به گزارش خبرنگار ما، ماه گذشته دختر 16 ساله به نام شکوفه همراه مادرش با مراجعه به اداره آگاهی از پسر 19 ساله به نام عرشیا شکایت کرد و در توضیح به مأموران گفت: «در خانه سگ سفیدی داشتم که تصمیم به فروش آن گرفتم. مشتری آن سگ را پیدا کردم و با او در پارک آبی تهرانپارس قرار گذاشتم. روز قرار به پارک رفتم و بعد از فروش سگ روی صندلی نشسته بودم تا اینکه دختری به نام نیلوفر کنارم نشست و همکلام شدیم. بعد از کمی صحبت شمارهام را گرفت و رفت. فردای آن روز عرشیا تماس گرفت و فهمیدم شمارهام را نیلوفر به او داده است. عرشیا گفت سرباز است و درخواست دوستی و رابطه کرد. من هم قبول کردم.» شاکی ادامه داد: «چند روز قبل با عرشیا برای خرید لباس به بازار رفتیم. او وقتی فهمید مقداری طلا دارم خواست تا آنها را بفروشم و با پول آن لباس بخرم. قبول کردم و بعد از خرید لباس او مرا مجبور کرد شب را در خیابان بخوابیم.» متهم در حالیکه به شدت گریه میکرد گفت: «آن شب در خیابان ماندیم اما فردای آن شب عرشیا مرا به خانهاش برد. بعد از خوردن نوشیدنی آهنگی گذاشت و بعد کنارم نشست. کمی صحبت کرد و بعد بدون توجه به التماسهایم...»
با طرح این شکایت، دختر جوان به پزشکی قانونی فرستاده شد و بعد از تأیید ادعای شاکی از سوی کارشناسان، عرشیا و نیلوفر شناسایی و بازداشت شدند. عرشیا در اولین بازجوییها جرمش را انکار کرد. سپس نیلوفر نیز به عنوان رابط آشنایی شاکی و متهم مدعی شد از انگیزه پسر جوان اطلاعی نداشته است.
به این ترتیب پرونده برای تحقیقات بیشتر به شعبه دوازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی تولیت و مستشار ملکی فرستاده شد و هفته گذشته با دعوت از شاکی و متهمان پرونده جلسه تحقیقات تشکیل شد.
ابتدا شاکی بار دیگر شکایت خود را مطرح کرد و گفت: «متهم وقتی فهمید قصد شکایت دارم مرا منصرف کرد و گفت خانوادهاش را برای خواستگاری به منزلمان میفرستد. از آنجائیکه آبرویم در خطر بود قبول کردم اما زیر قولش زد حتی پاسخ تماسهایم را هم نمیداد به همین دلیل تصمیم گرفتم از او شکایت کنم و حالا برایش درخواست اشد مجازات دارم.»
در ادامه مادر شاکی نیز گفت: «روزی که شوهرم از این اتفاق باخبر شد خانه را ترک کرد و ما را تنها گذاشت. او مرا در این حادثه مقصر میداند زیرا هر وقت شکوفه میخواست بیرون برود مخالفتی نمیکردم و او را به دوستانش میسپردم. فکر میکردم نباید او را خیلی محدود کنم اما اشتباه کردم. باید او را با خطرهایی که در کمینش بود بیشتر آشنا میکردم. اینطور با مخالفتهای من و پدرش بهتر کنار میآمد. آن روز هم شکوفه به بهانه خرید لباس بیرون رفت. وقتی شب به خانه نیامد فکر کردم در منزل دوستش است به همین دلیل خیلی پیگیر نشدم تا اینکه وقتی به خانه برگشت فهمیدم چه اتفاقی افتاده است.»
سپس نیلوفر که بارها موجب آشنایی دختران و پسران شده بود در جایگاه ایستاد و گفت: «پسران محل مرا میشناختند و از من شماره دختر میخواستند تا با آنها دوست شوند. به این بهانه در پارک با دختران دوست میشدم و شماره آنها را در اختیار پسران مورد نظر میگذاشتم. عرشیا هم پسر همسایه بود که به پیشنهاد او شماره شکوفه را در اختیارش گذاشتم. باور کنید از انگیزه او اطلاعی نداشتم و نمیدانستم او قصد اذیت و آزار دارد.»
او در پاسخ به سئوال هئیت قضایی که آیا در این مورد انگیزه مالی داشتهای یا نه؟ گفت: «خیر هیچ پولی در این مورد نگرفتهام فقط میخواستم دو عاشق را به هم برسانم!»
در ادامه متهم نیز در جایگاه قرار گرفت و با انکار جرمش گفت: «وقتی با شاکی تماس گرفتم، او در همان تماس اول قبول کرد با هم دوست شویم. چند روز از آشنایی ما نگذشته بود که شاکی یک شب تماس گرفت و گفت پدرم مرا از خانه بیرون کرده و لباس مناسب تنم نیست به همین دلیل از من خواست به بازار برویم. وقتی به بازار رفتیم خودش طلاهایش را فروخت و لباس خرید. بعد از خرید هم گفت میترسد به خانه برود به همین دلیل در خیابان ماندیم. شب بعد دلم برایش سوخت و نمیخواستم در خیابان بماند به همین دلیل به میل خودش به خانه ما آمد و صبح زود نیز از خانه بیرون رفت.» متهم در پاسخ به نظر کارشناسان پزشکی قانونی گفت: «باور کنید او را آزار ندادم و احتمال میدهم وقتی از خانه ما بیرون رفته از سوی فرد ناشناسی مورد اذیت و آزار قرار گرفته است.»
در پایان متهم به دستور هئیت قضایی بنا به شکایت شاکی و اعلام نظر کارشناسان پزشکی قانونی بازداشت و روانه زندان شد. نیلوفر نیز از آنجائیکه مدرکی علیه وی نبود تبرئه و آزاد شد. به این ترتیب پرونده در نوبت رسیدگی قرار گرفت تا بعد از محاکمه متهم حکم لازم صادر شود.