استعفای چند رئیس فدراسیون از سمتهای خود در چند روز گذشته ورزش ایران را تحت تأثیر قرار داده است. با اینکه بسیاری از مدیران از استعفا گریزانند و به شدت از آن میترسند، اما باید به آنها یادآور شد کنار رفتن از مسئولیتی که توانایی انجامش را ندارند، نهتنها ناراحتکننده و ترسناک نیست، بلکه ثمرات زیادی هم برای مدیریت کلان کشور و بالاخص برای ورزش ایران دارد.
بازنشستگی و عدم کارایی لازم دلایلی هستند که در این روزها باعث شده چند نفر از رؤسای فدراسیونها قید ادامه حضورشان پشت میز ریاست را بزنند. ناکامی مطلق کشتی ایران در رقابتهای جهانی دیگر راهی جز رفتن برای رسول خادم باقی نگذاشت. رئیس مستعفی فدراسیون کشتی پس از آنکه نتوانست با بیمهریها علیه این رشته مبارزه کند، بعد از نتایج ضعیف تیمهای آزاد و فرنگی در بوداپست نامه استعفایش را نوشت تا نشان دهد چسبیده به صندلی ریاست نیست. از سوی دیگر چند رئیس دیگر از جمله رؤسای فدراسیونهای هندبال، جودو و... بالاخره از قانون تمکین کردند و از جمله مدیران بازنشستهای بودند که رفتند تا مدیران نسل بعدی جایگزین آنها شوند.
رفتن این افراد را باید به فال نیک گرفت. ورزش ما سالهاست که از شیفتگان ریاست ضربه میخورد، مدیرانی که به هیچ وجه از موضعشان کوتاه نمیآیند، خود را بهترین مدیران دنیا میدانند و برای حفظ سمتشان دست به هر کاری میزنند. بررسی عملکرد فدراسیونهای ورزشی و نتایج تیمهای تحت پوشش آنها کار سختی نیست. متأسفانه سوءمدیریتها بارها به ضرر تیمهای مختلف تمام شده و در آخر نیز رؤسا نه استعفا دادهاند، نه توبیخ شدهاند و نه عذرخواهی کردهاند.
به همینخاطر است که باید قدر تحولات اخیر مدیریتی را دانست و امیدوار بود که سایرین نیز به خودشان بیایند، همانهایی که یا بازنشستهاند یا عملاً سودی به حال فدراسیونهای متبوعشان ندارند و فقط یک صندلی مهم را اشغال کردهاند و برای آنکه از روی آن بلند نشوند، حتی اتفاقات داخلی را به خارجیها راپورت هم میدهند!
حمید درخشان و علیرضا رحیمی، دو رئیسی که قانون منع استفاده از بازنشستهها شامل حالشان میشد، روز گذشته و البته با تأخیر استعفایشان را اعلام کردند تا شاید سایر رؤسای بازنشسته نیز تمکین از قانون را بیاموزند و دست از لجاجت بردارند. البته در بین رؤسای باقی مانده هنوز هستند نفراتی که باید به قانون احترام بگذارند و آن را به ورزشکارانشان هم بیاموزند. انتظار میرود آنها نیز همانند رحیمی و درخشان از استعفا نترسند و اجازه دهند مدیران جوان عنان کار را به دست بگیرند. به غیر از موضوع بازنشستهها باید به بحث ناکارآمدی مدیران نیز توجه ویژه شود. در شکست یک تیم تنها ورزشکار مقصر نیست و علاوه بر کادر فنی، مدیریت نیز باید پاسخگو باشد. با این حال نتایج ضعیف چند فدراسیون مدالآور حاکی از آن است که آنها هم به هوا و فکر تازه نیاز دارند. نباید فرصتها را از دست داد و منتظر نابودی کامل رشتههای موفق بود.
تأثیرات استعفای خودجوش به مراتب بیشتر از برکناری است. مدیری که خودش بهتر از هر کسی میداند دیگر توانایی لازم را ندارد و ادامه حضورش آینده ورزش را به خطر میاندازد باید قبل از اینکه کار از کار بگذرد، نامه استعفایش را بنویسد تا هم حرفهای بودنش را ثابت کند و هم حسننیتش را. با وجود این، اغلب آقایان رئیس چنان به پست و مقامشان دل میبندند که تا پای نابودی تیمهای ملی هم پیش میروند، اما استعفا بیاستعفا. احترام به مردم و تمکین از قانون باید الگوی مدیران ورزشی باشد. تنها در این شرایط است که میتوان انتظار داشت رؤسای بازنشسته یا ناکارآمد به شکل خودجوش فرصت را به سایرین بدهند.