سرویس تاریخ جوان آنلاین: حاج ابراهيم انصاريان داماد نخست زنده ياد آيت الله حاج شيخ محمدرضا مهدوي كني(قده) وبرادر خطيب نامور حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ حسين انصاريان است.او در گفت وشنودي كه پيش روي شماست،شمه اي از خاطرات خويش از ادوار واشكال مبارزات آيت الله مهدوي كني را بازگفته است.اميد مي بريم كه انتشار اين خاطرات،درآستانه چهلمين سالروز پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي مفيد ومقبول افتد.
در ابتدا ضمن معرفی خود بفرمایید که داماد چندم مرحوم آیتالله مهدوی کنی هستید؟
بسم الله الرحمن الرحيم. بنده ابراهیم انصاریان، متولد 1337، داماد اول مرحوم آیتالله مهدوی کنی، همچنین اصالتاً خوانساری و اخوی شیخ حسین انصاریان هستم. خداوند این لطف و برکت را نصیب بنده کرد که داماد مرحوم آیتالله مهدوی کنی باشم.
از چگونگی آشنایی خود با بیت آیتالله مهدوی کنی برای ما بگویید؛ چه شد با این بیت وصلت کردید؟
اول در مورد ازدواج پاسخ بدهم و بعد به پیشینه آشنایی بپردازم. در اوایل انقلاب حدوداً 22 ساله بودم و در آموزشوپرورش بهعنوان معلم مدرسه خدمت میکردم. یکی از دوستانِ صمیمیام، شهید اکبر ناسخیان به من توصیه کرد که وقت ازدواجم هست و باید ازدواج کنم. خود ایشان با توجه به آشنایی خانواده همسرش با خانواده آیتالله مهدوی کنی، دختر ارشد را پیشنهاد داد و گفت که خودم با پدر و مادرت دراینباره صحبت میکنم. یک روز که به منزل رفتم پدر و مادرم را دیدم که خیلی خوشحال و بشاش بودند. والدۀ من با همسر مرحوم آیتالله مهدوی کنی تماس گرفت و وقتی را برای امر خواستگاری تعیین کردند. به هر ترتیب خدا توفیق داد و این وصلت برقرار شد.
با توجه مسئولیت آیتالله مهدوی کنی در دولت، مدتی بعد از مراسم خواستگاری، فرصت دیدار با ایشان فراهم شد. در آن دیدار ایشان از شغل و درآمدم پرسید. من هم جواب دادم که معلم هستم و 2500 تومان حقوق دریافت میکنم. ایشان گفت: «مگر میشود با 2500 تومان زندگی را اداره کرد؟» من گفتم: «خود شما به ما یاد دادید که ازدواج کنید و خداوند خودش رزق و روزی را میرساند و این آیه را برای ما میخواندید که يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» از نوع جواب من خوششان آمد و بحمدالله با دختر ایشان ازدواج کردیم. عقد ما را هم حضرت امام خواندند. هنگام عقد هم حضرت امام وکیل دخترخانم شدند و آیتالله مهدوی کنی وکیل من. بعد از جاری شدن خطبۀ عقد حضرت امام فرمودند: «بروید باهم بسازید.» دست ایشان را بوسیدم. امام یک جلد قرآن کریم را امضا کردند و به ما دادند.
اما پیشینه آشنایی ما با آیتالله مهدوی، به سالها قبل از انقلاب برمیگردد. مرحوم پدرم از پیش از انقلاب روحیه انقلابی داشت و از مریدان و شاگردان مرحوم آیتالله محمدتقی خوانساری، مرحوم آیتالله کاشانی و شهید نواب صفوی بود. ایشان پس از فوت آیتالله بروجردی با هدایت علمای بزرگ قم و تهران به تقلید از حضرت امام رو آورد. عملاً از ابتدای نهضت امام، خانواده ما در این مسیر قرار گرفت.
با توجه به حضور اخوی بزرگترم شیخ حسین انصاریان، یکی از کارهایی که در منزل ما در همان ایام سال 1342 انجام میشد، تکثیر و تنظیم نوارهای سخنرانی حضرت امام بود. در آن موقع حدوداً ششساله بودم و مینشستم و سخنرانیهای امام را گوش میدادم. در واقع پدرم از ابتدا در همین مسیر قرار داشت.
یکی از بزرگانی که در این مناسبات خانوادهام با ایشان آشنا شد، مرحوم آیتالله مهدوی کنی بود. آشنایی مرحوم پدرم با ایشان از همان ابتدای نوجوانی و آغاز طلبگی در مسجد لرزاده شکلگرفته بود. بعدها در مسجد جلیلی مستقر شدند و مرحوم پدرم بنده را به همراه خود به آنجا میبرد.
پس از چندی مرحوم آیتالله مهدوی کنی مؤسسهای به نام مکتب صادقیه در خیابان آبمَنْگُل (در خیابان ری بالاتر از میدان قیام) را برای نوجوانان و جوانان تأسیس کرد که نزدیک منزل پدری ما بود. در آن مؤسسه در روزهای پنجشنبه و جمعه برنامههای فوقبرنامه و خارج از درس برگزار میشد. بااینکه سن زیادی نداشتم و در دورۀ ابتدایی درس میخواندم به آن مؤسسه میرفتم و در دورههای فوقبرنامه درسی و غیردرسی مکتب صادقیه، مثل تئاتر، ورزش، اردو و... شرکت میکردم.
عموم اساتید ما در آن مؤسسه ازجمله دانشجویان انقلابی و مرید آیتالله مهدوی کنی بودند. به خاطر دارم همین آقای شریفینیا، بازیگر مشهور سینما و تلویزیون از همان موقع در مکتب صادقیه تئاتر بازی میکرد. هدف از برگزاری این برنامهها برای نوجوانان، جلوگیری از انحراف آنان در فضای مسموم قبل از انقلاب بود. حدود چهار الی پنج سال به مکتب صادقیه میرفتم و در طول این مدت به مناسبتهای گوناگون آیتالله مهدوی کنی را از نزدیک میدیدم. پسازآن ایشان به خاطر فعالیتها و مبارزات انقلابی، تبعید و زندانی شد. خانواده ما هم معمولاً پیگیر وضعیت ایشان و باقی انقلابیون و یاران حضرت امام بودیم.
یکی از زمینههای آشنایی ما با مرحوم آیتالله مهدوی کنی در مسجد جلیلی بود. این مسجد محلی برای انقلابیون بود تا دورهم جمع بشوند و همدیگر را ببینند. اکثر نمازگزاران مسجد را جوانان و علاقهمندان به امام خمینی تشکیل میدادند.
یکی از خاطرات قدیمیام از مسجد جلیلی حضور شخصیتهای معروف و سرشناس در شبهای احیای ماه مبارک رمضان بود. روحانیان انقلابی مانند استاد مطهری، دکتر مفتح از سخنرانان مسجد بودند و شخصیتهای ملی مذهبی مانند آقایان بازرگان، سحابی و صباغیان از نمازگزاران مسجد بودند. حتی آیتالله طالقانی که خودشان در مسجد هدایت احیا داشتند، نزدیک سحر به مسجد جلیلی میآمدند.
در همین زمینه آیتالله یزدی خاطرهای نقل میکردند که «قبل از انقلاب آیتالله مهدوی کنی را چندان نمیشناختم. دریکی از شهرهای شمال کشور در تبعید به سر میبردم. در ماه مبارک رمضان و شبهای احیا ناراحت بودم که چرا در اینجا مراسمی برای این شبها برگزار نمیشود. بهطور مخفیانه به تهران آمدم تا دریکی از مساجد آنجا در مراسم شب احیا حضورداشته باشم. به مسجد هدایت، جایی که آیتالله طالقانی مراسم احیا را برگزار میکرد؛ رفتم. مراسم خیلی زود تمام شد. خدمت ایشان رسیدم و گفتم که هنوز سر شب است چرا به این زودی مراسم را تمام کردید؟ ایشان مرا به مسجد جلیلی برد تا باقی مراسم احیا را در آنجا بجا بیاوریم. در آنجا بود که آیتالله مهدوی کنی را دیدم. هم صدای خوب و هم چهرۀ زیبا و نورانی داشت. آشنایی من با ایشان از همان مسجد شروع شد.»
چند بار در همان مراسم شب احیا، آیتالله مهدوی کنی توسط ساواک دستگیر شد. رژیم پهلوی و ساواک از این قبیل تجمعها بسیار هراس داشت. اینکه مبارزان انقلاب ازجمله شخصیتهای ملی مذهبی و شخصیتهای روحانی انقلابی در یک مکان جمع بشوند، برای ساواک قابلتحمل نبود.
مهمترین ویژگیهای فردی و اخلاقی مرحوم آیتالله مهدوی کنی را برای ما توصیف بفرمایید؟
آیتالله مهدوی کنی پس از پیروزی انقلاب سمتها و مسئولیتهای متعدد و بزرگی را بر عهده گرفت. همانطور که عرض کردم آشنایی من با ایشان به دوران قبل از پیروزی انقلاب برمیگردد. با توجه به موقعیتهایی که پس از انقلاب به دست آوردند، میتوانم بگویم که هیچ تغییری در شخصیت ایشان ایجاد نشد. هیچکدام از موقعیتهای سیاسی و اجتماعی نتوانست بر شخصیت آیتالله مهدوی کنی تأثیر بگذارند.
اخلاق خوب ایشان بر کیفیت رفتار ایشان با افراد نقش داشت. همانطور که در دوران قبل از پیروزی انقلاب در مسجد جلیلی با جوانان کاملاً متواضعانه رفتار میکرد، پس از پیروزی انقلاب و پس از کسب قدرت سیاسی و اجتماعی همانگونه با همان تواضع خاص رفتار میکرد. علت موفقیت ایشان در دانشگاه امام صادق هم ، اخلاق و رفتار اسلامی ایشان بود.
هیچکدام از مقام و موقعیتها نتوانستند ایشان را از این اخلاق اسلامی جدا کنند. همانطور که حضرت امام دربارۀ شهید رجایی فرمودند که قدرت بر ایشان سوار نشد و نتوانست وی را بفریبد، همین امر برای آیتالله مهدوی کنی هم صدق میکرد. ایشان قبل از رسیدن به مناصب قدرت، نفس خود را تهذیب کرده بود. چیزی که در ادبیات اسلامی ما به آن جهاد اکبر گفته میشود. پس از رسیدن به مناصب بالای سیاسی در رفتارشان با مردم، خانواده، دوستان و آشنایان هیچگونه تغییری صورت نگرفت؛ بنابراین این را مهمترین ویژگی شخصیت ایشان میدانم. ایشان چه در ایامی که از مناصب سیاسی به دور بود و چه زمانی که ریاست مجلس خبرگان را بر عهده داشت، باعلاقه و انگیزه فراوان در مراسم عزاداری مدرسه مروی بین صدها نفر از مردم عادی و کارگران بازار حاضر میشدند و ساعتها به درد دل آنان و درخواستهای آنان گوش میکردند و تا حد امکان سعی بر رسیدگی داشتند.
در منزل هم با افراد خانواده بسیار محترمانه رفتار میکرد. طوری رفتار نمیکرد که احساس کنیم دارد به ما تحکم میکند. ما آیتالله مهدوی کنی و مسیر ایشان را با قلب و جانمان پذیرفته بودیم. در هر مسئلهای در زندگی حتماً با ایشان مشورت میکردیم و نظرشان را صائب میدانستیم. آیتالله مهدوی کنی در مشورتها و راهنماییها صادق بود و مسیر درست را پیش چشم ما قرار میداد. البته هر بار میگفت که این نظر من است و شما خود مختار هستید و هر طور صلاح میدانید عمل کنید.
اغلب به ما و دیگر اعضای خانواده میگفت: «شما در نظر مردم بیشتر در چشم هستید و اخلاق و رفتارتان نباید به نحوی باشد که مردم به روحانیت و انقلاب بدبین بشوند. هر کاری کنید نمیتوانید نقطه اتصال خودتان را با روحانیت و انقلاب جدا کنید. به همین خاطر شاخص محسوب میشوید. لازم است این شاخص بودن را از دست ندهید. بگذارید مردم در این شاخصیت همان چیزی را ببیند که انتظار دارند.» بحمدالله تا آنجا که میتوانستیم به این توصیه ایشان عمل کردیم و امیدواریم تا آخر عمر پایبند به این مسیر باشیم.
این نکته برای ما مهم بود که در هر موقعیتی توصیۀ ایشان را مدنظر داشته باشیم. همیشه هر کاری که میخواستیم انجام بدهیم، شخصیت آیتالله مهدوی کنی در اذهان عموم و جامعه را در نظر میگرفتیم؛ چون اعمال ما قهراً بهپای ایشان نوشته میشد. بههرحال نگاه مردم این است که اگر آقای انصاریان، داماد آیتالله مهدوی کنی، کاری انجام میدهد و حرف میزند از جانب حاجآقا است؛ چون عضوی از اعضای خانواده ایشان است. این مسئله را باید در شاخصۀ وابستگان به آقایان و بزرگان در نظر بگیریم.
نکتۀ بعدی اینکه در نوع تربیت دینی و فرهنگی اعضای خانواده هیچ موقع اصراری و اجباری از سوی ایشان در کار نبود. معمولاً با عمل خود اعضای خانوادهاش را تربیت میکرد؛ مثلاً برای نماز اول وقت هیچگاه کسی را اجبار نمیکرد تا بلند بشود و نمازش را در اول وقت بخواند. ما وقتی عمل ایشان را به هنگام نمازخواندن در اول وقت میدیدیم، خودبهخود برای نماز مهیا میشدیم. هیچگاه اصراری برای انجام کاری انجام نمیداد. ما اعضای خانواده، ازجمله فرزندان آیتالله مهدوی کنی، دامادها و عروسشان وقتی دقت و اهمیت ایشان را برای نماز اول وقت میدیدیم، یاد میگرفتیم و مانند ایشان عمل میکردیم.
هیچگاه نمیگذاشت پشت سر کسی حتی افرادی که مخالف ایشان بودند، غیبت و بدگویی در خانواده مطرح بشود. هر وقت دربارۀ کسی صحبتی به میان میآمد، اگر احساس میکرد که این صحبتها غیبت و بدگویی است، برآشفته میشد. همچنین بدگوییها دربارۀ انقلاب را برنمیتافت و همیشه میگفت: «شاید در انقلاب کمبودهایی وجود داشته باشد، اما نباید اصل انقلاب را فدای کمبودها کنیم.»
با توجه به اینکه حضرتعالی رئیس دفتر آیتالله مهدوی کنی بودید، اگر خاطرهای از دوران ریاست ایشان در مجلس خبرگان رهبری به یاد دارید، برای ما نقل بفرمایید؟
اینجا باید یک نکته را توضیح بدهم که بنده در دوره ریاست آیتالله مهدوی کنی در خبرگان، مسئولیت دفتر ایشان را بر عهده داشتم و دفتر ایشان در دانشگاه از این دفتر مجزا بود.
مجلس خبرگان رهبری، جمع کاملاً فقاهتی و اجتهادی است. معمولاً بزرگان و مجتهدان از سراسر کشور در این مجلس گرد هم جمع میشوند. مرحوم آیتالله مهدوی کنی بیشترین احترام را برای علمای بلاد قائل بود. سعی داشت جمع حاضر در مجلس را مورداحترام قرار بدهد. همیشه به من سفارش میکرد که اگر آقایان کاری با من دارند و میخواهند ملاقاتی داشته باشند، حتماً به من منتقل کنید. اگر قرار است دیداری صورت بگیرد، به تعویق نیفتد. تمایل داشت همان سه الی چهار روزی که علما در تهران گرد هم جمع میشوند، دیدارها صورت بگیرد. عادت داشت همیشه بعد از اتمام اجلاس اعضای خبرگان رهبری، پیگیر احوال غایبان مجلس بشود تا خداینکرده بیمار و کسالتی نداشته باشند و به آن خاطر به مجلس نیامده باشند. هر وقت کسی از اعضای مجلس بیمار میشد، یا اعضای هیئترئیسه را موظف میکرد که به دیدار و عیادتش بروند یا به من میگفت که با آنان تماس بگیرم و خودش شخصاً با آنان صحبت میکرد. هرکسی از اعضای مجلس به رحمت خدا میرفت، بلافاصله اطلاعیه میداد. اگر ختمی در تهران یا شهرستان برگزار میشد ما را مأمور به حضور در مجلس ترحیم میکرد. این احترامی که به علمای بلاد داشت، واقعاً زبانزد بود. برای من این مسئله بسیار جالب بود که تمایل داشت خودش شخصاً جویای احوال علمای شهرهای مختلف باشد و به گزارشها اکتفا نمیکردند.
در نحوۀ مدیریت، به مدیریت جمعی باور داشت. به کلیۀ اموری که در هیئترئیسه تصویب میشد، عمل میکرد. در جلسات عمومی طبق تصمیم اکثریت عمل میشد. هیچگاه سعی نمیکرد که نظر خودش را به جمع تحمیل کند. اطلاعیههای پایانی اجلاس خبرگان بر اساس نظر جمع تدوین میشد و ایشان هم تابع همان بود.
آیتالله مهدوی کنی یکبار به ما گفت: «ما در مجلس خبرگان، باید مانند همۀ مجالس نظر جمعی را در نظر بگیریم و به آن عمل کنیم.» البته به علمای بلاد توصیههایی داشت که رفتارشان با مردم به نحوی باشد که مردم احساس راحتی کنند. مردم باید باور داشته باشند که نمایندۀ آنان در مجلس خبرگان حرفهایشان را گوش میدهد. خود ایشان هم واقعاً همینطور بود و تا آنجا که فرصت داشت و میتوانست وقتش را برای شنیدن مشکلات مردم میگذاشت.
ایشان همیشه به اعضای مجلس خبرگان رهبری میگفت: «سمتهایی که ما داریم رفتنی است و آنچه باقی میماند، اصل اسلام و نظامی اسلامی است. این مسئله برای ما اعضای مجلس خبرگان از همۀ مسائل دیگر مهمتر است. مجلس خبرگان رهبری، غیر از وظایف قانونی که دارد، صیانت از رهبری را هم باید مدنظر داشته باشد. قداست رهبری باید حفظ بشود. ما باید از رهبری پشتیبانی کنیم.»
همسر شما، یعنی دختر مرحوم آیتالله مهدوی کنی در حال حاضر در دانشگاه امام صادق مسئولیتی بر عهدهدارند؟
همسر من، خانم دکتر مریم مهدوی کنی، عضو هیئتعلمی پردیس خواهران دانشگاه امام صادق علیهالسلام و دارای مدرک تحصیلی دکتری علوم قرآن و حدیث است. سابقاً مسئولیت معاونت آموزشی دانشگاه و گزینش پردیس خواهران را بر عهده داشت اما از سال 1385 تاکنون مسئولیت رسمی در دانشگاه ندارد، اما برای ادارۀ هر چهبهتر دانشگاه به مسئولان کمک میکند و مشورت میدهد.
خانوادۀ آیتالله مهدوی کنی، پا بهپای ایشان برای ادارۀ دانشگاه امام صادق حرکت کردند. تماموقت و عمرشان را برای این کار گذاشتند. آقازادۀ آیتالله مهدوی کنی، پا به پای پدر، هر چه در توان داشت برای بهبود وضعیت دانشگاه انجام داد. اعضای این خانواده بحمدالله به لحاظ علمی رتبههای خیلی خوبی کسب کردهاند. علیرغم اینکه در دانشگاههای خوب دیگر با رتبههای عالی قبولشده بودند، اما باراهنمایی مرحوم آیتالله مهدوی کنی بدون اصرار و اجبار ایشان، دانشگاه امام صادق را برای ادامۀ تحصیل انتخاب کردند. درواقع پابهپای پدرشان همراه و همراز و همردیف ایشان بودند. همانطور که قبلاً همعرض کردم اعتقاد قلبی ما به آیتالله مهدوی کنی، باعث شد که مسیر ایشان را انتخاب کنیم. نوههای آیتالله بااینکه امکان ادامۀ تحصیل در دانشگاههای معتبر دیگر را داشتند، اما به خاطر اعتقاد قبلی به راه پدربزرگشان، مسیر ایشان را انتخاب کردند و بحمدالله تاکنون در این راه موفق بودهاند و مشغول خدمت هستند و بیشازحد وظیفهشان خدمت میکنند. همۀ اعضای این بیت، دانشگاه امام صادق را ثمرۀ فکری و وجودی آیتالله مهدوی کنی میدانند و سعی میکنند آن را حفظ نمایند. انشاءالله که در این راه هم ثابتقدم باشند.