به گزارش خبرنگار ما، بهمنسال۹۴، زن جوانی مأموران پلیس را از ناپدید شدن ناگهانی شوهر ۲۲سالهاش به نام سامان باخبر کرد و گفت: «روز گذشته یکی از دوستان شوهرم با او تماس گرفت و قرار شد سامان از ملایر به تهران برود. بعد از رفتنش هرچه با او تماس گرفتم پاسخ تلفنهایم را نمیدهد و نگرانش هستم.»
با اعلام این خبر تلاش پلیس برای یافتن آن مرد آغاز شد و بنا به توضیحات آن زن، میلاد ۱۷ساله که از تهران با سامان تماس گرفته بود بازداشت شد، اما مدعی شد بعد از ملاقات با سامان دیگر از او اطلاعی ندارد. در حالیکه یکماه از ناپدید شدن آن مرد گذشته بود و هیچ ردی از آن به دست نیامده بود، کارآگاهان در بررسی تماسها و پیامکهای تلفن همراه وی دریافتند میلاد و برادر همسر آن مرد با وی اختلاف داشته و پیامکهای تهدیدآمیزی برای او ارسال کرده بودند. بنابراین محمد -برادر همسر آن مرد- بازداشت شد و تحت بازجویی قرار گرفت. او در همان اظهارات اولیه به قتل داماد خانواده اعتراف کرد و در خصوص انگیزه قتل گفت: «سامان، خواهرم را اذیت میکرد و به پدر و مادرم بیاحترامی میکرد به خاطر کینه او را کشتم سپس جسدش را در بیابانهای ورامین دفن کردم.» بعد از این اظهارات میلاد بار دیگر تحت بازجویی قرار گرفت و او نیز با اقرار به قتل گفت: «سامان به پدر و مادرم بیاحترامی کرد به همین خاطر او را کشتم.» با اقرارهای دو متهم، مأموران به محل حادثه رفتند و با کشف بقایای جسد و انتقال به پزشکی قانونی دریافتند مقتول بر اثر ضربات متعدد چاقو کشته شده است. پرونده بعد از کامل شدن تحقیقات به شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و صبح دیروز روی میز هیئت قضایی به ریاست قاضی کیخواه قرار گرفت. ابتدای جلسه پدر مقتول که به خاطر عدم پرداخت نفقه به همسر دوم از زندان ملایر به دادگاه اعزام شده بود در جایگاه قرار گرفت و گفت: «دو متهم با نقشه قبلی پسرم را به تهران کشاندند و به قتل رساندند. بارها پیامکهای تهدید آمیز آنها را در گوشی سامان دیده بودم. برای هر دو متهم درخواست قصاص دارم و به خاطر جراحات وارده نیز درخواست دیه دارم.» در ادامه مادر مقتول که به شدت گریه میکرد نیز برای متهمان درخواست دیه کرد.
سپس محمد به اتهام مشارکت در قتل و ایراد جراحات وارده به مقتول در جایگاه قرار گرفت و با قبول جرمش در شرح ماجرا گفت: «سامان از همشهریهای ما بود و بعد از طلاق پدر و مادرش همراه پدرش در ملایر زندگی میکرد. او به خواستگاری خواهرم آمد و چند ماهی بود که با هم ازدواج کرده بودند. او مرد بداخلاقی بود و مدام خواهرم را کتک میزد. بارها به پدر و مادرم نیز فحاشی میکرد و چند بار شیشههای خانه پدرم را شکسته بود. این شد که کینه کردم و به فکر انتقام افتادم.» متهم در ادامه گفت: «بعد از خدمت سربازی به تهران آمدم و در زیباشهر مشغول کار شدم. پسر عمویم در ورامین کارگاه خیاطی داشت و شبها برای استراحت به آنجا میرفتم. میلاد هم دوست مشترک من و سامان بود. شنیده بودم او نیز از سامان به خاطر بیاحترامی به پدر و مادرش کینه دارد به همین دلیل از او خواستم با سامان تماس بگیرد و از او بخواهد به تهران بیاید تا با هم صحبت کنیم.» متهم در خصوص قتل گفت: «وقتی سامان به تهران آمد او را سوار ماشین کردیم و به بیابانهای ورامین بردیم. یاد کتکهایی که به خانوادهام میزد افتادم. آنجا بود که دستهایش را گرفتم و از میلاد خواستم با چاقو او را بزند. او سه ضربه به سینه و شکم مقتول زد. سپس با چاقویی که همراه داشتم نیز چند ضربه به او زدم. بعد از میلاد خواستم زمین را بکند و او را دفن کنیم. بعد از قتل به کارگاه پسرعمویم رفتم و همه داستان را برای او تعریف کردم. احتمال دادم آن گودالی که مقتول را در آن دفن کردهایم خیلی عمیق نباشد و جسد مشخص شود. به همین خاطر یک بیل تهیه کردیم و دوباره به محل حادثه رفتیم. با کندن گودالی عمیقتر جسد را در آن گودال انداختیم.»
متهم در پاسخ به سؤال هیئت قضایی مبنی بر اینکه چرا سر مقتول را بعد از قتل جدا کردی طوری که از پوست آویزان شده بود، گفت: «من فقط چند ضربه به زیر گلویش زدم و آنرا جدا نکردم.» در ادامه میلاد که از کانون به دادگاه اعزام شده بود، به اتهام مباشرت در قتل در جایگاه قرار گرفت و با قبول جرمش گفت: «مادرم به سامان خیلی محبت میکرد و هر وقت سامان به خانه ما میآمد او اصرار میکرد برایش غذا ببرم. میگفت: باید به او محبت کنیم. از طرفی پدرم فوت کرده بود به همین دلیل وقتی شنیدم سامان به پدر و مادرم بیاحترامی کرده ناراحت شدم و از او کینه کردم. باور کنید از قبل نقشه قتل نداشتیم و آن زمان سن کمی داشتم و نمیدانستم کار اشتباهی میکنم.»
در آخر پسر عمومی متهم به عنوان گواه حادثه در جایگاه ایستاد و گفت: «محمد و میلاد همه ماجرا را برای من تعریف کردند، اما ترسیدم به پلیس زنگ بزنم زیرا نگران بودم پای خودم گیر بیفتد.» در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.