سرویس جامعه جوان آنلاین: به گزارش خبرنگار ما، انتقامگیریهای شخصی یکی از انگیزههایی است که افراد مرتکب جرائمی مثل آدمربایی میشوند. آنها برای حل اختلاف، به جای مراجعه به قانون با تصمیمگیریهای خودسرانه خودشان را گرفتار میکنند و وقتی پایشان به دادگاه باز میشود مدعی میشوند که از مجازاتهای پیشبینی شده اطلاع نداشتهاند. در پروندهای که اواخر سال ۹۶ با مراجعه مرد جوانی به نام نیما به اداره پلیس در پاکدشت به جریان افتاد، او از یک زن و دو مرد جوان به اتهام آدمربایی شکایت کرد و گفت: «چند ماه قبل زن جوانی به نام ناهید را صیغه کردم تا اینکه متوجه شدم او با مرد دیگری نامزد کرده است. چند روز قبل، نامزد ناهید همراه دوستش به زور مرا سوار خودرویشان کردند و بعد از طی مسافتی در محله خلوتی بیرحمانه کتکم زدند، به طوری که چشم و بینی و صورتم به شدت آسیب دید. ناهید هم در ماشین نشسته بود و شاهد کتک خوردنهای من بود. وقتی از حال رفتم آنها مرا به بیمارستان منتقل و فرار کردند. حالا از هر سه نفر آنها شکایت دارم.» با طرح این شکایت زن جوان همراه نامزدش- رامین- و دوست وی به نام سعید بازداشت شدند، اما در بازجوییها جرمشان را انکار کردند، ولی بنا به شواهد موجود روانه زندان شدند. پرونده بعد از کامل شدن تحقیقات به شعبه دوازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و در اولین جلسه رسیدگی که در همان شعبه به ریاست قاضی تولیت تشکیل شد، شاکی بعد از قرائت کیفرخواست بار دیگر شکایت خود را مطرح کرد. در ادامه متهم ردیف اول در جایگاه قرار گرفت و با انکار جرمش گفت: «ناهید معلم مدرسه بود. شاکی وقتی فهمید ناهید با من نامزد کرده است برای او ایجاد مزاحمت میکرد و پشت سر او حرفهای زشت میزد، به همین دلیل آن روز به خواسته خودش، او را سوار ماشین کردیم تا در محل دیگری با هم حرف بزنیم. او دروغ میگوید و ما او را کتک نزدیم.» در ادامه سعید متهم ردیف دوم نیز در جایگاه قرار گرفت و گفت: «آن روز رامین و ناهید را سوار ماشین خودم کردم تا با شاکی صحبت کنند. من فقط نظارهگر بودم و این رامین بود که دو لگد به شاکی زد. باور کنید حتی دستم نیز به شاکی نخورد.»
سپس زن جوان هم جرمش را انکار کرد و در دفاع از خود گفت: «فقط چند ماه عقد موقت نیما بودم، اما وقتی فهمیدم زن و بچه دارد از او جدا شدم. بعد از آن مزاحمتهای او شروع شد تا اینکه با رامین آشنا شدم و مزاحمتهای شاکی را با او در میان گذاشتم. رامین از من خواست اهمیت ندهم تا نیما خسته شود، اما بیفایده بود. این گذشت تا اینکه شاکی رامین را به مغازهاش دعوت و پشت سر من حرفهای نامربوطی زده بود. از شنیدن آن حرفها ناراحت شدم و سرانجام با رامین تصمیم گرفتیم به مغازه نیما برویم تا همان حرفها را رو در رو به خودم بزند.» زن جوان ادامه داد: «نیما در مغازه نشسته بود که با دیدن ما ناراحت شد و خواست در مکان دیگری با هم صحبت کنیم. قبول کردیم و او بعد از اینکه در مغازه را بست با ماشین دوست رامین به خیابان پشت مغازه رفتیم. آنجا بود که او زیر حرفهایش زد و باعث شد رامین ناراحت شود. رامین هم از عصبانیت او را با یک لگد از ماشین بیرون کرد. بعد از این ماجرا نمیدانم چه اتفاقی برایش افتاده و حالا از ما شکایت کرده است.» زن جوان در حالی که گریه میکرد، ادامه داد: «بعد از این ماجرا و به خاطر تهمت و حرفهایی که شاکی پشت سر من زده بود، زندگیام به هم خورد و آبرویم در مدرسه رفت. او با این شکایت قصد اخاذی دارد و یک بار پیشنهاد دریافت ۳۰ میلیون تومان پول برای اعلام گذشت هم داده بود. او برای پول این شکایت را مطرح کرده است و من هم پول زور به او نمیدهم.» در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.