سرویس تاریخ جوان آنلاین: در روزهایی که بر ما میگذرد، به چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی نزدیک میشویم. از سوی دیگر، ایام حاضر مصادف است با سالروز ارتحال فقیه اهلبیت مرحوم آیتالله سیدمحمدباقر موحدابطحی که در رهبری جریان انقلاب در شهر اقلید، نقشی به سزا داشت. مقالی که هم اینک پیش روی شماست، به وقایع انقلاب در شهر اقلید و نقش آیتالله موحدابطحی در آن پرداخته است. امید آنکه مقبول افتد.
بیتردید رهبری و اوجگیری جریان انقلاب اسلامی در شهر اقلید، مرهون رهبری و دوراندیشی زندهیاد آیتالله سیدمحمدباقر موحدابطحی است. آن بزرگ در طول مدت نهضت اسلامی در این شهر، با لحاظ تمامی شرایط و فرصتها و تنگناها، به فرماندهی مبارزات دینی و سیاسی مردم پرداخت که یکی از مهمترین فرازهای آن به شرح ذیل است:
شبی تاریخی در تاریخچه نهضت انقلاب اسلامی در شهر اقلید
از آنجا که علامه مجاهد موحدابطحی، هر شب در یکی از مساجد و حسینیههای شهر اقلید سخنرانی داشتند و مرکز اصلی و جماعت و جمعه ایشان مسجد جامع بود و بعد مسجد صاحب الزمان (ع) و حسینیه بازار که در مرکز شهر واقع شدهاند و بیشتر کانونهای تجمع عمومی این مراکز بود، در یکی از شبهای تیرماه ۱۳۵۷ اعلام شد که اقامه نماز و سخنرانی علامه موحد ابطحی با حضور مؤمنین همه مساجد در مسجد و حسینیه صاحبالزمان (عج) پس از اقامه نماز مرحوم علامه برگزار میشود. آن شب نیز مقرر شد که برادر ایشان، حجتالاسلام والمسلمین حاج سید محمدرضا موحد ابطحی، داماد حضرت آیتالله العظمی حاج سید محمدرضا موسوی گلپایگانی در مسجد جامع اقامه نماز نمایند و سپس با انبوه جمعیت، طبق برنامه قبلی و همگام با مساجد دیگر به مسجد صاحبالزمان (عج) بروند.
صدور حکم دستگیری مرحوم علامه توسط ساواک
ساواک که در جریان این حرکت عمومی پس از آن سخنرانی حماسی و انقلابی مرحوم علامه قرار گرفته بود و از انبوه جمعیت شب و سخنرانی علامه مجاهد هراس داشت، تصمیم به دستگیری معظمله قبل از تجمع مردم و سخنرانی میگیرد و تا اوایل شب کسی از این قرار مطلع نبود.
ممانعت مردم از دستگیری علامه موحد ابطحی
پس از اقامه نماز، مردم مطلع میشوند که ساواک قصد دستگیری آیتالله حاجسید محمدباقر موحدابطحی را دارد و مردم اقلید به جای تجمع در مسجد، به خیابانها میریزند و تمام مسیرهای منتهی به مسجد و حسینیه را با چوب و سنگ و درهای آهنی و بشکه و آهنآلات و هر چه مییابند مسدود میکنند تا راه را بر ماشینهای ساواک و ژاندارمری ببندند و اجازه بردن ایشان را ندهند. از سراسر اقلید جمعیت با خبر شده و هجوم میآورند. مردم وارد خیابان امامزاده عبدالرحمن شده و با عبور از کوچه معروف حصار که به خیابان طالقانی فعلی و مسجد و حسینیه صاحبالزمان منتهی میشود، تجمع کردند. نیروهای مسلح ساواک و ژاندارمری وقت، سد اول خیابان طالقانی از سمت میدان شهدا را شکستند و جلو آمدند. مردم هم برخلاف میل مرحوم علامه، ایشان را از مسجد به منزل یکی از مؤمنین در کنار همین خیابان و نزدیک مسجد آوردند تا مبادا از ناحیه مزدوران ساواک غافلگیرانه مورد حمله یا تیراندازی قرار گیرند. با آنکه ایشان اصرار داشتند تا میان جمعیت باشند و هر اتفاقی میافتد، ابتدا برای ایشان باشد، چون هدف آنها دستگیری مرحوم علامه بود و ایشان نیز فرمودند: «اینها کار به من دارند، شما بروید و به خاطر من خود را به زحمت نیندازید.» میدان شهدا و خیابان طالقانی و مسجد صاحبالزمان و تمام محلات اطراف و اکناف مملو از جمعیت بود و منزلی را که علامه مجاهد در آن بود، چون نگینی در برگرفته و خود سد پولادینی ایجاد کرده بودند. نیروهای ساواک به محض اینکه متقابل کوچه حصار رسیدند و انبوه جمعیت این مسیر که از مسجد جامع آمده بودند را مشاهده نمودند، وحشتزده شدند و با ارعاب و تهدید از مردم خواستند تا متفرق شوند، اما مردم مقاوم بر سر عهد خود با علامه مجاهد بودند و ایستادگی کردند.
علاقهمندان مرحوم ابطحی در مقابل ساواک
نیروهای ساواک اقدام به شلیک تیر هوایی کردند، اما فایدهای نداشت و نهایتاً به مردم هجوم بردند و با قنداق تفنگ و باتوم به جان مردم افتادند که یکی از مؤمنان به نام آقای حاجاکبر تدین جلوی این مزدوران رفت و سینه خود را باز و سپر کرد و گفت: اول این سینه مرا سوراخ میکنید بعد آیتالله ابطحی را میبرید و آنها نوک تفنگ را روی سینه ایشان گذاشتند که در این حال مردم زیادی سینه برهنه کردند و جلو آمدند. اگر میخواهید بشکافید باید تمام این سینهها دریده شود تا به علامه مجاهد برسید. مرحوم ابطحی نیز در ۵۰ متری همین صحنه درگیری بودند. فریاد «الله اکبر»، «خمینی رهبر»، «ابطحی سید و سرور»، «مرگ بر شاه...» در فضا پیچید. تیر هوایی غوغا میکرد. صدای الله اکبر و صفیر گلوله در این شب پرحادثه در هم تنیده بود. مردم را با قنداق تفنگ و باتوم میزدند. مرحوم ابطحی با شنیدن این وضعیت از منزل بیرون آمدند و در میان جمعیت با صدای غرای همیشگی فرمودند: «ابطحی منم، این مردم ابطحی نیستند.ای یزیدیها مردم را نزنید»، اما مردم بیش از این اجازه ندادند که مرحوم علامه در بین آنها بماند، چراکه خطر شلیک گلوله و ترور و شهادت ایشان جدی بود و مردم همه یک صدا فریاد میزدند: «درود بر خمینی»، «سلام بر ابطحی»، «مرگ بر پهلوی»، «ما همه خمینی هستیم»، «ما همه ابطحی هستیم» و این قسمت در حقیقت پاسخی بود به مرحوم علامه که فرمودند: ابطحی منم و من یک نفرم نه همه مردم که به خاطر یک نفر همه را میزنید و مردم، به ساواکیها فهماندند که یعنی سید و سرور و آقای ما تنها نیست، او همه چیز ماست و وجودما همه لبریز از عشق او، ما یک واحدیم.
ضرب و شتم حجتالاسلام سید محمدرضا موحد ابطحی توسط ساواک
درگیری ادامه داشت. مردم با دیدن این وضعیت، به چوب و سنگ و سلاح سرد مسلح شدند و به جان نیروهای امنیتی و ژاندارمری افتادند و آنها هم مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. اوضاع وخیم شد و مزدوران حکومت خشمگین از اوضاع پیش آمده به مردم داخل کوچه حصار حملهور شدند. گویا متوجه شده بودند که حجتالاسلام حاج سید محمدرضا موحد ابطحی در میان این جمعیت است و اطلاعشان نیز درست بود. به وسط جمعیت رسیدند و برادر مرحوم علامه را مشاهده کردند. نیروهای ساواک به ایشان حمله بردند و عبا از دوش و عمامه از سر ایشان برداشتند و با قنداق تفنگ و باتوم، ایشان را مورد ضرب و شتم قرار دادند، به گونهای که استخوان ساق پای وی را هم شکستند که هنوز آثار آن در پای ایشان هست. دو تن از روحانیون مبلغ دیگر هم بودند که با دیدن صحنه به درون خانهای پناه بردند، اما حجتالاسلام سیدمحمدرضا موحدابطحی با آن وضعیت دلخراش در میدان ماندند و هر چه مردم التماس و اصرار کردند که ایشان هم بروند، قبول نکردند و فرمودند: «اینجا میدان نبرد و جهاد با رژیم فاسد و مظهر ظلم و فساد است، من از میدان جهاد خارج نمیشوم و از طرفی اینها قصد جان برادرم آسید محمد باقر را دارند، جان من از جان برادرم و این مردم مجاهد و فداکار عزیزتر نیست. هرچه سر همه آمد، سر من هم بیاید. ما درس آموخته کربلا و عاشورا هستیم و اینجا میدان عمل به آن آموزههاست.»
تغییر تاکتیک ساواک جهت دستگیری علامه ابطحی
بالاخره با ضرب و شتم برادر علامه مجاهد، صبر و تحمل مردم تمام شد و با تمام وجود در برابر دژخیمان رژیم مقاومت کردند. آنها نیز دیدند که حریف مردم نمیشوند، ظاهراً با کسب تکلیف یا با تغییر تاکتیک، اعلام کردند از دستگیری علامه مجاهد منصرف شدهاند و گفتند: متفرق شوید و به خانههایتان برگردید، اما مردم به صداقت این خیانتکاران امید نداشتند. بالاخره آنها صحنه را ترک کردند و رفتند، ولی مردم در صحنه حضور داشتند.
سخنان مرحوم علامه در آن شب تاریخی
مرحوم علامه موحد ابطحی در حالی که پاسی از شب گذشته بود، به میان مردم آمدند و فرمودند: «من امشب میخواستم در جمع شما مردم در مسجد صاحبالزمان (عج) بگویم: شاه یک فرد جانی و خائن و ظالم است و یک حکومت یاغی بر جامعه اسلامی ما حکومت میکند و عوامل یک حکومت خائن و ستمگر هم نمیتوانند آدمهای خادم و عادل باشند، اما با این حوادث من نتوانستم صحبت کنم ولی با جنایاتی که اینها کردند و اعمال زشتی که مرتکب شدند، خودشان چهره پلید خود و اربابانشان را روشن و آشکار ساختند. آنچه را امشب میخواستید از زبان من بشنوید، امشب به چشم خود دیدید و با گوشت و پوست بدنتان لمس کردید و...» و سپس مرحوم علامه فرمودند: «شما امشب به خاطر من به رنج و زحمت افتادید و مورد اهانت و ضرب و شتم واقع شدید. من شرمنده شما مردم مؤمن، مسلمان، قهرمان و فدایی امام زمان (عج) هستم. اجر شما با خداست. شما در راه خدا و به اهتزاز درآوردن پرچم اسلام و مکتب تشیع و به فرمان امام خمینی یک رهبر الهی و مرجع دینی جهاد میکنید. علیه یک نظام فاسد و ظالم مبارزه میکنید، تا همین اندازه امشب پاداش مجاهدان راه خدا را دریافت میکنید. حالا به خانههایتان برگردید، من راضی نیستم به خاطر من بیش از این به زحمت بیفتید...»، اما مردم حاضر به ترک صحنه نبودند، آقا اصرار کردند و فرمودند: «خدا حافظ همه ماست و خیرالحافظین است.»
متفرق شدن مردم به امر علامه مجاهد
با دستور علامه مجاهد، مردم متفرق شدند، تعدادی نیز تصمیم گرفتند بمانند، اما به آنها محرمانه تفهیم شد که میخواهند آخر شب محل استقرار مرحوم علامه را تعویض کنند تا اگر نیروهای ساواک در غیاب مردم بازگشتند، به علامه مجاهد دسترسی پیدا نکنند. آن شب بالاخره با همه خطرات و خاطراتش به پایان رسید و به اذان صبح منتهی گشت. فضا آرام و غرق سکوت بود. مردم خسته از حوادث شب، دمی آرمیده بودند که صدای دلنواز مؤذن و آوای ملکوتی اذان پیچید.
دستگیری غافلگیرکننده ساواک
شبزندهداران و بیداران آن شب راهی مسجد جامع شدند و قبل از همه، علامه مجاهد با تنی چند از همراهان، با صلابت و ابهت و عظمت و سیمایی نورانی وارد مسجد شدند و جمعیت نیز آمدند، اما نه جمعیت سر شب که از تمام شهر بودند. نماز صبح به امامت مرحوم علامه اقامه شد، اما گویی مزدوران ساواکی در کمین بودند، اجازه تعقیبات نماز داده نشد که جمع زیادی از نیروهای ساواک، مسلحانه به مسجد هجوم آوردند و در میان بهت و حیرت مردم، مرحوم علامه را دستگیر کردند. مردم به مقابله برخاستند و درگیری شد، اما جمعیت غافلگیر شده و بیسلاح و بیدفاع در مقابل افراد مزدور مسلح نتوانست کاری از پیش ببرد. مزدوران ساواک مرحوم علامه را ربودند و به سرعت از معرکه خارج شدند.
انتقال علامه مجاهد به شیراز و تحصن مردم
کمی بعد مردم متوجه شدند علامه مجاهد را به شیراز انتقال دادهاند. خبر در شهر پیچید، مردم به مسجد جامع سرازیر شدند و بر اتفاق افتاده تأسف میخوردند و از اینکه چرا شب را برای استراحت به خانه رفتهاند. برخی میگفتند:ای کاش آقا امروز صبح به مسجد نیامده بودند و اگر هم یک روز و دو روز نمیآمدند، آن جانیها دست بردار نبودند و آقا هم کسی نبود که مسجد و نماز جماعت را ترک کند. به هر روی ضجه و ناله مردم بلند شده بود و فضای مسجد جامع آکنده از آه و ناله مردم. چشمی نبود که در فراق و غیاب ایشان و این حادثه تلخ نگرید، گویی در و دیوار مسجد هم با مردم غمزه میگریست. مردم با شجاعت و بصیرت شعارهایی انقلابی در حمایت از امام خمینی و آزادی فوری آیتالله حاج سید محمدباقر موحدابطحی سر میدادند. با روشن شدن هوا، جمعیت انبوه، اما با ماتم و اندوه در میدان فعلی شهدا جمع شدند و در خیابان تحصن کردند و جمع زیادی هم اداره مخابرات و پست و تلگراف و تلفن آن روز را- که در یک ساختمان استیجاری جنب حسینیه بازار بود- اشغال کردند و مأموران اداره مذکور را ملزم کردند تا به حوزههای علمیه و مراجع عظام مخصوصاً قم و اصفهان و شیراز خبر دستگیری علامه موحدابطحی را برسانند. مخصوصاً در قم حضرت آیتالله العظمی حاج سید محمدرضا موسوی گلپایگانی و در اصفهان حضرت آیتالله حاج آقا حسین خادمی و دیگر علما و پدر و اخوان بزرگوار ایشان و در شیراز حضرت آیتالله العظمی حاج شیخ بهاالدین محلاتی که خود از استوانههای انقلاب و از همراهان اولیه امام خمینی در انقلاب سال ۴۲ و حرکتهای مقدماتی قبلش بودند و برخی دیگر از علمای شیراز که همه به رحمت الهی پیوستهاند.
اعلامیه تاریخی آیتالله العظمی گلپایگانی در پی دستگیری مرحوم علامه
در پی این حادثه روحانیون و طلاب حاضر در شهر و چند تن از مجاهدان و عالمان انقلابی که به اقلید تبعید شده بودند، مانند مرحوم حجج اسلام حاج شیخ علی صفدری، شهید سید فخرالدین رحیمی و خراسانی فوراً نامهای به آیتالله العظمی گلپایگانی مرقوم کردند و حوادث غمبار اقلید و دستگیری آیتالله ابطحی را به اطلاع ایشان رساندند و خواهان پیگیری آزادی ایشان شدند که در پی این حادثه آن مرجع مجاهد و استوانههای عظیم انقلاب اسلامی، طی اعلامیهای که خطاب به علمای اقلید این فجایع دلخراش را محکوم و از دستگیری آن علامه مجاهد، ابراز تأسف و تأثر کرده و انزجار خود را نسبت به مضروب و مجروح ساختن مردم و به گلوله بستن آنها ابراز و بر جنایتکاری رژیم پهلوی و مبارزه جدی با این ایادی کفار و حکومت جبار را به صراحت خواستار شدند که جریان دستگیری و پس از مدتها آزادی علامه موحد ابطحی و صدور اعلامیههای معظمله در کتاب «اسناد انقلاب اسلامی» جلد اول صفحه ۳۸۷ و صفحه دیگر آمده که ما هر دو نامه را که مؤید حوادث مذکور است، عیناً از این کتاب نقل میکنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرات آقایان علمای اقلید دامت توفیقاتهم
به عرض میرساند مکتوب شریف مبنی بر شرح حادثه مولمه اقلید که پس از خاتمه نماز و منبر حضرت حجتالاسلام و المسلمین آقای ابطحی دامت تأییداته مأموران مسلح حمله و جمعی را مضروب و مجروح و شش نفر را هدف گلوله قرار داده و شبانه معظم له را جهت دستگیری تعقیب و آقایان به عنوان همدردی و پشتیبانی جماعات را تعطیل کردهاند و اصل و موجب مزید تأثر گردید، احساسات دینی اهالی محترم و حمایت از جامعه روحانیت مورد تقدیر. البته این صدمات موجب مزید اجر و ثواب خواهد بود. امید است منظور نظر ولیعصر ارواحنا فداه واقع گردد. نماز جماعت از امروز در قم برگزار خواهد بود. انشاءالله در خاتمه قطع ایادی کفار و رفع شر حکومت جبار را از خداوند متعال مسئلت دارم.
۹/صیام ۹۸- ۱۳ /۵/ ۱۳۵۷
محمدرضا موسوی گلپایگانی
آزادی مرحوم علامه از زندان و نامه مرجع والاقدر شیعه به ایشان
به هر تقدیر با تدبیر مراجع عظام و تلاش آیات بنام و مجاهدت و پافشاری مردم، پس از مدتی علامه مجاهد، از چنگال حکومت جبار آزاد شدند و با شهامت و شجاعت همیشگی و مضاعفتر به مبارزه خود ادامه دادند که در این خصوص هم نامه دیگری از سوی آیتالله العظمیگلپایگانی خطاب به ایشان با تأکید درباره هوشیاری ملت و روحانیت در ادامه مبارزه با نظام شاهنشاهی و بشارت از آزادی و رفع گرفتاری ایشان صادر شد که متن آن به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب مستطاب حجتالاسلام والمسلمین حاج سید محمدباقر ابطحی دامت برکاته
به عرض میرساند انشاءالله وجود محترم به سلامت و در عین عافیت بوده و بیش از پیش در اعزاز و ترویج دین مبین موفق و مؤید و منصور باشید. از خبر تأسف اثر گرفتاری و اهانت و جلب شما به شیراز شدیداً متاثر و از بشارت مراجعت و آزادی جناب عالی مسرور شدم. حتماً مسئولان در این مدت و با این اعمال و اهاناتی که به جامعه روحانیت نموده و عکسالعمل شدید ملت ایران را دیدهاند متوجه شدهاند که هرگز در عزم و تصمیم روحانیت در انجام وظیفه و بیان حقایق و ملت در مطالبه مطالب مشروعه و قانونی خود کوتاهی نکرده و نخواهند کرد. به جای آنکه موجبات شدت انزجار و تنفر را از بین برده و به خواستهها و اعتراضات منطقی آنان جواب بدهند، ایجاد بلوا و صحنهسازی و به نظر خود میخواهند مردم را متهم کنند و خود را مدافع نشان دهند، غافل از آنکه ملت بیدارتر از آنند که بتوان فریبشان داد. حقیر در مناسبات مختلفه تذکرات لازم را دادهام و باز هم تذکری دهم از احساسات پاک عموم طبقات محترم به خصوص از دانشجویان و جوانان عزیز اقلید تقدیر مینمایم. تحمل این مصائب در راه حمایت از دین مبین اسلام موجب افتخار و محبوبیت هر چه بیشتر جنابعالی است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
محمدرضا موسوی گلپایگانی
۳ /۶/ ۱۳۵۷