اولین باری نیست که میشنویم یکی از پیشکسوتان ورزش اوضاع معیشتی خوبی ندارد و به سختی زندگیاش را میگذراند. از آنجا که در ورزش ما توجهی به قدیمیها و باتجربهها نمیشود، بسیاری از آنها پس از فاصله گرفتن از دنیای قهرمانی برای داشتن یک زندگی آبرومند به مشاغل دیگر از جمله دستفروشی و مسافرکشی روی میآورند، در حالی که اگر پروسه مدیریتیمان درست بود، همانها میتوانستند با انتقال تجربیات خود به نسلهای بعدی هم آینده ورزش کشور را بیمه کنند و هم عزت نفسشان حفظ شود. انتشار مصاحبه مدافع پیشین تیم ملی و پرسپولیس یکبار دیگر ثابت کرد که خبری از احترام به موسفیدکردهها نیست. منوچهر شفقتیان ۴۰ بازی ملی در کارنامه ورزشیاش دارد، اما این روزها برای داشتن درآمد حلال پیک موتوری است تا خرج داروهای مادر و همسر بیمارش را درآورد. متأسفانه ورزش ما پر از چنین افرادی است که روزگاری در اوج بودند و پس از کنارهگیری از دنیای قهرمانی روزهای سختی را سپری میکنند. پیدا کردن ورزشکاران قدیمی که به سختی خرج یومیهشان را درمیآورند اصلاً کار سختی نیست، ولی مهمتر از آن، این است که به آسیبشناسی این مسئله بپردازیم و مسئولان قدمی برای بهبود اوضاع معیشتی ورزشکاران نسلهای قبل بردارند.
پرواضح است که ورزشکاران حرفهای برای موفقیت در رشته خود تمام عمر و جوانیشان را صرف تمرین و حضور در میادین میکنند. آنها برای آنکه بتوانند برای کشورشان مدال بیاورند، مجبورند بهترین روزهای زندگیشان را در اردو باشند و دوریهای طولانیمدت از خانواده را نیز تحمل کنند به این امید که شاید قدر زحماتشان را بدانند و به اندازه فراهم کردن فرصتهای شغلی برابر و مرتبط برایشان ارزش قائل شوند. با این حال سالهاست که آقایان دم از رسیدگی به معیشت پیشکسوتان و استخدام قهرمانان میزنند، اما متأسفانه در عمل عکس ادعاهای آنها دیده میشود. ورزشکاران پا به سن گذاشته اسیر مشکلات زندگی هستند و امیدی به آینده ندارند. از سوی دیگر مدالآورانمان نیز با دیدن شرایط پیشکسوتان نگران آیندهشان میشوند و به این فکر میکنند که به زودی به حال روز نسلهای قبلی دچار خواهند شد.
نسلی که قرار بود الگوی جوانان باشد حالا آرزویش داشتن حداقلهای زندگی است؛ داشتن شغل و حقوق بازنشستگی که دیگر مجبور به مسافرکشی نباشد و خیالش از بابت آینده خانوادهاش راحت باشد. وقتی شرایط زندگی پیشکسوتانمان را با نسلهای قدیمی کشورهای دیگر مقایسه کنیم، تازه میفهمیم که تا چه اندازه در حق موسفیدکردههایمان اجحاف شده و میشود. کشورهای رقیب به خوبی قدر داشتههایشان را میدانند و از نسلهای قبلی خود میخواهند تجاربشان را در اختیار جوانان قرار دهند. اینگونه است که آنها بهترین سرمایههایشان را در اختیار ردههای پایه قرار میدهند و در عین حال احترام پیشکسوتانشان را هم حفظ میکنند؛ این یعنی یک تیر و دو نشان. در صورتی که در ورزش ایران خبری از این نوع مدیریت نیست. کسانی که کوهی از تجربه هستند در بیخبری محض گوشه خانه ماندهاند و روزهای عمرشان را شمارش میکنند.
با کمی درایت و دلسوزی میتوان از این گنجهای نهفته به بهترین شکل ممکن استفاده کرد. ضمن اینکه تأمین معیشت و ایجاد شغل برای قهرمانان و ورزشکاران از جمله وظایف مسئولان ورزش است، اما در این سالها همه شعار دادهاند و از مسئولیت فرار کردهاند. صندوق حمایت از قهرمانان و پیشکسوتان هم با قوانین دست و پا گیر و البته تبعیضآمیزش نتوانسته دردی از دردهای ورزشکاران را دوا کند. تبعیض فاحش بین ورزشکاران المپیکی و پارالمپیکی، تأخیرهای طولانیمدت در پرداخت حقوقها و گلایههای زیاد اهالی ورزش از جمله انتقادهای وارد به این صندوق است. در کل باید گفت: مصاحبههای مطبوعاتی و اظهارنظرهای پرطمطراق سودی به حال پیشکسوتان ندارد. پیش از آنکه سایر قدیمیها به حال و روز منوچهر شفقتیان دچار شوند باید چارهای اندیشیده شود.