کد خبر: 958336
تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۰:۴۷
بازتاب‌های شهادت آیت‌الله سیدمحمدرضا سعیدی در آیینه روایت‌ها
حجت‌الاسلام سیدمهدی طباطبایی: «شهادت آیت‌الله سعیدی تأثیر شدیدی گذاشت. کل منطقه به‌هم ریخت! آیت‌الله طالقانی آمده بودند اینجا. ساواک در مسجد را قفل کرده بود و اجازه نمی‌داد کسی وارد شود. آیت‌الله طالقانی در خیابان نشستند و دکتر عباس شیبانی سخنرانی کرده بود که ایشان را گرفتند. آقای طالقانی را آن روز بازداشت نکردند، ولی بعد بازداشت کردند»
محمدرضا کائينی
سرویس تاریخ جوان آنلاین: ۴۹ سال پیش در چنین روزهایی، خبر شهادت عالم پاکباز و پرتکاپو شهید آیت‌الله سیدمحمدرضا سعیدی خراسانی در زندان، موجی از حیرت و تحرک در جامعه آن روز ایجاد کرد. در واقع شهادت مظلومانه این روحانی مبارز در دوران سکوت و سکون، نقطه‌ای برای آغاز تحرک شد و بازتاب‌هایی گسترده آفرید. در مقالی که پیش روی شماست، شمه‌ای از روایت‌های نزدیکان شهید سعیدی در این باره مورد بازخوانی و تحلیل قرار گرفته است. امید آن که تاریخ‌پژوهان انقلاب و علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

آمبولانسی که به‌ناگاه از زندان بیرون آمد

نحوه اطلاع خانواده شهید آیت‌الله سیدمحمدرضا سعیدی از واقعه شهادت وی، در زمره نکات جالب توجه درباره این رویداد است. آنان برای دیدار با وی به مقابل زندان رفتند و به‌ناگاه با آمبولانسی مواجه شدند که جسم بی‌جان او را برای دفن می‌برد! مرحومه خدیجه طباطبایی همسر شهید در این باره در خاطرات خویش آورده است: «با آقای صالحی به مقابل زندان رفتم و دخترم طیبه بغلم بود. نرگس‌سادات شیرخوار بود و او را خانه گذاشته بودم. رفتم زندان و بعد از مدتی دیدم که آمبولانسی از در زندان بیرون آمد. دختربچه‌ای به من گفت: یک آدم ۴۰ ساله توی آمبولانس بود. من گریه و زاری می‌کردم و به دلم افتاده بود که خودش است. ملاقات هم که نمی‌دادند. آمدیم دیدیم خانه را محاصره کرده‌اند. به حاج‌حسن‌آقا گفته بودند شناسنامه پدرت را بده. بعد هم که محمدآقا همراه آن‌ها رفتند. در آن روزها، محمدآقا ۱۹ سال داشت. یک آقای متبحری نامی بودند- که خدا رحمتشان کند- به ایشان گفته بودند این بچه که نمی‌تواند تنها بیاید و با محمدآقا رفتند. گفته بودند به شرط اینکه حرفی نزنید. خلاصه راه می‌افتند و می‌بینند که یک آمبولانس دنبالشان می‌آید. محمدآقا گمان کرده بود می‌خواهند پدرش را تبعید کنند. خبر نداشت که قضیه از چه قرار است. بالاخره به وادی‌السلام می‌رسند و می‌فهمد چه بر سر پدرش آورده‌اند. محمدآقا آنجا بالای سر جنازه پدرش صحبت می‌کند که ما پنج پسرت راهت را ادامه می‌دهیم. نماز را هم آقای متبحری خوانده بودند و بعد هم دفنشان کرده بودند. شنیدم که همه بدنشان کبود بوده، من هم توی خانه نشسته بودم که هم شوهرم را بردند و هم پسرم را! همسایه‌ها هم همگی ترسیده بودند و می‌گفتند به خانه ما نیا و برایمان دردسر درست نکن! ما تا چندین و چند سال همین وضع را داشتیم. داداش ما را هم دائماً می‌گرفتند و می‌بردند و شکنجه می‌کردند!»

مواجهه پسر با جسم بی‌جان پدر در پزشکی قانونی

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمد سعیدی تولیت کنونی آستان حضرت معصومه (ع)، فرزند ارشد شهید آیت‌الله سیدمحمدرضا سعیدی است. ساواک او را به عنوان تنها نماینده خانواده انتخاب کرده بود که در تدفین غیرمنتظره آن شهید شرکت جوید. او در آغاز گمان برده بود که مأموران درصدد تبعید پدر هستند و او را برای بدرقه می‌برند، اما به‌ناگاه در سالن پزشکی قانونی، با پیکر او مواجه شد و پس از آن نیز ناباورانه، نظاره‌گر تبعید وی گشت: «جایی که رفتیم نمی‌شناختم و نمی‌دانستم اینجا پزشکی قانونی است. آن‌ها هم به من نگفتند که اینجا کجاست. وقتی به آنجا رسیدیم، یکی از آن‌ها که بعداً فهمیدم دکتر جوانی است (همان کسی که بعد از انقلاب اعدام شد)، به من گفت: به شما تسلیت می‌گویم! من اصلاً باور نمی‌کردم که اتفاقی افتاده باشد. مات و مبهوت ایستادم. در آن موقع، آقای دکتر سیدمحمود طباطبایی رئیس پزشکی قانونی مرا توی اتاقش خواست و از من پرسید قضیه پدرت چه بوده است؟ ... من مقداری این پا و آن پا کردم و حرفی نزدم! او گفت: پسرم، به من اعتماد کن، اگر چیزی هست بگو. من هم آنچه از مبارزات پدرم می‌دانستم و جریان دستگیری او توسط ساواک را برایش گفتم. خلاصه اینکه به اتفاق آنان، جنازه پدر را به وادی‌السلام قم بردیم. جنازه را بیرون آوردند. بدنش مجروح بود. دکتری جوان و ازغندی- که از مأموران ساواک بودند- در آنجا حضور داشتند. با اینکه جنازه پدرم را می‌دیدم، باورم نمی‌شد که او را کشته باشند. از غسالخانه بیرون آمدم و جنازه پدرم را دفن کردند. من بلافاصله در قم، به خانه آیت‌الله ربانی شیرازی رفتم. او در خانه نبود. به خانواده‌اش گفتم که پدرم را شهید کرده‌اند! مأموران ساواک همه جا مرا تعقیب می‌کردند. من دیگر در قم نماندم، سوار ماشین شدم و به تهران آمدم. وقتی به خانه رسیدم، مادرم با دیدن قیافه من، پنداری به قضیه پی بردند. خطاب به من گفتند محمد! چی شده؟ گفتم: چیزی نشده، پدرمان راحت شد، شما بروید لباس سیاه بر تن کنید و برای ما بچه‌ها هم لباس سیاه بیاورید که حالا وظیفه ما سنگین‌تر شده است!... ۴۰ روز از شهادت پدرم می‌گذشت. خانواده ما برای برگزاری مراسم چهلم، به سر قبرشان در وادی‌السلام قم آمد. من هم حضور داشتم. خدا رحمت کند شهید محمد منتظری را، او هم در آنجا بود. او به وسیله یکی از خانم‌ها به مادرم پیغام داد، چون شما در شرایط عاطفی خاصی هستید و کسی جرئت اعتراض به شما را ندارد، فرصت خوبی است که با فریاد بگویید شوهر مرا شاه کشته است! و این جمله را مرتب تکرار کنید تا توجه افرادی که به گورستان وادی‌السلام آمده‌اند، به موضوع جلب و آن‌ها نیز از موضوع مطلع شوند و بدانند که شوهر شما به دستور شخص شاه کشته شده است...»

طالقانی و برگزاری مراسم متفاوت برای سعیدی

مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمهدی طباطبایی برادر همسر شهید آیت‌الله سیدمحمدرضا سعیدی بود. او پس از دریافت خبر شهادت وی در مشهد، به تهران آمد تا در مراسم بزرگداشت داماد خانواده خود در تهران شرکت جوید. او پس از چندی و به دلایلی که در پی می‌آید در تهران اقامت گزید و تا پایان حیات خویش، جانشین شهید سعیدی در مسجد موسی بن جعفر (ع) بود. او شرایط محل سکونت شهید را پس از انتشار خبر قتل وی در زندان، این‌گونه توصیف کرده است: «ما آمدیم تهران و مانده بودیم که بمانیم یا نمانیم! من تصمیم داشتم آقای حاج‌شیخ‌محمد غروی داماد ایشان را- که داماد اولشان و در نجف درس خوانده و طلبه فاضلی بود- به جای ایشان در مسجد بگمارم و خودم به مشهد برگردم، ولی سیاسیون از جمله آقای فلسفی، آقای هاشمی رفسنجانی و آقای ربانی شیرازی گفتند ایشان نباشد و شما باشید. من اصرار داشتم که اینجا نباشم، چون در مشهد وضعیتم خوب بود و در قضیه نهضت امام در مشهد، تقریباً گرداننده خودم بودم! علاوه بر اینکه از نظر کار و زندگی هم، وضعیتم در مشهد بهتر بود و در تهران نهایتاً پیش‌نماز می‌شدم! آن روز آقایان اصرار کردند و آیت‌الله ربانی و آیت‌الله منتظری آمدند خانه ما به دیدن من و اصرار کردند که بیایید منزل دکتر واعظی و در آنجا از ما خواستند بمانیم. شهادت ایشان تأثیر شدیدی گذاشت. کل منطقه به‌هم ریخت! من آن روز نبودم. آیت‌الله طالقانی آمده بودند اینجا. ساواک در مسجد را قفل کرده بود و اجازه نمی‌داد کسی وارد شود. آیت‌الله طالقانی در خیابان نشستند و دکتر عباس شیبانی سخنرانی کرده بود که ایشان را گرفتند. آقای طالقانی را آن روز بازداشت نکردند، ولی بعد بازداشت کردند. ما که آمدیم، می‌خواستیم ختم بگذاریم که نگذاشتند و شب هفت را در خانه گرفتیم. در مراسم ایشان سیدعبدالرضا حجازی سخنرانی کرد و مطرح کردیم که ایشان شهید شده و راهش باید ادامه پیدا کند. خودم صحبت کردم. اصغر بدیع‌زادگان- که بعد‌ها از رهبران مجاهدین شد- دور و بر خودم ایستاده بود و من برای جوان‌ها سخنرانی کردم. سعید محسن که او هم از رهبران مجاهدین شد، دم در اتاق ایستاده بود. همه‌شان خیلی جوان بودند...»

حوزه قم و یک شهادت تحول‌آفرین

در روزگاری که آیت‌الله سیدمحمدرضا سعیدی به شهادت رسید، حوزه علمیه قم یکی از مستعدترین کانون‌ها برای واکنش به شمار می‌رفت. انتشار این خبر، مدرسین و طلاب پرانگیزه و انقلابی را به جنب و جوش افکند و پیامد‌هایی مهم و نمایان آفرید. استاد سید‌هادی خسروشاهی درباره بخشی از این بازتاب‌ها چنین آورده است: «خبر شهادت آیت‌الله سعیدی به سرعت در قم انتشار یافت و موجب تأسف و تأثر شدید بزرگان و فضلا و طلاب شد. مجالسی برای بزرگداشت ایشان در بعضی از مساجد قم و بر سر مزارش برگزار شد که این امر خود در آن شرایط بحرانی و حاد، شهامت ویژه‌ای را می‌طلبید. اینجانب و حجت‌الاسلام والمسلمین شادروان علی حجتی کرمانی، بلافاصله پس از آگاهی از این جنایت فجیع، به تهیه و نشر اعلامیه‌ای اقدام کردیم که علاوه بر توزیع وسیع در ایران، در اروپا نیز تکثیر و پخش شد. ترجیح می‌دهم در این مورد، نامه خصوصی خودم به مرحوم آقای حجتی و یادداشت توضیحی ایشان را به دو دلیل عیناً نقل کنم. اولاً اینکه به روشن شدن بخشی از تاریخ معاصر کمک می‌کند و ثانیاً آن که یادی از برادرمان علی حجتی به میان می‌آید که بی‌تردید اگر زنده بود، خود شرحی مبسوط درباره آیت‌الله سعیدی می‌نوشت. به هر حال آنچه به دنبال این پاسخ کوتاه می‌آید، نشان‌دهنده گوشه‌ای از واکنش حوزه علمیه قم نسبت به شهادت آیت‌الله سعیدی توسط دژخیمان رژیم ستمشاهی بود. زنده‌یاد علی حجتی کرمانی در این باره می‌نویسد: «ما همواره از ماشین تحریر بعثت و دستگاه پلی‌کپی آن در مواقع مختلف و به طور پراکنده جهت چاپ و تکثیر اعلامیه‌ها، پیام‌های امام و اطلاعیه‌های ضروری بهره می‌جستیم که یکی از موارد قابل ذکر که برای من خاطره رنج آوری را نیز دربر دارد، اطلاعیه‌ای بود که به مناسبت شهادت جانگداز مرحوم آیت‌الله حاج‌سیدمحمدرضا سعیدی خراسانی در بحرانی‌ترین جو ترور و وحشت و اختناق ماه‌های نخست سال ۱۳۴۹ انتشار دادیم. اجازه بدهید در این باره به نامه خصوصی و در عین حال دردمندانه برادر گرانقدرم سیدهادی خسروشاهی که اخیراً و در آستانه مسافرت چند روزه ایشان به خارج از کشور، برایم نوشته است، بسنده نموده و متن اطلاعیه را نیز برای ثبت در تاریخ آورده و خود نیز به تشریح خاطره مورد نظر آقای خسروشاهی در آخر همین بحث، اکتفا کنم.

هوالحق
برادر، علی حجتی کرمانی

با سلام و درود همچنان انقلابی- اسلامی‌

... روزی می‌گفتید که اعلامیه مربوط به شهادت آیت‌الله سعیدی را من نوشتم و شما و دیگر برادران همکار بعثت- نشریه مخفی حوزه علمیه قم- آن را تکثیر کردید و برادر به حق پیوسته‌ای هم در همان هنگام که دست‌های شما هنوز از جوهر پلی‌کپی پاک نشده بود، از ما انتقاد می‌کرد که گویا مبارزه نمی‌کنیم و... باشد. او رفت، ما هم می‌رویم و از بندگان خدا هم پاداشی نمی‌خواهیم که وظیفه‌ای را انجام داده بودیم و برای آن برادر هم از خدای بزرگ طلب رحمت و مغفرت می‌کنیم. نمونه‌ای از اعلامیه مزبور در آرشیو من موجود بود که به پیوست تقدیم می‌کنم. اعلامیه مربوط است به سالگرد مرحوم سعیدی ۲۱ خرداد یعنی در بحرانی‌ترین جو اختناق و ترور که شب می‌گرفتند و دو هفته بعد جنازه را تحویل می‌دادند! پس ما در آن شرایط مبارزه می‌کردیم، نه حالا، و چه نیکو خواهد بود که خاطره خود را در این زمینه بنویسید و همراه متن اعلامیه در اطلاعات منتشر کنید تا انقلابی‌نمایان جدید! حقایق را بیشتر از این تحریف نکنند. گرچه من شخصاً بر این باورم که این‌گونه تحریف‌ها هیچ‌گونه ارزش و اهمیتی ندارد و نزد حق تعالی مسئله‌ای را تغییر نمی‌دهد، ولی این را هم قبول دارم که دفاع از حق یک امر طبیعی، بل یک تکلیف الهی است. به هر حال اگر می‌خواهید برای ثبت در تاریخ آن هم هالک- که کل شیئی هالک الا وجهه- در این باره مطلبی بنویسید، سند آن به پیوست تقدیم می‌شود تا به موقع اقدام کنید ولی بر این باور هم استوار باشید که و رضوان من الله‌اکبر، و ما عند ربک خیر وابقی. بگذار تاریخ را تحریف کنند که این سرنوشت همیشگی خود تاریخ است؛ بگذار حقایق را وارونه جلوه دهند تا وقتی علی در محراب عبادت به شهادت رسید، باور نکنند که او هم نماز می‌خوانده است! و بگذار آنچه دل تنگشان می‌خواهد بگویند و بنویسند و من به شما اطمینان می‌دهم تا ۵۰ سال دیگر، نه از آن‌ها نامی هست و نه نشانی و در نزد حق تعالی، اگر باورش دارند، هیچ اجر و منزلتی نخواهند داشت. با تبریک سال جدید، چون عازم مأموریتی چندروزه در خارج هستم، بدین وسیله عرض ادب می‌شود که امیدوارم پذیرا باشید.»

جامعه و یک شهادت تحول‌آفرین

همان‌گونه که اشارت رفت، شهادت آیت‌الله سیدمحمدرضا سعیدی در جامعه فرورفته در سکون و انفعالِ آن روز، نقطه آغازی برای تحرک و واکنش شد. این بازتاب‌ها در سطوح گوناگون بازتاب یافت. حسین شریعتمداری از شاگردان آن شهید، در این باره بر این باور است: «آیت‌الله سعیدی بعد از شهادتشان بیشتر زنده شدند و این یک قاعده شناخته شده در مورد شهادت است و در مورد ایشان هم بود. بعد از شهادت ایشان، این سؤالِ چرا، از سوی همه اقشار مطرح می‌شد و از این طریق، افراد به دیدگاه‌های ایشان رهنمون می‌شدند. من با بسیاری از دوستان برخورد می‌کردم که تأسف می‌خوردند چرا در دوران حیات آیت‌الله سعیدی، توفیق دیدار ایشان را نداشتند. آن روز‌ها رسانه‌ای که در اختیار بچه مسلمان‌ها نبود و اخبار عمدتاً زبان به زبان می‌گشت. گاهی اوقات این رسانه شفاهی با ظرفیت بسیار بالایی کار می‌کرد، از جمله در مورد شهادت آیت‌الله سعیدی. اولاً شهادت ایشان بسیار مظلومانه بود. تا چند روز که کسی خبری نداشت، ولی بعد از آنکه نحوه شهادت ایشان مشخص شد، بچه‌ها در محافل دانشجویی، مساجد و هر جایی که امکانی پیش می‌آمد در این باره صحبت می‌کردند و خبر شهادت ایشان به سرعت منتشر شد. عجیب اینجاست که همیشه دو ویژگی ایشان بر سر زبان‌ها بود: یکی شاگرد امام بودن و یکی به شدت ضدامپریالیسم بودن.»

و کلام آخر

به شهادت اسناد و منقولات، امام خمینی پس از انتشار خبر شهادت آیت‌الله سعیدی در نجف، نخست درصدد پی‌جویی از صحت و سقم ماجرا برآمد و پس از دریافت شهادت‌های موثق، در پاسخ به تسلیت جمعی از فضلای حوزه، به این واقعه به شرح ذیل واکنش نشان داد: «حوادث اخیر ایران که قتل مرحوم سعیدى مترتب بر آنهاست، موجب کمال تأثر است. این تنها مرحوم سعیدى نیست که با این وضع اسف‏‌انگیز در گوشه زندان از پا درمى‏آید بلکه چه بسا افراد مظلوم و بی‌گناه به جرم حقگویى در سیاه‌چال‌هاى زندان، مورد ضرب و شَتْم و شکنجه‏‌هاى وحشیانه و رفتار غیرانسانى قرار مى‏گیرند. این خوان یغما که مدت‌هاست مورد هجوم چپى و راستى قرار گرفته و گاهى با صراحت تقسیم گردیده، اکنون با عناوین دیگر با کمال عوام‌فریبى نقشه‌کشى شده و مورد تقسیم قرار گرفته است. از طرفى کارشناسان چپى که مقصود آن‌ها اسارت شرق و ملل اسلامى است، به اسم تأسیس کارخانه ذوب‌آهن (که نفع آن براى استعمار و کسب وجهه دستگاه جبار بیشتر از نفعى است که به ملت مى‏رسد) و از طرف دیگر کارشناسان و سرمایه‌داران بزرگ امریکا به اسم عظیم‌ترین سرمایه‌گذارى خارجى براى اسارت این ملت مظلوم به ایران هجوم نموده‌اند. سرمایه‌دارانى که بنا به نوشته بعضى از روزنامه‌ها هر لحظه از عمرشان ده‌ها هزار دلار قیمت دارد، باید دید براى چه منظور در تهران اجتماع مى‏کنند؟ آیا براى غمخوارى و انسان‌دوستى است؟! کسانى که دنیا را به خاک و خون کشیده‏اند و ده‌ها هزار انسان را براى شهوات به زیر خاک کرده‏اند در اینجا دوست صمیمى ما هستند یا نفوذ دولت ایران و عظمت شاه موجب این امر است؟! (این را هم همه مى‏دانند) یا سودجویى سیاسى و اقتصادى با دامنه وسیع آن، که پایگاهش ایران و دنبال آن سایر ممالک اسلامى و دیگر ممالک شرقى است از یک طرف و خودباختگى دستگاه ننگین ایران در مقابل استعمار چپ و راست از طرف دیگر، موجب این بدبختی‌هاست؟!... اینجانب کراراً خطر دولت اسرائیل و عمال آن را به ملت گوشزد کردم که باید مقاومت منفى کنند و از معاملات با آن‌ها احتراز جویند. اکنون راه را براى مصیبت بزرگ‌ترى باز کرده‌اند و ملت را به اسارت سرمایه‌داران مى‏خواهند درآورند. بر رجال دینى و سیاسى و جوانان مدارس دینى و دانشگاه و بر همه طبقات لازم است که قبل از اجرا شدن این واقعه و نتایج مرگبار آن اعتراض کنند؛ به دنیا برسانند که این قرارداد‌ها مخالف رأى ملت است.

اینجانب اعلام مى‏کنم هر قراردادى که با سرمایه‌داران امریکا و دیگر مستعمِرین بسته شود، مخالف خواست ملت و مخالف احکام اسلام است. وکلاى مجلسین ایران، چون منتخب ملت نیستند رأى آن‌ها قانونى نیست و مخالف قانون اساسى و خواست ملت است. در این قضایا باید با نظارت مقامات بی‌طرف جهانى رفراندوم شود تا خواست ملت معلوم‏ شود. من قتل فجیع این سید بزرگوار و عالم فداکار را- که براى حفظ مصالح مسلمین و خدمت به اسلام جان خود را از دست داد- به ملت اسلام عموماً و خصوصاً به ملت ایران تعزیت مى‏دهم و از خداوند متعال رفع شرّ دستگاه جبار و عمال کثیف استعمار را مسئلت مى‏نمایم.»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار