وجود خط سازش در كشور و حاكميت از جمله مسائلي است كه به دوران حيات مبارك امام برميگردد و آنچه امروز مقام معظم رهبري در نقد آنان ميفرمايند، بازخواني آن چيزي است كه امام راحل، بارها اشاره كردهاند. تعمق در چرايي پيدايش اين خط را بايد از دو بعد مورد بررسي قرار داد؛ اول بعد تاريخي آن است. از زمان آشنايي ايرانيان با تمدن غرب در جنگهاي ايران و روس و بهرغم همه مظالم غرب در 200 سال گذشته، هميشه طيفي به دنبال همسويي و همراهي با شاخصهاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي غرب بودهاند و از اين نظر خط سازش پديدهاي نوظهور نيست. آنان تسليم مطلق هيبت غرب شدند. دوم اينكه بخشي از كساني كه از نظر گفتماني متأثر از گفتمانهاي قبل از انقلاب اسلامي بودند، بعد از پيروزي، فهم و تفسير ديگري از انقلاب اسلامي داشتند. از مشي اين جماعت ميتوان فهميد كه هدف انقلاب اسلامي را رفاه، توسعه و ارتقاي زندگي مادي دانستهاند. اين الگو كه ميتواند متأثر از اهداف انقلابهاي فرانسه و روسيه باشد، همچنان مدنظر روشنفكران و بخشي از سياستمداران ماست.
اين در حالي است كه فلسفه انقلاب اسلامي آنقدر بزرگ و جهاني است كه امام خميني از ملت ايران ميخواهد مشكلات را تحمل كنند تا مسئولان به امر صدور انقلاب بپردازند.
خط سازش الزاماً وابسته تشكيلاتي به دشمن نيست، بلكه شاخصهاي اندازهگيري توسعه، رفاه و انسانيت را از غرب گرفتهاند و جهانشمول بودن استانداردهاي غربي را با زبان بيزباني فرياد ميزنند. اين در حالي است كه امام خميني از سال 1341 تا آخر حيات خويش يك لحظه از اهداف جهاني اسلام و خوي استكبارستيزي انقلاب اسلامي غفلت ننمود. امروز مقام معظم رهبري ميفرمايند: «كساني كه براي تئوريزه كردن سازش، تسليم و اطاعت مقابل زورگويان، نظام را به جنگطلبي متهم ميكنند خيانت ميكنند و دروغ ميگويند». شاخص براي فهم مشي و تفكر اين جريان را بايد به ميدانهاي منازعه ما و غرب برد. اين جماعت تقصير هيچ يك از صدها مسئلهاي را كه بين ايران و غرب وجود دارد، به گردن غرب نمياندازند و نظام اسلامي را متهم به پيدايش همه مشكلات مينمايند.
امام در تفسيري كه از مسير انقلاب اسلامي ارائه ميدهند، معتقد هستند «تا كفر و شرك هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم». بنابراين فلسفه انقلاب اسلامي مبارزه دائمي با مظاهر كفر و شرك در جهان است. مقام معظم رهبري نيز ديروز در جمع نمايندگان مجلس فرمودند: «اين مبارزه تمام شدني نيست بلكه روشها تغيير مييابد». از ديدگاه مقام معظم رهبري نوع مبارزه ما جنگطلبي محسوب نميشود، بلكه «ما به دنبال عبور از ميان دزدان دريايي هستيم». ما در حال مبارزه با «دزدان عزت» هستيم اما كساني كه فلسفه انقلاب اسلامي را صرفاً در توسعه مادي و تكنولوژيك و رشد شاخصهاي زندگي بر اساس استانداردهاي غربي ميبينند، مبارزه را امري بيهوده، ناسرانجام و خودكشي تفسير مينمايند و بارها نظام را متهم به عدم استفاده از فرصتها و چراغ سبز دشمن نمودهاند.
ماجراي برخورد امريكا با ابوطالبي نشان داد كه در امريكا خط سازش وجود ندارد و كينه دنياي غرب با اسلام و ايران كينه شتري است. فاتحان لانه جاسوسي اگر صد بار هم توبه و عذرخواهي كنند، امريكا كوتاه نخواهد آمد تا به قول امام(ره) «از سادهانديشي به در آييم و همه چيز را به حساب ضعف مديريتهاي خودمان نگذاريم». امام خميني (ره) در سال 1367 در قضيه سلمان رشدي يك بار ديگر به خط سازشكار و طلبكار هشدار دادند: «آنان كه هنوز بر اين باورند و تحليل ميكنند كه بايد در سياست و اصول و ديپلماسي خود تجديدنظر نماييم و ما خامي كردهايم و اشتباهات گذشته را نبايد تكرار كنيم و معتقدند شعارهاي تند يا جنگ سبب بدبيني غرب و شرق نسبت به ما و نهايتاً انزواي كشور شده است و اگر ما واقعگرايانه عمل كنيم (دكتر روحاني ميفرمايد بدبيني و خوشبيني در سياست خارجي معني ندارد بايد واقعبين بود)، آنان با ما برخورد متقابل انساني ميكنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمين ميگذارند، اين يك نمونه است كه خدا ميخواست پس از انتشار كتاب كفرآميز آيات شيطاني در اين زمان اتفاق بيفتد و دنياي تفرعن و استكبار و بربريت چهره واقعي خود را در دشمني ديرينهاش با اسلام برملا سازد تا ما از سادهانديشي به در آييم.»
بخشي از تئوريسازان سازش علقه شخصي هم دارند. برخي از كارگزاران نظام اسلامي نه تنها تحصيل فرزندانشان در داخل كشور برايشان خط قرمز محسوب ميشود، بلكه فرزندان و برادران و... آنها در غرب زندگي ميكنند. اين بدان معني است كه شاخصهاي زندگي و رفتار فرهنگي- اجتماعي غرب را نسبت به محيط اسلامي ترجيح دادهاند. بنابراين چگونه ميتوان از اين جماعت انفعال و وادادگي را انتظار نداشت. در فيلم قلادههاي طلا كارمند سفارت انگليس به خانم ايراني كه براي مشورت و رهنمود به سفارت رفته بود، ميگفت شما نگران نباشيد تا ما فرزندان اينها را تربيت ميكنيم اينها هيچ موقع ما را بيرون نميكنند. بنابراين محل منازعه نظام با خط سازش، منازعه بر سر يكي از كليديترين شاخصهاي انديشه امام يعني نسبت «رفاه و مبارزه» است و امام با صراحت اعلام كردند: «كساني تا آخر با ما خواهند بود كه درد محروم و پابرهنگان را چشيده باشند. » اكنون به صحنه سياسي كشور بنگريم، آيا در جمع محرومان و پابرهنگان كسي از انقلاب بريده است؟
آيا كساني كه به خط سازش رسيدهاند، امروز از رفاه برخوردار نيستند؟ آيا كارگزار نظام اسلامي كه طي 20 الي 30 سال به 500 تا هزار ميليارد تومان سرمايه (كاملاً مشروع) دست يافته است، ميتواند كمربند مبارزه را محكم ببندد؟ و نكته جالب توجه اينكه امروز نقد اين جماعت به مثابه تندروي و تكفيري محاسبه خواهد شود و فرزندان انقلاب به عنوان جماعتي سطحي، فاقد شناخت از كشور و جهان معرفي ميشوند و غربباوري عين تمدنخواهي، كرامت انساني و مدارا با جهان تئوريزه ميشود. خط سازش در ايران 200 ساله است اما امروز در زير معيارهاي جهانشمول، حيات غربي برايشان جوهريتر شده است. مانع اصلي اين جماعت انديشه و سيره امام است. كدام امام؟ امامي كه هرگز حذف شدني نيست.