به گزارش خبرنگار ما، ساعت۷ صبح روز سهشنبه چهارم دی ماه قاضی منافی آذر، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران با تماس تلفنی مأموران کلانتری ۱۶۳ ولنجک از مرگ مشکوک مرد میانسالی در خانهاش حوالی سعادتآباد با خبر و همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیسآگاهی راهی محل شد. مأموران در محل حادثه که اتاق خواب آپارتمانی در طبقه هفتم ساختمان مسکونی بود با جسد مرد ۵۶سالهای به نام الیاس روبهرو شدند که روسری به دور گردنش پیچانده و گره زده شده بود. بررسیهای ابتدایی حکایت از این داشت مرد فوت شده که همراه همسر و دو دختر۹ و ۱۷سالهاش زندگی میکرده با فشار بر عناصر حیاتی گردن به کام مرگ رفته است. در نخستین شاخه از تحقیقات همسر الیاس در ادعایی گفت: شب قبل شوهرم در حال درس دادن دختر کوچکم بود که با هم مشاجره کردیم و او شروع به داد و فریاد کرد و قصد داشت مرا کتک بزند که دختر بزرگم مانع شد و درگیری ما هم تمام شد. پس از این او به اتاقش رفت و خوابید و من همراه دو دخترم خوابیدم تا اینکه صبح به اتاق خواب رفتم تا او را بیدار کنم بچهها را به مدرسه ببرد که با این صحنه روبهرو شدم. دختر مرد فوت شده هم در تحقیقات حرفهای مادرش را تأیید کرد. در حالی که معاینات پزشکی قانونی نشان میداد از مرگ الیاس حدود ۱۰ تا ۱۴ساعت میگذرد که حکایت از این داشت وی شب قبل به کام مرگ رفته است. بنابراین بازپرس منافیآذر به شهربانو، همسر الیاس مشکوک شد و دستور بازداشت وی و دختر بزرگش را صادر کرد. صبح دیروز شهربانو همراه دختر بزرگش به دادسرای امورجنایی منتقل شدند و مورد تحقیق قرار گرفتند. شهربانو در بازجوییها با اظهار پشیمانی به قتل شوهرش اعتراف کرد. دختر مقتول هم گفت: آن شب پدرم به خاطر وضعیت درسی خواهرم با مادرم درگیر شد. مادرم خیلی عصبانی بود و من هرچقدر تلاش کردم تا مانع درگیری آنها شوم فایدهای نداشت تا اینکه پدرم به قتل رسید. پس از این ترسیدم که مادرم را از دست بدهم و من و خواهر کوچکم بیسرپرست شویم و به همین دلیل حرفهای مادرم را تأیید کردم و او را لو ندادم.
در پایان قاضی منافیآذر، دختر مقتول را آزاد کرد و برای شهربانو به اتهام قتل شوهرش قرار بازداشت موقت صادر کرد.
سرهنگ کارآگاه علی ولیپور گودرزی، معاون مبارزه با جرائم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ گفت: تحقیقات از متهم ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
خودت را معرفی کن؟
شهربانو هستم ۴۰ ساله.
چه شد با شوهرت که اختلاف سنی زیادی داری ازدواج کردی؟
واقعیتش او را دوست نداشتم و با اصرار و زور خانوادهام با الیاس ازدواج کردم.
چرا؟
من و شوهرم، دختر عمو و پسر عمو هستیم. ۲۱سال قبل او همسرش را در حالی که یک دختر داشت طلاق داد و یکسال بعد به خواستگاری من آمد و مرا عقد کرد.
چرا همسرش را طلاق داد؟
همسرش از او جدا شد. چون او مرد بداخلاقی بود و به گفته بستگانش او همیشه زنش را کتک میزد به طوریکه همسرش برای نجات جانش چارهای جز جدایی نداشت.
فکر میکنی با این اوصاف چرا پدر و مادرت قبول کردند؟
ما در روستا زندگی میکردیم و خانواده کشاورززادهای هستیم، اما شوهرم، موقعیت کاری خوبی داشت از طرفی وضع مالیاش هم خوب بود که پدر و مادرم مرا به زور به او دادند و پس از آن سعی کردم کمکم به او علاقه پیدا کنم، اما نشد.
شوهرت بازنشسته شده بود؟
بله، او حدود هشتسال قبل بازنشسته شد.
از حرفهای شما متوجه شدم که شما هم بهخاطر تندخویی او مرتکب قتل شدید؟
بله، او خیلی مرد بداخلاقی بود و علاوه بر تندخویی، بدیهای دیگری هم داشت.
مثلاً؟
باور کنید که من ۲۰سال اسیر و زندانی او بودم. اصلاً من و بچههایم از زندگی خوشی ندیدیم و همیشه در خانه ما درگیری و کتککاری بود. او مرا به شدت کتک میزد و دخترانم را تحقیر میکرد. حتی روزی مرا با دسته تی آنقدر محکم زد که بچههایم فکر کردند فوت کردهام.
چرا طلاق نگرفتی؟
من تا کلاس چهارم ابتدایی بیشتر درس نخواندم و خیلی اطلاعات هم ندارم و شوهرم نیز در این مدت با کسی رفت و آمد نداشت که بتوانم به این موضوع فکر کنم. او حتی از چهارسال قبل به من و دخترانم اجازه نداد که به دیدن پدر و مادرم بروم. خیلی خسیس بود به طوریکه اجازه تلفنزدن هم نداشتیم و میگفت: پول قبض تلفن را پرداخت نمیکند. از طرفی هم من اگر جدا میشدم طبق قانون سرپرستی دخترانم به او واگذار میشد که آنها هم از پدرشان فراری بودند به طوریکه دختر بزرگم یک بار پیشنهاد داد با هم از خانه فرار کنیم، اما من قبول نکردم.
درباره شب حاثه توضیح بده؟
آن شب در حال درس دادن دختر ۹سالهام بود که ناگهان عصبانی شد و شروع به داد و فریاد کرد. دقایقی بعد به آشپزخانه رفت و چاقویی برداشت که مرا بکشد، اما پشیمان شد و چاقو را انداخت و، چون ۹ قلم داروی اعصاب میخورد ساعتی قبل هم داروهایش را خورده بود بیحالش شد و روی کاناپه نشست که تصمیم گرفتم و با روسری او را خفه کردم.
روبهروی دخترانت او را کشتی؟
دختر بزرگم وقتی دید من با او درگیر شدهام خواهر کوچکش را به اتاق برد و خودش آمد که مانع من شود، اما دیر شده بود و من او را خفه کرده بودم.
عذاب وجدان نداشتی؟
عذاب وجدان داشتم و تصمیم گرفتم پس از مراسم ترحیم خودم را به پلیس معرفی کنم.
از حساب شوهرت پس از قتل برداشت کردی؟
شوهرم وضع مالی خوبی دارد به همین خاطر پس از قتل ۱۳میلیونتومان از حسابش به حسابم منتقل کردم تا خرج دفن و کفن و مراسم ختمش کنم.