رژیم صهیونیستی طی سالهای اخیر به ویژه پس از تحولات بیداری عربی در خاورمیانه، رویکرد خود مبنی بر گسترش روابط با کشورهای عربی را تشدید کرده است. پس از عادیسازی روابط این رژیم با کشورهای مصر و اردن در دهه ۱۹۷۰ و گسترش روابط آن با عربستان سعودی و امارات متحده عربی از دهه ۱۹۹۰ میلادی، اکنون نوبت به عمان رسیده تا زیر پوشش چندجانبهگرایی در سیاست خارجی، روابط با این دشمن اصلی سالهای نزدیک اعراب را گسترش دهد. طی چند روز گذشته شاهد سفر بنیامین نتانیاهو نخستوزیر این رژیم به عمان و دیدار وی با سلطان قابوس پادشاه این کشور بودیم. تنها چند ساعت پس از این دیدار، یوسف بن علوی وزیر امور خارجه عمان که در کنفرانس امنیتی منامه حضور داشت، برای نخستین بار به عنوان یک مقام دولتی در کشورهای عربی خلیج فارس با صراحتی هر چه تمامتر این رژیم را یک دولت پذیرفته شده در این منطقه دانست و گفت که تمام دنیا هم به این واقعیت واقف است.
رژیم صهیونیستی و عمان از آغاز این روابط چه هدفی را دنبال میکنند؟ در طرف رژیم صهیونیستی باید گفت که تلآویو رویکرد سنتی خود مبتنی بر سیاست اتحاد با پیرامون را همچنان در دستور کار دارد. بر اساس این رویکرد که دیوید بنگوریون بنیانگذار این رژیم در ابتدای دهه ۱۹۵۰ آن را شکل داد، اعتقاد بر این است که رژیم صهیونیستی با برقراری پیوندهای دوستانه با برخی از کشورها میتواند چهره خاورمیانه را دگرگون کند و در برابر دشمنان مشترک، نیروی سیاسی توانایی را سازمان دهد. این رویکرد که نگاه استراتژیک این رژیم نسبت به خاورمیانه را نشان میدهد، طی سالهای اخیر دچار تغییر کلی شده است. سیاستمداران این رژیم در سالهای دور بر اساس درک این امر که کشورهای عربی آن را محاصره کردهاند و این کشورها در پی نابودی کامل آن هستند، درصدد برآمد تا منطبق بر اصول این استراتژی با برخی از کشورهای عرب همجوار رابطه برقرار کند. در واقع این استراتژی با این امید که سرانجام این تمایل در کشورهای عرب تندرو ایجاد میشود که این رژیم را متحدی ارزشمند برای خود به حساب آورند، پیریزی شد. این موضوع همچنین به عنوان وسیلهای برای جلب رضایت قدرت هژمون یعنی ایالات متحده تلقی میشود؛ به این صورت که رژیم صهیونیستی خود را مقید میداند تا با کشورهایی که واشنگتن در آنها دارای منافع استراتژیک است، رابطه برقرار کرده و با آنها همکاری کند. تغییر اساسی این راهبرد تلآویو، چرخش اساسی در کشورهای تهدیدکننده است. بدین معنی که در شرایط کنونی ایران جای کشورهای عربی را به عنوان تهدید امنیتی علیه این رژیم گرفته است. بنابراین اگر این سیاست در سالهای دور مبتنی بر نیاز شدید این رژیم به یارگیری جدید در منطقه برای جلوگیری از آسیبپذیری و خروج از انزوا بود، در برهه کنونی چشمانداز ارتقای همکاریهای مشترک با کشورهای پیرامونی به ویژه کشورهایی که پتانسیل بازی در این میدان را دارند با محوریت مقابله با ایران دنبال میشود.
در طرف دیگر، عمان نیز به رغم دارا بودن ژئوپلیتیک حداقلی و نیز وضعیت اقتصادی ضعیفتر نسبت به سایر کشورهای عربی منطقه، رویکردهای خود را بر مبنای ایفای نقش پررنگ در سیاست قدرت منطقه قرار داده است. سلطان نشین عمان در طول دهههای اخیر سیاست خارجی منحصر به فردی را در قالب ویژگیهایی، چون استقلال، عملگرایی و آنچه اعتدال میخواند به نمایش گذاشته است. این کشور از جولای ۱۹۷۰ پس از کودتای سلطان قابوس و به دست گیری قدرت با وجود منابع محدود نفتی و انرژی، سعی در حرکت به سمت توسعه اقتصادی داشته است. همزمان سلطان قابوس دست به اقدامات اصلاحی در حوزههای اجتماعی، فرهنگی، آموزش و پرورش و سیاست خارجی زد که به رنسانس عمان شهرت یافتند. به همین ترتیب سیاست خارجی عمان را میتوان دارای چندین ویژگی و مؤلفه خاص دانست که اهم آنها را گرایش پایدار به ملاحظات ژئوپلیتیکی به رغم اولویتبخشی به حفظ روابط خوب با ایران، پرهیز از ورود به تقسیمبندیهای ایدئولوژیک (به جهت ویژگیهای خاص مذهبی عمان)، تلاش جهت ایجاد اجماع و همکاری در موضوعات مختلف، تأکید بر تسامح و تحمل جهت رسومات و اعمال و رفتار نیروهای خارجی در منطقه تشکیل داده است.
رویکرد عمان در منطقه تحت تأثیر متغیرهای خاصی است که یکی از آنها مرز آبی با تنگه راهبردی هرمز است. این متغیر باعث شده کشورهای مختلف همکاریهای امنیتی را در چارچوب حمل و نقل دریایی با این کشور شکل دهند. در طرف دیگر عمان مشکلات عدیدهای را با همسایگان دارد که از انواع ادعاهای ارضی نسبت به این کشور تا اختلافات عمیق دینی و ایدئولوژیک را میتوان نام برد. عمان دارای نگرانی همیشگی در مورد رویکردهای وهابیت رادیکال سعودی علیه خود است. به رغم این، نکته مشخص در رویکرد جدید عمان در رابطه با رژیم صهیونیستی، ایفای نقش بسان یک قدرت توازنساز در بحرانهای منطقهای است که به وسیله آن چندین هدف را دنبال میکند. نخست، عمان همواره سعی داشته است با دور نگه داشتن خود از تنشهای بدون سودی که عربستان همواره در پی آن بوده و نیز توجه به منافع حداکثری، به ارتقای وزن ژئوپلیتیک خود در منطقه بپردازد. در وهله بعدی، رویکرد جدید عمان در گسترش روابط با رژیم صهیونیستی مصداق بارز آن چیزی است که خود عمانیها آن را عملگرایی میخوانند. عمان تلاش میکند با گسترش دایره کشورهای وابسته به سیاست خارجی خود، به اصطلاح خود را به عنوان محور سیاست بیطرفی در منطقه نشان دهد. مصداق این رویکرد عمان نیز موضع اخیر وزیر امور خارجه آن مبنی بر پیشنهاد ایدههایی برای کمک به صهیونیستها و فلسطینیان و تلاش برای احیای آن است. تلاشهای گذشته عمان در برقراری کانال ارتباطی بین ایران و امریکا در موضوع هستهای در سال ۲۰۱۳ نیز در همین راستا انجام میشد. در طرف دیگر، این رویکرد مسقط در میانه سیاست خارجی تهاجمی سالهای اخیر سعودی و قطر، سعی میکند با بهرهگیری از روابط گرم با ایالات متحده، نقش کاتالیزور کاهنده شدت تنش در منطقه را ایفا کند. به رغم این به نظر میرسد که فارغ از سودهای انفرادی که عمان نیز مانند هر کشوری به دنبال آن است، رویکردهای لیبرالی اینچنینی که هر از گاهی دولتهای عرب منطقه از خود نشان میدهند، بیش از پیش تحت فشار امریکا انجام میشود و به جای تنگتر کردن ژئوپلیتیک رژیم صهیونیستی این رژیم را در ادامه سیاستهای خصمانه خود در تجاوز به حقوق اعراب و فلسطینیان جدیتر میکند.