سرویس تاریخ جوان آنلاین: آیتالله سیدمرتضی مستجابالدعواتی (مستجابی)
بازخوانی خدمات علمی و اجتماعی چهرهها و خاندانهای نامدار در سراسر کشور از اولویتهای صفحه تاریخ به شمار میرود؛ هم از این روی امروز یکی از نمونههای شاخص در این حوزه، مورد توجه قرار گرفته است. اصفهان از دیرباز شهر علم و هنر بوده است. خاندانهای علمی فراوانی در این شهر نشو و نما یافتهاند که هریک منشأ خدمات دینی و اجتماعی متنوع بودهاند. در این میان خاندان «مظاهری» از مکانتی خاص برخوردار است؛ چه اینکه در ادوار گوناگون منشأ فعالیتهای تبلیغی و انجام امور خیریه بودهاند. یکی از چهرههای شاخص این تبار، زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی مظاهری* بود که مردم اصفهان از مناجاتها و نیز خدمات وی خاطرات فراوان دارند و بیش از یک سال پیش دعوت حق را لبیک گفت. در مقالی که درپی میآید، عالم جلیل و مجاهد حضرت آیتالله سیدمرتضی مستجابالدعواتی (مستجابی) -که خود از مفاخر و نامآوران اصفهان است- در باب خدمات دینی و اجتماعی برخی از عالمان خاندان مظاهری سخن گفته است. امید آنکه تاریخپژوهان و علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
گر بریزی بحر را در کوزهای
خود نگنجد، قسمت یک روزهای
کلام و گفتار و نوشته همه و همه محدود است و گنجایش بینهایتها را ندارد. این احساس من است در مقابل کردار و رفتار و گفتار بیت محترم مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمّدحسین مظاهری کروندی (رحمهالله علیهم).
حقیر در سن ۹۵ سالگی هستم. با گذشت خوشیها و ناخوشیها، نالهها و فریادهای کوبنده و شگفتیهای این جهان پهناور که آقا امیرالمؤمنین (ع) درباره آن میفرماید: دنیا خانهای است که بلا اطراف آن را گرفته است! بحمدالله تاکنون به دعای دوستان زنده ماندهام.
نویسنده در سن ۱۲ یا ۱۳ سالگی بودم که در دبستان تازه تأسیس پدرم مرحوم آقا سید اسدالله مستجابالدعواتی (روحی فداه)، به نام دبستان صدریه، رفتوآمد میکردم. در آن زمان جوانی را دیدم مؤدب که کتابی را زیر بغل داشت. گاهی کتاب را میگشود و نظاره میکرد و سپس برهم میگذاشت. پیدا بود از بچههای درسخوان است. خوشچهره هم بود و از این نظر بر دیگر محصلان رجحان داشت. خواستم با او مباحثه داشته باشم. پیش رفتم و به او سلام کردم. با کمال رأفت مرا پذیرفت و همان زمان به من گفت: «احکام شرعی را تا کجا آموختهای؟» خب بدیهی است که من در مدرسه پدرم و در خاندان علم بزرگ شده بودم و به احکام آشنایی داشتم. تا جایی که به یاد داشتم عرضه داشتم، بینهایت تعجب کرد و مرا ستود و تشویق کرد و به من گفت: «هر موقع میخواهی، در مواقع و ساعات آزاد، بیا با هم درس بخوانیم!»
لذت آن دقایق و دیدار با او، مرا به وجد میآورد و شیرینی آن لحظهها، هنوز در روح من متجلی است.
آن کودک، مرحوم مغفور جنتمکان، مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج آقا رضا مظاهری (طاب ثراه) بود. در آن دوره، او را آقا رضا صدا میزدند و رفتهرفته رفتار و کردار و گفتارش به شکلی بود که همکلاسانش به او احترام خاص داشتند.
از شمار دو چشم یک تن کم
و ز شمار خرد هزاران بیش
هرچه ما بیشتر با هم بودیم، در درس و اخلاق و معلومات و حسن خلق و ادب پیشرفت میکردیم. نه فقط من از حاج آقا رضا بهره میبردم که گهگاه من هم مطالبی داشتم که از پدر یاد گرفته بودم که ایشان بسیار خوشحال میشد و میپسندید و میگفت: «اینها گنجهایی است که در دوران زندگی هریک، به ما کمکهای شایانی خواهد کرد.» روزها و شبها میگذشت. دقایق آن ساعات ملکوتی را فراموش نمیکنم. لذت آن ساعات را هنوز در این سنین مضمضه میکنم. کمکم مرحوم حاج آقا رضا سخنوری ماهر شد و در جلسات روضه، افادات شایانی به شنوندگان میداد و خوب یادم است که در یک منبر یک ساعت و نیمه، از ابتدا تا انتهای منبر، درباره حضرت زهرا (س) داد سخن میداد و در عظمت بانو نکاتی بس باارزش مطرح میکرد و شنونده را از بحری به دریایی ژرف رهنمون مینمود. کمکم شبهای جمعه در منزلمان، حاج آقا رضا مظاهری دعای کمیل میخواند و جمعی را به فیض میرساند، چون شاگرد پدر بود. از آن پس گاهی که من به مدرسه ایران، پشت مسجد سید اصفهان میرفتم، روزها در مسیر راهم به منزل پدر حاج آقا رضا یعنی مرحوم حجتالاسلام و المسلمین آقای شیخ محمّدحسین مظاهری (طاب ثراه) -که در کوچهباغ کلم بود و سپس خانه را به محل دیگری در همسایگی مسجد میرزا باقر انتقال دادند- نگاه عمیقی میکردم و در حالی که دنبال حاج آقا رضا میگشتم، میدیدم مردی روحانی که از وجناتش نور ساطع بود از خانه بیرون میآید و در مسجد میرزا باقر میرود. کنجکاو شدم، دنبال کردم و فهمیدم مردی که من او را تعقیب میکنم تا از هویتش آگاه شوم، مرحوم حجتالاسلام و المسلمین حاج آقا شیخ محمّدحسین مظاهری (طالب ثراه) پدر آقایان حاج آقا رضا و حاج آقا مهدی و دیگر برادران و پدربزرگ مرحوم حاج آقا محسن مظاهری است.
با دیدن آن مرد روحانی و پاکسیرت خوشحال میشدم و سعی میکردم کمکم و رفته رفته به آن شخصیت نزدیکتر شوم تا آنکه روزی مرا شناخت که من فرزند آقا سید اسدالله مستجابالدعواتی هستم، لذا به من بسیار محبت و عطوفت پدرانه میکرد و هر موقع خدمت میرسیدم، مرا تشویق به ادب و خواندن درس و کرامات انسانی مینمود. روزها گذشت و من خود را به قم تبعید کردم و دیگر این آقایان را ندیدم تا زمانی که به اصفهان بازگشت نمودم و دریافتم که مرحوم حجتالاسلام و المسلمین حاج آقا رضا مظاهری برادری دارد به نام حجتالاسلام و المسلمین آقای حاج آقا مهدی مظاهری. در دید و بازدیدها که روحانیون اصفهان عنایتی به حقیر داشتند، در برخورد با معظم له دریافتم که گمشده خود را یافتهام، لذا الفتی بین ما پیدا شد. روزها پس از درس و مباحثه و کارهای روزانه، به مدرسه میرزا حسین واقع در بیدآباد -که آقای حاج آقا مهدی در آن مدرسه حجره داشت و مشغول تحصیل بود- میرفتم و از حالات ایشان جویا میشدم و این مودّت و دوستی تا پایان برقرار بود، وه که چه نیکو برادری بود! در تقوا و پرهیزکاری کمنظیر بود. اگر بخواهم شمهای از احوالات آن بزرگوار را توصیف کنم یا درباره سجایای اخلاقی و عظمت روح و استغنای طبع و اندیشههای ژرف آن بزرگمرد روایتی کنم، قلم ناتوان است. او ادیبی اریب و دانشمندی گرانمایه و گویندهای توانا و استادی ارجمند و شایسته احترام بود. ملکات فاضله حاج آقا مهدی مظاهری زیاد است. دروس عربی را در حدود سطح به خوبی خوانده بود و در ساعات مخصوص، به نوباوگان درس میداد. شبهای جمعه در تکیه ملک -که اکنون قسمتی از گلزار شهدای اصفهان است- و مسجد جامع یا مسجد سید و مسجد دیگر بلاد و خراسان و غیره، به منبر صعود میکرد و دعای کمیل و دیگر ادعیه را برای مستمعین که جمعیت کثیری بودند، میخواند و میگریست. در عمر خود کسی را به پایه او ندیده بودم. مطالب را درست ادا میکرد و در دایر کردن دارالقرآن و مراکز درمانی و دارالایتام و خیریهها و دیگر محافل مذهبی، کوشش داشت و تا انجامش هر نوع فعالیتی که میتوانست میکرد و در ساختن حسینیهها و مساجد و ... از هیچگونه تلاشی فروگذار نمیکرد. او برای مردم بینوا پدری دلسوز بود و پس از فوت پسر جوانش -که شهری را داغدار و سوگوار کرد- بال و پرش سوخت و دیگر خلوتنشین شد!
از شمار دو چشم یک تن کم
و ز شمار خرد هزاران بیش
فقید سعید مرحوم حاج آقا محسن مظاهری، نه فقط پدر و مادرش را خانهنشین کرد، بلکه شهری را با نبودن خودش غریب کرد و قطعاً دوستانش تا آخرین نفس، صفات انسانی و خالصانه او را از یاد نخواهند برد و تا لحظههای آخرین عمر، از یاد آن مرد توانا غافل نخواهند بود و حتماً او را در بهشت در آغوش خواهند کشید.
هرگز دمی ز حال تو غافل نبودهایم
یا گفتهایم نام تو را یا شنیدهایم
مرحوم حاج آقا محسن در اوایل جوانی گاهی برای تبلیغ عمامه بر سر میگذارد و به محلهای دوردست -که احتیاج به گوینده داشتند- میرفت و مردم آن سامان را ارشاد مینمود. مشوق او مرحوم آیتالله آقای حاج سید محمّدعلی میرمحمّدصادقی معروف به آیتالله صادقی (طاب ثراه) بود که به نامبرده همچون به دیگر طلاب، کمکهای معنوی میکرد و امیدوار بود در این حرکت الهی، حاج آقا محسن از بهترینهای روحانیت شود، زیرا از هوش و استعداد و پشتکار ایشان مطمئن بود. تا آنکه روزی مرحوم حاج آقا محسن برای زیارت حضرت رضا (ع) با عدهای رفته بود. شبی خواب دید مرد سفیدپوشی که چهرهاش، چون خورشید میدرخشد، به او گفت: جز درس که میخوانی، حرفهای را برای خود انتخاب کن! لذا در بازگشت از مشهد به فکر فرو رفته و با یکی دو نفر از افراد بازار مشورت کرد و رفته رفته به کسب روی آورد و بحمدالله در آن قسمت موفق بود و پیشرفت قابل توجهی کرد که همگان آگاهند. از فتوت و جوانمردی و سجایای اخلاقی و خدمت مخلصانه به پدر و مادر محترمش، دریغ نداشت و تا مرز عشق به دستورات پدر و مادر مهربان و عزیزش کوشا بود و بعضی اوقات که به واسطه گرفتاریهای کسب و کار در این فقره توقفی پیش میآمد، با تذکر جناب آقای دیانی یا حقیر به او، انجام وظیفه میکرد و به ما ثابت مینمود که بحمدالله همه چیز به جای خود انجام شده و میشود. حقیر به فرزندان برومند و عزیزش عرض میکنم: پدر شما نمرده است، آوازه خوبیهای او در گوشها، سالیان متمادی طنینانداز خواهد بود، مرده آن است که نامش به نکویی نبرند. سالها مردم از فیوضات آن مرد عزیز بهرهور و در جاهایی که ایشان کمک کرده، مردم قدرشناس دستهایشان به آسمان بلند و به او دعا میکنند.
بدیهی است همه ما احتیاج به معلم و بزرگتر داریم.ایکاش فرزندان محترم این مرد بیدار، زیر نظر مردی بزرگ و عالمی فرهیخته و ارجمند یعنی حضرت آقای آیتالله حاج شیخ هادی نجفی (مدظله) که از هر نظر شایستگی دارند، با مشاوره و تعین تکلیف راه پدر را دنبال کنند تا انشاءالله هر کدام در دنیا و آخرت سربلند باشند.
طوفان نوح خسته شد از اشک چشم من
با آنکه در رهش به مدارا گریستم
غفران و رحمت الهی بر این دودمان محبوب و پرتلاش و بااخلاص. از عموی او حاج آقا رضا گرفته تا پدرش حاج شیخ مهدی و مادر و دیگر کسانش؛ و تا آثار و خدمات این خاندان محترم در اصفهان و دیگر بلاد هست، آنها زنده هستند و مشمول عفو و رحمت خداوندی قرار خواهند گرفت. خداوند به اولاد روحانی این خاندان جناب حجتالاسلام آقای حاج شیخ حسین مظاهری (زید عزه) که در مراحل مذهبی ممتاز هستند، صبر و شکیبایی و استقامت دهد تا نامبرده به کمک ارحام بتوانند این کشتی را به ساحل نجات هدایت کنند.
امید است به همت و استقامت فرزندان برومند این خاندان، آقایانی که حقیر به آنها احترام دارم، به هر یک، چون فرزندانم دعا میکنم که از هر حیث سلامت و قدرتمند و برقرار باشند. چون خود بسیار کوچکم این یادنامه را به حضور محترم جناب آقای آقا عماد مظاهری فرزند مرحوم عزیز دلمان حاج آقا محسن مظاهری -که خدایش او را مورد رحتمش قرار دهد- تقدیم میکنم و دست دیگر برادرانش را با صمیم قلب میبوسم و همگی را به خدای بزرگ میسپارم.
ندارم دردی، اما آنچنانم خسته از هستی
که گر دست اجل مویی از من خواهد سر افشانم
از ذره کمتر
السید مرتضی مستجاب الدعواتی (مستجابی)
*درپی رحلت زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی مظاهری، پیام تسلیتی از سوی رهبر معظم انقلاب صادر شد. در این پیام به پارهای خدمات اجتماعی آن بزرگ اشارت رفته است:
بسمهتعالی
درگذشت روحانی خدمتگزار و واعظ شهیر حجت الاسلام آقای حاج مهدی مظاهری رحمتالله علیه را به همه دوستداران و ارادتمندان و تربیتشدگان منابر مؤثر آن مرحوم و بالاخص به خاندان مکرّم و بازماندگان محترم ایشان تسلیت عرض میکنم. زمزمه معنوی دعا و نیایش آن مرحوم در شبهای جمعه و سحرهای ماه مبارک رمضان طی سالهای طولانی در شمار یادگارهای معنوی شهر عزیز اصفهان است و امید است همواره برقرار باشد.
سید علی خامنهای ۲۲ دیماه ۱۳۹۶