پیرمرد طبسی: یه دانه گوجه فرنگی توی مملکتتون ۷۰۰ تومن شده
وزیر جهاد کشاورزی: خب!
پیرمرد: گوش میکنی یا نه؟!
وزیر: خب!
پیرمرد: همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم/ این جهان را پر از خوف و خطر میبینم/ دختران را همه جنگ است با مادر/ پسران را همه بدخواه پدر میبینم
و در نهایت پیرمرد دستی به شانههای آقای وزیر میزند و میگوید: «خود دانید و مملکتتان!»
هر چند که شاید بهتر باشد، این کلیپ را از آخر به اول دید، چراکه همه حرف در همان برخورد آخر پیرمرد خلاصه میشود، اما در کل یک کلیپ است و هزاران حرف و سخن!
یک: حضور مسئولان در بین مردم یکی از روشهای ستودنی است که قطعاً باید ادامهدار باشد، چراکه یکی از رسالتهای مهم مسئولان با مردم بودن، همراهی و محبت به مردم و برخورد درست و صحیح با آنان است، اما قطعاً نباید فراموش کرد صرف حضور و مواجهه کافی نیست بلکه نحوه این مواجهه قابل اهمیت است!
دوم: سؤال از آقای وزیر؛ شنیدهایم که میگویند آنچه را برای خود میپسندید برای دیگران هم بپسندید! اصلاً مردم و مسئولان نه! شما باش و فرزندت، شما باش و پدرت! خب خب گفتنهای متناوب در بین صحبتهای کسی شیوهای درستی است؟! اگر شما بودی از این نوع برخورد چه استنباطی میکردی؟
سوم: پیرمرد طبسی بعد از «خب – خب» گفتنهای آقای وزیر، گویا ناامیدتر از آنچه که هست، میشود و با ناتمام گذاشتن درددلهایش، بیمعطلی دستی به شانههای وزیر میزند و از جمله «مملکتتان» استفاده میکند، بیآنکه احساس تعلق خاطر از گفتههای وی برداشت شود.
چهارم: نکته دیگر این است که پیرمرد طبسی حتی منتظر پاسخ آقای وزیر هم نمیماند. او هم میداند مشکلات امروز جایی برای پاسخ هم ندارد!
پنجم: «خبخب» وزیر را برخی از سر تکبر و برخی از سر انفعال میدانند؛ برخی هم بهخاطر صبوری حجتی!
ششم: گفتم که الف، گفت: دگر هیچ مگو/ در خانه اگر کس است یکحرف بس است!