
جواد محرمي
شهلا جاهد زني كه پس از يك دوره محاكمه طولاني به قتل همسر اول يك فوتباليست مشهور محكوم و اعدام شد، همچنان كاراكتر دوستداشتني در تئاتر و سينماي ايران است.
پس از آنكه موضوعي چون توليد فيلمهاي سفارتي طي سالهاي اخير در سينماي ايران مطرح و حمايت برخي سفارتخانههاي خارجي از آثار سينمايي به سوژهاي رسانهاي تبديل شد، گرايش بيمنطق به برخي مضامين در تئاترها از جمله فمنيسم و ستمكش نشان دادن زنان در جامعه ايران نيز اين سؤال را پيش ميآورد كه آيا باز هم پاي سفارتخانههاي خارجي در ميان است؟
تمايل به مضاميني كه زنان را در جامعه ايران مظلوم و ستمكش نشان ميدهد در تئاترهايي كه طي سالهاي اخير روي صحنه ميرود، رشد قابل ملاحظهاي نشان ميدهد و از آنجا كه اين مسئله با شرايط واقعي زنان در جامعه انطباقي ندارد، اين سؤال مطرح ميشودكه اشتياق به اين مضامين چه توجيهي ميتواند داشته باشد.
عدهاي پيدا ميشوند كه تمايل دارند به مخاطب القا كنند زن در جامعه ايران جنس دوم است و در شرایط ناعادلانه تاريخي قرار دارد؛ تمايلي كه يا از نوعي بيماري فكري در ميان شبه روشنفكران ايراني نشئت ميگيرد يا پاي سود و منفعت مالي درباره آن در ميان است.
جذابيت شهلا جاهد براي تئاتريها
در سينما و تئاتر اين سالها آثار مختلفي ساخته يا اجرا شدهاند كه به صورت مستقيم يا غيرمستقيم زندگي تراژيك ناصر محمدخاني فوتباليست سابق پرسپوليس و ماجراي قتل همسرش توسط زن صيغهاياش را دستمايه خلق درام كردهاند، فيلمهاي «خشم و هياهو»ي هومن سيدي و «يادم تو را فراموش» علي عطشاني و نمايش «هم هوايي» افسانه ماهيان از جمله اين آثار بودهاند.
طناز طباطبايي، ميترا حجار و ستاره اسكندري بازيگران زني بودهاند كه به ترتيب در اين آثار در نقشي يادآور شهلا جاهد بازي كردهاند.
به تازگي نمايشي با عنوان «كژدم» نيز به كارگرداني سميه مهري در پرديس تازه تأسيس تئاتر تهران روي صحنه است كه شيوا خسرومهر بازيگر سينما و تلويزيون ايفاگر نقش شهلا جاهد است. اين بازيگر با اشاره به ايفاي نقشي مشابه شهلا جاهد ميگويد: «تماشاگراني كه بازي من را در اين اثر ميبينند به ياد شهلا جاهد و اتفاقاتي كه در آن زمان رخ داد، ميافتند به اين دليل كه نمايش برداشتي آزاد از آن اتفاق بوده است.»
وي با اشاره به اينكه در جريان جزئيات آن حادثه نبوده و خبرها را هم دنبال نميكرده ولي به تازگي در اينترنت دربارهاش تحقيق كرده است، ميافزايد: «ميدانم اين حادثه يكي از سنگينترين و طولانيترين پروندههاي قضايي بوده و هنوز برايم علامت سؤال است كه آيا شهلا جاهد واقعاً قاتل بوده يا نه؟ البته ترجيح ميدهم وارد اين قضايا نشوم و فقط نقشي را بازي كنم كه كارگردان از من خواسته و نويسنده نوشته است.»
اين بازيگر يادآور شد: «از زماني كه خبرها را خواندم و چهره اين خانم را ديدم فكر ميكنم دين بزرگي بر گردنم است، چون قضاوت درباره چنين اشخاصي واقعاً سخت است. اين اثر نمايشي روايت سه زن است كه در ۴۵ دقيقه آخر زندگي خود درگير حوادثي شده و دردها و اتفاقات مشتركي را تجربه كردهاند. تقاضاي من اين است كه مخاطبان پيام كار ما را به درستي درك كنند و درباره سه زن نمايش قضاوتي نداشته باشند. كافي است تماشاگر پيام كاراكترهاي نمايش را بگيرد و بازيها را بسنجد و خودش را جاي اين افراد بگذارد و ببيند اگر در چنين شرايطي قرار گيرد ممكن است چه واكنشي نشان دهد.»
نمايش هم هوايي نيز كه طي سالهاي اخير به اشكال و با كارگردانهاي مختلف روي صحنه رفته و حتي براي عقبمانده نشان دادن جامعه ايراني و آبرو بردن از ايرانيان با حمايتهاي مالي و به دعوت كشورهاي غربي به تورهاي اروپايي هم رفته، مشتي از خروار بيماري وارونهنمايي در تئاتر كشور است. ماجراي اين نمايش درباره سه نسل از زنان ايراني است كه جامعه سنتزده و مذهبي ايران زندگي آنان را نابود كرده و نهايتاً هم سرنوشت آنان يا به مرگ و اعدام ميرسد يا مجبورند روي سنگ قبر همسرانشان براي تغيير اين اوضاع دعا كنند!
دين زدههاي قاتل و كارتنخواب
«شهلا جاهد» يكي از سه سوژه زنان بدبخت اين نمايش است، بازيگر نقش جاهد، بارها تأكيد ميكند كه در دوران مدرسه هميشه دخترها را به انجام حركات مذهبي مجبور ميكردهاند و همين مسئله سبب شده تا او از دينزده شود.
تأكيد شديد بر فضاي اختناق در مدارس دهه ۶۰ در حالي صورت ميگيرد كه در تمام مدتي كه بازيگر اين نقش مونولوگ ميگويد، تلاش ميشود تا او زني عاشق و محجوب معرفي شود كه تنها تاوان عشق خود به يك بازيكن فوتبال را داده است. در توصيف دوران طولانيمدت زندان شهلا جاهد هم چنان شخصيت دوستداشتني و فعال اجتماعي از او خلق ميشود كه انگار واقعاً بايد براي يك قاتل دل سوزاند.
نهايتاً هم بازجوها و مسئولان حكومت هستند كه به «يك عاشق بيگناه» تلقين ميكنند كه قاتل همسر بازيكن فوتبال است و او را به پاي چوبه دار ميبرند و صندلي را از زير پايش ميكشند.
اين تمايل به بدبخت نشان دادن زنان موضوعي است كه در بسياري از نمايشنامهها ردپايش ديده ميشود، براي مثال نمايشنامهنويس معروفي چون محمد چرمشير كه دو دهه است بخشي از خوراك تئاتر ايران را تأمين ميكند در اغلب متنهايش زنان موجوداتي بدبخت، بيچاره و توسريخور هستند، جالب است شخصي چون شهرام گيلآبادي، مدير روابط عمومي شهرداري تهران نيز كه اخيراً تئاتري با عنوان يك دقيقه و 13ثانيه را روي صحنه برده بود، از متن چرمشير استفاده كرده بود و در پوشش حمايت از كارتنخوابها در واقع ماجراي بدبختي و تبعيض زنان در جامعه سنتي و مذهبي ايران را روايت ميكرد؛ اثري كه بيش از اينكه درباره كارتن خوابي باشد، درباره اجحاف مردان به زنان در جامعه ايران بود و انگشت اتهام هم بيش از همه به سوي مذهب نشانه رفته بود.
وارونهنمايي از وضعيت زنان در جامعه ايران با واقعيت همخواني ندارد و رشد اين مضامين در تئاترهاي روي صحنه موضوعي سؤالبرانگيز است.