کد خبر: 708276
تاریخ انتشار: ۱۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۴:۵۷

شهريور ماه 1360هنگام اجراي عمليات ثامن‌الائمه(ع) در منطقه جنوب ساعت 5 صبح از پست فرماندهي اطلاع دادند آماده باشم تا دقايقي ديگر كه ميني‌بوس بيايد و به پست فرماندهي بروم. وقتي سوار شدم ديدم تعداد ديگري از همكارانم داخل ميني‌بوس هستند و فهميدم كه خبرهايي شده است. در مقر به ما گفتند كه بايد براي كمك به رزمندگان حاضر در عمليات ثامن‌الائمه به خط مقدم اعزام شويم. سروان شكر‌الله مرعشي‌زاده به عنوان ليدر انتخاب شد تا يك دسته چهار فروندي را براي بمباران خطوط دشمن از ارتفاع خيلي بالا هدايت كند. بعد از توجيه پروازي توسط ليدر و افسر اطلاعات كه از نيروي زميني به پايگاه مأمور شده بود، صبحانه مختصري خورده و راهي شديم. هنوز هوا كاملاً روشن نشده بود كه پريديم. در ارتفاعي بيش از 40 هزار پا به نقطه مربوط رسيديم. با سرعت 1/1سرعت صوت، بمب‌ها را رها كرديم. اما دقايقي بعد كه برگشتيم از منطقه درگيري اطلاع داده شد بمب‌ها را روي نيروهاي خودي ريخته‌ايم. همه ناراحت شديم. مرعشي‌زاده گفت: «ما بمب‌ها را برابر مختصاتي كه نيروي زميني داده بود رها كرديم!» همه در اين فكر بوديم كه چه خواهد شد. يك ساعت و نيم بعد، از منطقه عمليات خبر دادند: «از بچه‌ها تشكر كنيد چون بمب‌ها دقيقاً روي سر دشمن خورده است.» در اين لحظه همه خوشحال يكديگر را بغل كرده و تبريك گفتيم. سرگرد برات‌پور معاون عمليات وقت پايگاه هم تشكر كرد و علت اشتباه اين بود كه در خط مقدم، نيروهاي خودي و دشمن حدود يك كيلومتر فاصله داشتند و چون ما بمب‌ها را با سرعت بالاتر از سرعت صوت رها كرده بوديم، رزمندگان خودي صداي شكسته شدن ديوار صوتي را با بمباران اشتباه گرفته بودند.

راوي: سرهنگ مسعود علي مددي


خرمشهر آزاد شد

اواخر ارديبهشت ماه 1361، ساعت 10:30 صبح پدر و مادرم براي ديدن ما از تهران به تبريز آمدند. در ايستگاه راه‌آهن از آنها استقبال كرده و با هم به منزلمان در پايگاه هوايي آمديم. سروان خلبان حبيب بقايي جلوي بلوك ايستاده بود. بعد از سلام و احوالپرسي بدون مقدمه گفت: «جواد، قرار است عمليات مهمي در خوزستان انجام شود. تعدادي خلبان داوطلب خواسته‌اند، براي كمك به پايگاه هوايي دزفول بروند. تو حاضري با هم برويم؟» گفتم: «اجازه بده مهمانانم را به منزل برسانم خيلي زود برمي‌گردم.» حدود 15 دقيقه بعد با ساك بسته شده آمدم پهلوي او و گفتم: «آماده‌ام برويم!» بقايي گفت: «چقدر عجله داري! قرار است فردا برويم ضمناً در جريان باش، اين مأموريت احتمال خطر بالايي دارد و ممكن است هرگز به تبريز برنگرديم. به همين دليل امشب خوب فكر كن و فردا جواب قطعي بده.»

روز بعد با دو فروند اف - 5 راهي پايگاه دزفول شديم. شب عمليات ما خلبان‌هايي كه قرار بود در عمليات شركت كنيم، در محلي جمع شده و آيت‌‌الله شيخ محمد صدوقي نماينده امام و امام‌جمعه يزد كه در پايگاه حضور داشت، برايمان سخنراني كوتاهي كرد. اين روحاني والامقام با اطمينان خاصي تأكيد داشت كه ان‌شاءالله خرمشهر با اين عمليات آزاد خواهد شد. از صبح روز بعد در كنار ساير همرزمان خلبان با پشتيباني مؤثر از نيروهاي عمل ‌كننده توانستيم سهم مهمي در پيروزي رزمندگان اسلام ايفا كنيم. با اعلام آزادي خرمشهر، احساس غرور خاصي در من ايجاد شد و از آن روز تا به حال به خود مي‌بالم كه نقش كوچكي در آن عمليات مهم بر عهده داشتم.

راوي: امير سرتيپ جواد محمديان

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار