهمترين بحث در مورد اين نامه، نقش آن در دامن زدن به فتنهاي بود که سه چهار روز بعد از نگارش نامه، کشور را در بر گرفت.
هاشمي همچنين در پيشگويي فتنه 88 خطاب به رهبر انقلاب - چند روز قبل از برگزاري انقلاب - نوشت: «از جنابعالي با توجه به مقام و مسئوليت و شخصيتتان انتظار است براي حل اين مشکل و براي رفع فتنههاي خطرناک و خاموش کردن آتشي که هماکنون دودش در فضا قابل مشاهده است، هرگونه که صلاح ميدانيد، اقدام مؤثري بنماييد و مانع شعلهورتر شدن اين آتش در جريان انتخابات و پس از آن شويد... . بيشک بخشي از مردم و احزاب و جريانها اين وضع را بيش از اين برنميتابند و آتشفشانهايي که از درون سينههاي سوزان تغذيه ميشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت.»
ملاك اسلامي ماندن و انقلابي زيستن است
البته گردش به چپ برخي از قديمالاسلامهاي انقلاب ما تنها به همين چند نفر خلاصه نميشود و شايد بشود ليستي چند ده نفر از آنها را مهيا كرد كه نشان ميدهد انقلاب در طي مسير خود در كنار آنكه رويشهاي بسياري را به خود ديده، ريزشهايي هم داشته كه در بين آنها عمدتاً نام بزرگاني به چشم ميخورد كه پروفايل آنها با زندانهاي محبوس شاه و شكنجههاي ساواك نقش و نگارين شده است.
اين را هم بايد تأكيد كرد كه با بازخواني عملكرد و سرگذشت بسياري از شخصيتهاي صدر اسلام ميتوان به اين نكته رسيد كه اسلام آوردن افراد هر چند حائز اهميت بوده اما مهمتر از آن ايمان آوردن افراد و پايداري بر مباني و اصول اسلامي است كه نبايد در فراز و فرودهاي روزگار متزلزل شود.
به تبع آن در انقلاب اسلامي كشورمان هم هر چند بودهاند كساني كه براي شكلگيري و حفظ انقلاب زحمت كشيدهاند و به بياني قديمالاسلامهاي انقلاب محسوب ميشوند اما نبايد غافل شد كه بخش قابلتوجهي از هزينههاي وارده، به واسطه فتنههاي دستساز همين افراد به نظام و انقلاب تا سالها قابل جبران نبوده و بدون ترديد مردم ملاك را نه تنها قديمالاسلام بودن بلكه انقلابي و اسلامي ماندن و زيستن ميدانند.