سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: اساساً یک فیلم موفق در وهله اول باید قصه گوی خوبی باشد و بتواند مخاطب را با چارچوبهای ساختاریاش آشنا کند و نبات به این موفقیت رسیده است، قطعاً پگاه ارضی به عنوان نویسنده و کارگردان درباره موضوع فیلم دغدغه داشته و چه خوب که او به عنوان یک فیلمساز زن در ساخت نبات در دام گرایشات فمینیستی نیفتاده است.
ارضی به عنوان فیلمساز فقط قصهاش را از زوایای گوناگون روایت میکند، اساساً میشود گفت که موضوع فیلم نبات تا حدودی تکراری به نظر میرسد، اما شکلگیری روایت و لحن فیلم به هیچ وجه تکراری نیست و هسته مرکزی فیلم اگر چه نبات است، اما رابطه سعید و سایه هم در ایجاد قصه مهم به نظر میرسد، فیلم از جای درستی آغاز میشود و شخصیتها هم بر اساس کارکرد قصه معرفی میشوند، یک ملودرام با سه شخصیت اصلی که قرار است هر کدام از اینها فیلم را جلو ببرند.
نبات سه محور اصلی دارد و شناسه آن از رابطه نافرجام سعید و سایه شروع میشود. فیلمساز در نشان دادن رابطه پدر- فرزندی به درستی پیش رفته است. ارضی برای رسیدن به هدف قصد داشته خرده روایتهای دست و پاگیر را وارد جریان قصه نکند به همین دلیل ساختار فیلم نبات در جهت قصهپردازی جلو رفته است و اساساً نکته اضافی در فیلم نمیبینیم، حتی به کار و حرفه سعید هم اشارهای ظریف میشود که فیلمساز میتوانست بیشتر آن را نشان بدهد یا اینکه معلوم نمیشود آن رسید کافهای که در جیب سعید توسط نبات پیدا میشود چه کارکردی برای فیلم دارد، از سوی دیگر ارتباط سایه با نبات در کارگاه سفالگری یک باره دیده میشود که این میتوانست با یک دیالوگ به مخاطب آگاهی بدهد که سایه چگونه به آن کارگاه سفالگری رفته و چگونه به نبات نزدیک شده است.
ارضی به عنوان فیلمساز زن به هیچ وجه پشت دو شخصیت زن فیلمش نمیایستد بلکه در مقاطع زمانی این حق را به سعید میدهد که نمیخواهد سایه به نبات نزدیک شود، اما باز هم ارضی در نشان دادن رابطه سعید و سایه کم میگذارد و همچنین به طور واضح مشخص نمیشود چرا سایه به ایتالیا رفته است که در چند سکانس دونفره سعید و رؤیا این امکان وجود داشت که این مسئله مشخص شود، اما در یک سکانس سایه دلیل مهاجرتش را دوست نداشتن سعید عنوان میکند ولی در سکانس بعد آن را نفی میکند، ۱۵ دقیقه دوم فیلم روی سایه و سعید متمرکز میشود و نریشنهایی که از زبان نبات درباره سعید میشنویم. اینگونه شخصیت سعید برای ما بهتر معرفی میشود، حتی اینکه سعید هنوز عاشق سایه است، اما بهتر بود بیماری آلزایمر سایه مطرح نمیشد چراکه این علت باعث شده تا سایه بعد از ۱۰ سال به فکر مادر بودنش بیفتد که این از احساسات مادرانهاش کاسته است، از سوی دیگر سعید بعد از دانستن بیماری سایه آرامتر میشود و حتی سراغ حلقهاش میرود، اما علت این سکانسها بیماری سایه است و چه خوب که فیلم وارد فضاسازیهای بالیوودی نمیشود، اینکه نبات و سایه برخورد احساسی مادر و فرزندی ۱۰ ساله ندارند به فیلم کمکی بزرگی کرده است و نبات از آن طرح که سعید کشیده است میفهمد که مادرش رؤیا (سایه) بوده است، اینکه فیلمساز طلبکار شدن نبات نسبت به دروغهای سعید (مرگ مادرش) را نشان نمیدهد از ویژگیهای مهم فیلم به حساب میآید و اضافه کنید که پایانبندی فیلم به هیچ وجه هپیاند نیست، اساساً این پایان نشاندهنده یک رابطه یا عشق نافرجام است که امیدواری به ایجاد رابطه را گوشزد میکند.
با اینکه نگارنده دوست ندارد از این واژه استفاده کند، اما فیلم نبات یک اثر شریف و قابل اعتماد است که در این برهوت موضوعی و ساختاری میشود آن را با خیال راحت دید و اصلاً متوجه گذر زمان نشد، بازی هر سه بازیگر از ویژگی مهم این فیلم محسوب میشود.