سرویس تاریخ جوان آنلاین: در تاریخنگاریهای جریان روشنفکری، میرزا حسین خان سپهسالار از پیشگامان جریان توسعه در ایران قلمداد میشود. از اینروی بازخوانی کارنامه وی، رهیافتی به شناخت این جریان است. در مقالات گذشته سرفصلهای شاخص زندگی سیاسی سپهسالار مورد بررسی قرار گرفت. مقالی که پیشروی شماست، تأثیرپذیریهای فکری و فرهنگی وی را روایت کرده است، امید آنکه مقبول افتد.
میرزا ملکم خان، مراد سپهسالار
اگر درصدد باشیم که از شکلدهندگان فکری میرزا حسین خان سپهسالار سخنی بگوییم، قطعاً باید در صدر فهرست از میرزا ملکم خان نام ببریم. ملکمخان ارمنی تبار فرزند میرزا یعقوبخان است. پدرش از مسیحیت به اسلام گروید، اما محققان در خلوص این تغییر عقیده مردد هستند. ملکمخان پس از عضویت در لژ فراماسونری فرانسه به ایران آمد و فراموشخانه را در تهران تأسیس کرد. اولین تشکیلات فراماسونری ایرانی چند سال بعد از تأسیس در ربیعالثانی ۱۲۷۸ به دستور ناصرالدین شاه تعطیل شد و میرزا ملکمخان همراه پدر به آسیای میانه فرار کرد. ملکمخان بعد از آنکه از جانب سفارت عثمانی امان گرفت در عراق ساکن شد. آنجا به واسطه آمد و شد زیاد مردم ایران دولت احساس خطر کرد و طی فرمان ناصرالدین شاه به کارپرداز دولت ایران در بغداد، همراه مأموران اعزامی پس از هماهنگی با حاکم بغداد وی را به سمت دیگر ممالک عثمانی حرکت دادند. در حکم شاه آمده است: «کارپرداز، البته به محض ورود این حکم، ملکم را از عراق عرب بدواند بدون تأخیر.» وی پیاده از طریق دیار بکر وارد عثمانی شد و خود را به میرزا حسینخان معرفی کرد. میرزا حسینخان پس از استفسار از تهران طلب بخشش و مساعدت برای گماردن وی به کار نمود و سرانجام او را مأمور کنسولگری ایران در مصر کردند. دنباله ماجرای ملکمخان را از کتاب سیاستگران دوره قاجار پیمیگیریم: «وی پس از چند ماه (از مصر) به استانبول برگشت و به آیین مسیحیت رجوع کرد و با یک دختر مسیحی عقد بست و در کلیسا مراسم عقد گرفت. میرزا حسینخان او را احضار و استفسار میکند. ملکم میگوید تقدیر من اینطور پیش آورده! بعد از چند روز به میرزا حسینخان نامه مینویسد که اگر دولت ایران او را وزیرمختار لندن نکند، اسرار دولتی که نزد اوست به عثمانیها میفروشد! میرزا حسینخان مراتب را به تهران مینویسد. بعد از مدتی میرزا ملکمخان را میبیند که تبعه عثمانی شده، لباس آنها را بر تن کرده و با ماهی ۴۰ لیره در وزارتخارجه عثمانی استخدام شده است. میرزا ملکمخان همینطور در خدمت دولت عثمانی بود و به ایران ناسزا میگفت: تا سپهسالار به ایران آمد و صدراعظم شد و بلافاصله ملکمخان را از عثمانی طلبید و مستشار اعظم صدارت اعظمی نمود و به نشان تمثال همایون از درجه اول مفتخر شد و پدرش یعقوبخان در سفارت ایران در استانبول مشیر و مشار شد و علناً برای دولت انگلیس جاسوسی کرد.»
میرزا ملکمخان در تنظیم قرارداد رویتر بیشترین همراهی را با سپهسالار به عمل آورد و در سال ۱۲۹۰ برای مهیا کردن سفر شاه به فرنگ به عنوان سفارت فوقالعاده عازم اروپا شد. وی در تمام دوران قدرتمندی سپهسالار، سفیر ایران در لندن و تنظیمکننده سیاستهای غربگرایانه او بود. دو سفر شاه به فرنگ (۱۲۹۰ و ۱۲۹۵) را تنظیم نموده است. خانملک ساسانی درباره نقش میرزا ملکمخان در دوام قدرتمندی میرزا حسینخان سپهسالار در ایران مینویسد: «یکی از خدمات ملکمخان در زمان سفارتش در لندن به میرزا حسینخان این بود که هر وقت وضعیت میرزا حسینخان در ایران و نزد شاه به هم میخورد، ملکم یک تلگراف رمز وحشتناکی از لندن مخابره میکرد و شاه هم در عزل میرزا حسینخان دست نگه میداشت.»
سپهسالار با اطلاع کافی از وضعیت فکری و فرهنگی میرزا ملکمخان و نقش او به عنوان اولین کسی که فراماسونری را در ایران ایجاد کرده بود و گرایش خود و پدرش به غرب به ویژه انگلیس و عدم التزام به اسلام و به خصوص نمونه آن که در زمان سفارت خود در عثمانی روی داد، (عقد یک دختر مسیحی در کلیسا) و پذیرفتن تابعیت عثمانی و فروختن اسناد و مدارک که طی مأموریت دولتی در اختیار داشت و... به محض روی کار آمدن، وی را از عثمانی فراخواند و به مقام مستشار عالی خود منصوب کرد! بعدها در تمام اقداماتی که از سوی سپهسالار در گشودن دروازه کشور به روی فرهنگ غرب روی داد ملکمخان نقش برجستهای بازی کرد. همچنین میان میرزا ملکمخان و فتحعلی آخوندزاده عوالم دوستی نزدیک برقرار بود و آخوندزاده وی را روحالقدس لقب داده بود.
در مذاکرهای که میرزا ملکم با بلنت انگلیسی داشت به گوشههایی از باورش در مورد اساس ادیان الهی اشاره میکند. وی در این مذاکرات، دین را ساخته ذهن انسانهای شرقی میداند، زیرا به زعم او ذهن انسان شرقی نظری است و ذهن انسان اروپایی عملی! - گویا تمدنهای بینالنهرین، ایران، چین، تمدن اسلام و... را در تاریخ ملل شرق نخوانده است- مطالعه گوشههایی از این مذاکرات بیانگر شخصیت میرزا ملکمخان به عنوان همراه و مشاور عالی سپهسالار در صدارت بر ایران است. وی به بلنت میگوید: «شاید برای شما جالب باشد که داستان دینی که چند سال قبل در ایران به وجود آمد و من زمانی در رأس آن قرار داشتم را بشنوید... و از آن نمونهای که نحوه ایجاد مذاهب در آنجاست دست خواهد داد... اروپا به راستی قادر نیست که دین واقعی به وجود آورد که به وسیله آن بتوان روح مردم را تصاحب کرد و همینطور آسیا نیز نمیتواند سیستمهای سیاسی خلق کند. فکر آسیایی نظری است و فکر اروپایی عملی. ما در ایران هر روز مسیح جدید میسازیم... همانطور که قبلاً گفتم وقتی جوان بودم خود نیز مذهبی به وجود آوردم (اشاره به تأسیس فراموشخانه در ایران) که عده پیروان آن به ۳۰هزار نفر میرسید ولی من از آغاز قصد ایجاد مذهب نداشتم، خصوصیت تقدس و پیامبری! به اجبار از طرف پیروانم به من تحمیل گردید... آنها به من لقب روحالقدس دادند (این لقب را آخوندزاده به ملکمخان داده است) و شاه نیز عنوان مصلح را به من بخشید. من کتابی نوشتم که در واقع انجیل عقایدم بود (اشاره به کتابچه غیبی) و هواخواهانم عقیده داشتند من معجزه میکنم.»
گفتنی است خلاف واقعگوییهای ملکمخان در نسبتهایی که به ملت فهیم ایران داده بیشتر منحصر به تعدادی درباری است که به کتابچه غیبی ملکمخان و شعبدهبازیهایش که در سفر اروپا یاد گرفته بود دسترسی داشتند، اما از زوایه دیگر گویای وجهه نظر اصلی او درباره دین و ملتهای شرق و به ویژه ایران است. از اینجا میتوان به شخصیت و گرایشهای واقعی میرزا حسینخان سپهسالار در گزینش میرزا ملکمخان در عین آگاهی کامل از تفکرات وی به عنوان نزدیکترین همکار خود پی برد. کوتاه سخن آن که میرزا حسینخان از نظر فکری کاملاً وابسته به اندیشههای میرزا ملکمخان بوده است.
سپهسالار و جلالالدین میرزای قاجار
جلالالدین میرزای قاجار از شخصیتها و نویسندگانی است که همچون آخوندزاده آشکارا بر اسلام و ارزشهای دینی حمله میکرد. خانهاش مرکز فتنه معاندان با دین و فاسدان جامعه بود. جلسات فراموشخانه و اولین تشکیلات فراماسونری ایران در خانه وی تشکیل میشد. جلالالدین میرزا یکی از دوستان و همفکران میرزا حسین خان بود. اندیشههای او را همگام با طرد ارزشهای دینی ترویج میکرد و خانهاش محل امنی برای روشنفکران غربزده بود. آدمیت در این باره مینویسد: «دو نویسنده ناسیونالیست [ملیگرایی در برابر دینگرایی]این دوره معرف جنبهای از همان تفکر ملی و هشیاری تاریخی هستند؛ اتفاقاً هر دو با میرزا حسین خان دوست بودند، آن دو نفر جلالالدین میرزای قاجار و میرزا فتحعلی آخوندزاده هستند.»
سپهسالار و میرزا یوسفخان مستشار الدوله
از جمله یاران و همکاران میرزا حسین خان، میرزا یوسف خان مستشارالدوله است. او در زمره روشنفکرانی است که در زمان سلطنت ناصرالدین شاه، با همراهی و همکاری میرزا حسین خان و میرزا ملکم خان، گروه روشنفکری وابسته را پایهگذاری نمودند. میرزا یوسف خان پسر حاجی میرزا کاظم تاجر تبریزی است و در وزارت امورخارجه خدمت مینمود. از سال ۱۲۷۰ تا ۱۲۷۸ هجری قمری کارپردازی حاجی طوفان را به عهده داشت. در سال ۱۲۷۹ شارژ دافر ایران در پترزبورگ و سپس ژنرال قونسول تفلیس شد و مدت چهار سال در این سمت بود. از اواخر سال ۱۲۸۳ تا ۱۲۸۷ شارژ دافر سفارت پاریس شد. وقتی میرزا یحییخان مشیرالدوله به وزارت عدلیه رسید او را به معاونت خود برگزید (۱۲۹۹). او از خدمت در وزارت عدلیه طرفی نبست و سر خورده شد. با انتشار انتقادهایی از دستگاه دیوانخانههای ایران در روزنامه اختر استانبول، مورد اتهام قرار گرفت و از خدمات دولت معزول شد و پس از پنج ماه زندانی به سمت کارگزاری مهام خارجه آذربایجان به تبریز رفت. وی در سال ۱۳۱۳ درگذشت. میرزا یوسف خان بیشتر مدت خدمت خود را در خارج از کشور در کشورهایی که مهد تفکر غربی شناخته میشدند مانند تفلیس، استانبول و پاریس گذراند و وابسته به این تفکر شد. در نامههایی که از پترزبورگ، پاریس و تفلیس به دربار ناصرالدین شاه نوشته همه جا از لزوم نشر تمدن اروپایی سخن گفته است. او در سال ۱۲۸۶ رسالهای به نام «کتابچه بنفش» درباره تأسیس راهآهن سراسری نوشت و به شاه عرضه کرد. سال بعد رساله معروف «یک کلمه» را در حقوق اساس فرد و مبانی حکومت ملی! تألیف کرد. در این رساله میرزا یوسف خان، اصول افکار سیاسی خود را که ملهم از تفکر مادی غرب و نظام ناسیونالیستی و اعتقاد به لیبرالیسم و مبانی آن است، بیان نموده است. این رساله در سال ۱۲۸۷ در پاریس نگاشته شده است و بنا به قول آدمیت «در خصوص تفکیک قدرت دولت از قدرت روحانی نیز اولین بار او سخن راند.» رساله «یک کلمه» اقتباس از اصول قانون اساسی فرانسه است. وی تلاش کرد جهت مقبولیت آن توسط افکار عمومی، اصول آن را با مبانی شرع اسلام تطبیق دهد! و به قول آدمیت «درتأیید اصول مزبور از آیههای قرآن و احادیث و اخبار و گفتههای علمای بزرگ اسلام شواهدی آورده و در این کار مهارت قلمی خاص به خرج داده است.» میرزا یوسف خان در معنی رساله خود میگوید: «یک، کلمهای است که جمیع انتظامات فرنگستان در آن مندرج است. کتاب قانون است که جمیع شرایط و انتظامات معمول و بها که به امور دنیویه تعلق دارد در آن محرر و مستور است و دولت و امت معا کفیل بقای آن است.» و توضیح میدهد مقصود از «قانون» همان است که به فرانسه آن را «لوا» میگویند و مشتمل بر چند کتاب است که هر یک از آنها را «کود» نامند و آن به منزله کتاب شرع نزد مسلمانان است! وی در بیان فرق کود با قوانین شرع مینویسد: «کود فرانسه فقط مصالح دنیویه را شامل است چنانکه به حالت هرکس از هر مذهب و ملت که باشد موافقت دارد و امور دینیه را کتاب مخصوص دیگر است، اما در کتاب شرع مسلمانان مصالح دنیا با امور اخروی مخلوط شده است و بعضی قواعد آن با مذهب ملل غرب مسلم موافق نیست. از این رو برای سیاست عامه ضرر عظیم دارد.»
در هر حال مستشارالدوله با چنین دیدگاه و تربیتی در کنار میرزا حسین خان قرار میگیرد و در تمام مدت وزارت و صدارت با وی همراهی و همکاری مینماید. در تدوین قانون اساسی نقش مهمی به عهده میگیرد و هر جا که ضرورت نشر فرهنگ اروپایی و تفکر غربی ایجاب مینماید، تلاش او دیده میشود. کتاب «یک کلمه» او در مجامع روشنفکری وابسته و فراماسونری مثل فراموشخانه و مجمع آدمیت مورد استفاده قرار میگیرد و به عنوان کتاب «اصول» آنان شناخته میشود.
سپهسالار و میرزا صفا
از جمله کسانی که میرزا حسین خان سپهسالار وابستگی فکری و معنوی به او داشت، میرزا صفا سوادکوهی بود. رضاقلی خان سوادکوهی معروف به حاجی میرزا صفا در سال ۱۲۱۲ هجری قمری متولد شد و در نهم رمضان ۱۲۹۱ قمری در سن ۹۰ سالگی در تهران وفات یافت و در صفاییه نزدیکی چشمه علی ری دفن شد. پدرش محمدحسن خان ابن محمدخان ابن داوده از خوانین سوادکوه مازندران و مادرش اهل سمنان است. در اوایل عمر برای تحصیل علوم به عتبات رفت و در خدمت شیخ محمدحسن، صاحب جواهرالکلام تحصیل کرد و پس از چند سال با لباس درویشی در مکه، مدینه، مصر، سودان، دمشق و بیتالمقدس ساکن شد. او اقامت طولانی در عثمانی داشت و با جمعی از وزرا و درباریان عثمانی منجمله عبدالرحمنسامی پاشا، محمود ندیم پاشا صدراعظم سلطان عبدالعزیزخان، عالی پاشا وزیر امورخارجه، ضیاء پاشا سفیر کبیر عثمانی در واشنگتن و... رفاقت داشت و صاحب نفوذ بسیار گردید. درباره او نوشتهاند: «در تمام مدت عمر تأهل اختیار نکرد!» و نیز نوشتهاند: «حاجی میرزا صفا از اقطاب فراماسونری عثمانی بود و همه ماسونهای عثمانی سر بر آستان او داشتند.»
محمدبیک مدعی است که حاجی میرزا صفا با مراکز فراماسونری انگلستان ارتباط مستقیم داشت و در درون لژهای ماسونی به دستور او زمزمه ضدیت با خانواده سلطنتی عثمانی و مسئله آزادی و مبارزه با استعداد را پیش کشیده بودند. میرزا حسین خان در مدتی که در استانبول به عنوان سفارت اقامت داشت، به خدمت میرزا صفا درآمد و از مریدان او شد. هنگامی که میرزا حسین خان به استانبول رفت میرزا صفا در آنجا صاحب محفلی بود که در آن پاشاهای عثمانی شرکت داشتند و این مسئله باعث آشنایی میرزا حسین خان با پاشاها و تأثیرپذیری عظیم در او شد. در منابع نوشتهاند: «میرزا حسین خان که اظهار ارادت به جناب حاجی میکرد به زودی با همه مریدان حاجی آشنا و ما بین آنها یک صمیمیت و صفای طریقتی! حاصل گردید و، چون اغلب آنها همیشه در سرکار و در امورات دولتی دخالتی تمام داشتند، میرزا حسین خان به اعاده نفوذ مادی و معنوی ایران در ممالک عثمانی! موفق میشد و در همه جا مساعدت میدید.» در جای دیگر مینویسد: «عمده موفقیت میرزا حسین خان در مأموریت استانبول مرهون نفوذ کلمه مرحوم حاجی میرزا صفاست و کلیه مشکلات و معضلات دوره سفارت او از برکت وجود حاجی میرزا صفا مرتفع میشد.» نیاز به توضیح نیست که نفوذ کلمه میرزا صفا از جهت فراماسون بودن اوست نه درویش بودنش و کمک ذیقیمت میرزا صفا به میرزا حسین خان نیز از بابت هم مرام بودن با هم و دستور انگلیس برای حمایت از میرزا حسین خان است تا او در آینده مصدر امور ایران شده و بر وفق منافع انگلستان عمل کند. «میرزا حسین خان مشیرالدوله که خود را از مریدان خاص حاجی میرزا صفا میدانست علاوه بر مراودهای که درون لژهای فراماسونری با وزرا و درباریان عثمانی پیدا کرده بود، در خانقاه حاجی میرزا صفا نیز با کسانی که همیشه در امور دولتی شرکت داشتند دوست شده بود و از آنها برای پیشرفت کارهای سفارت استفاده میکرد.»
در اینجا دو مشخصه مهم از میرزا حسین خان درمییابیم؛ یکی تأثیرپذیری از مشرب درویشی میرزا صفاست در حدی که در زمره مریدان او در میآید و میدانیم که این مشرب تا چه حد نسبت به احکام اسلامی دارای تساهل و تسامح است و لذا همواره از سوی غرب و عوامل آنان مورد حمایت بود و در رژیم پهلوی در بالاترین مسئولیتهای امور قرار میگرفت و دوم عضویت وی در مجامع فراماسونری است که وجه آشنایی و اشتراک او با میرزا صفا و پاشاهای عثمانی است. در مجامع فراماسونری بود که انگلستان تحولات مورد خواست غرب را به عناصر عضو القا میکرد و آنها را برای برپایی یک حکومت لائیک بر میانگیخت. میرزا حسین خان با این مجامع مرتبط شد و همان زمزمه را فراگرفت و به دربار ایران انتقال داد و در مدت زمامداری خویش براساس آن حرکت نمود. میرزا حسین خان با وجود آنکه در نشر تمدن و تجدد ایران سهم بسزایی دارد، ولی به علت پوشیدن لباس فراماسونی و تابعیت از لژهای فراماسونری و فراموشخانه مینویسد: «میرزا حسین خان سپهسالار در فراموشخانه ملکم که در ایران تأسیس شده بود عضویت داشت. او همیشه حامی و پشتیبان ملکم خان بود و هنگامی که از ایران تبعید شد، میرزا حسین خان در برابر ناصرالدین شاه از او شفاعت کرد و نه تنها به سفارت مصر فرستادش، بلکه در نخستین روزهای صدارتش... به معاونت خود منصوب نمود... در تمام مدتی که مشیرالدوله بر کرسی صدارت تکیه زده بود، هادی و راهنما و حافظ اعضای فراموشخانه به شمار میرفت. وی مدت ۱۰ سال [۱۲ سال صحیح است]در استانبول سفیرکبیر بود و در لژهای فراماسونری فعالیت میکرد. عضویت او در فراماسونری شناخته شده جهانی ابتدا در لژ گرانداوریان و سپس عضو لژ شماره ۱۷۵ وابسته به سازمان انگلند بود. عکس او در لباس استادی فراماسونری زینت اصلی در لژ به شمار میرفت.» ملاحظه میکنیم که دست انگلستان از آستین فراماسونری چگونه عناصر وابسته به تفکر غربی را در یک مدار بسته سازماندهی میکند و آنها را به حمایت از یکدیگر وا میدارد. یک روز میرزا حسین خان از میرزا ملکم شفاعت میکند و روزی میرزا ملکم با نامههای تهدیدآمیز از انگلستان شاه را از خشم نسبت به میرزا حسین خان و عزل او بیمناک میسازد! به هرحال میرزا صفا در جایگاه مرشد در میرزا حسین خان تأثیر بسزایی داشت و او را در سستی اعتقاد و گرایش به فرهنگ لاابالیگری دینی و تثبیت تأثیر تمدن غربی شتاب بیشتر داد.