کد خبر: 932220
تاریخ انتشار: ۰۵ آبان ۱۳۹۷ - ۰۲:۱۰
«آبان ۱۳۵۶، نقطه آغاز تاریخ نوین ایران اسلامی» در گفت‌وشنود با آیت‌الله قربانعلی دری‌نجف‌آبادی
در شهر قم به مناسبت شب هفتم رحلت حاج‌آقا مصطفی، از طرف جامعه مدرسین و فضلای حوزه علمیه قم، مراسمی در مسجد اعظم برگزار شد و بیش از ۵۰ هزار نفر در آن شرکت کردند. بنده نیز در این مراسم تلاش و فعالیت زیادی کردم. به خاطر دارم بنده یک متن ۱۶ صفحه‌ای را درباره مسائل مختلف نوشته بودم و قرار بود هم در مراسم خوانده و هم پس از آن منتشر شود.
احمدرضا صدری
راوی خاطراتی که در زیر می‌آید از فعالان پرشور انقلاب در قم، اصفهان و سایر شهر‌های ایران است. آیت‌الله حاج شیخ قربانعلی دری نجف‌آبادی نماینده کنونی ولی فقیه در استان مرکزی، نقطه آغاز موج اصلی انقلاب را آبان ماه ۱۳۵۶ و شهادت آیت‌الله سیدمصطفی خمینی می‌داند و در گفت‌وشنود پیش‌رو و در آستانه چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، به روایت پیامد‌های آن واقعه می‌پردازد. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

در سال ۱۳۵۶ و در زمانی که در اثر فشار‌های سنگین رژیم شور و هیجان انقلابی مردم تا حدی فروکش کرده بود، خبر شهادت آیت‌الله حاج‌آقا مصطفی خمینی بار دیگر آتش زیر خاکستر انقلاب را شعله‌ور کرد. از آن دوران چه خاطراتی دارید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین؛ و صلوه و السلام علی سید الاولیاء و المرسلین محمد (ص) و علی آله الطیبین الطاهرین (ع). همانطور که اشاره کردید، هنگامی که خبر شهادت آیت‌الله حاج‌آقا مصطفی خمینی (ره) در روز اول آبان سال ۱۳۵۷ به ایران رسید، عاملی شد که بار دیگر مردم یکدل و متحد در دفاع از امام و اهداف ایشان به میدان آمدند.

آیا علت فوت مشخص شد؟
واقعیت این است که مرگ مشکوکی بود و همه مردم بالاتفاق معتقد بودند ایشان را به شهادت رسانده‌اند تا به امام ضربه بزنند. نهایتاً هم علت مرگ مشخص نشد، ولی فقدان ایشان برای حوزه علمیه و روحانیت ضایعه بزرگی بود.

حضرتعالی شناخت خوبی از شهید آیت‌الله حاج‌آقا مصطفی خمینی داشتید. چه ویژگی‌هایی در ایشان برجسته بود؟
مرحوم حاج‌آقا مصطفی، حدوداً ۵۰ سال بیشتر نداشت که از دنیا رفت. با این همه در همان سنین جوانی، از فضلای بنام حوزه و انصافاً از نوابغ کم‌نظیر بود. ایشان در مسجد محمدیه، منظومه حکمت تدریس می‌کرد و شاگردان خوبی داشت. هوش، ذکاوت، نبوغ ذاتی و شجاعت کم‌نظیری داشت و لحنش بسیار دلپذیر بود. چهره خندان و بشاشی داشت و همیشه کلامش را با نکات ظریف و لطیفی آراسته می‌کرد. خوش‌محضر بود و در جذب قلوب دیگران، به‌ویژه جوانان، ید طولایی داشت. مجموعه ویژگی‌های برجسته او سبب شده بود امام او را «امید آینده اسلام» بنامد و حقیقتاً هم همینطور بود.

از پیامد‌های شهادت ایشان و مراسم گوناگونی که به این مناسبت در شهر‌های مختلف برگزار شد، چه خاطراتی دارید؟
همانطور که اشاره کردم خبر درگذشت حاج‌آقا مصطفی، مردم را در سراسر کشور بار دیگر به میدان مبارزه کشید و در قم و شهر‌های دیگر، مراسمی به مناسبت تجلیل از وی برگزار شد. از جمله در تهران جامعه روحانیت مبارز به سردمداری شهید آیت‌الله مطهری، شهید آیت‌الله بهشتی، مرحوم آیت‌الله مهدوی‌کنی و بزرگانی دیگر، در مسجد ارک مجلس باشکوهی را برگزار کردند و با وجود فشار ساواک، اقشار مختلف مردم از بازاری تا دانشگاهی و روحانی در آن مراسم شرکت کردند.

شما هم حضور داشتید؟
بله، من هم در آن مراسم شرکت کردم. نکته جالب این است که در آن مراسم آقای دکتر حسن روحانی پس از برشمردن ویژگی‌های حاج‌آقا مصطفی، داستان زندگی حضرت ابراهیم (ع) را بیان کرد و گفت: حضرت ابراهیم (ع) از ابتلائات گوناگون سربلند بیرون آمد و در نهایت از طرف خداوند مأمور شد فرزند خود اسماعیل را قربانی کند و، چون اطاعت امر کرد، خداوند ایشان را «امام» مردم قرار داد. حضرت آیت‌الله خمینی نیز ابتلائات گوناگونی را از سر گذرانده‌اند و امروز نیز فرزند برومند ایشان در راه اسلام به شهادت رسیده‌اند، بنابراین سزاوار است ایشان را «امام» بنامیم و از این پس با این لقب بشناسیم و این‌گونه بود که از آن پس همگان رهبر کبیر انقلاب را «امام خمینی» نامیدند و این نام توسط عامه مردم تأیید و تثبیت شد.

در شهر قم نیز به مناسبت شب هفتم رحلت حاج‌آقا مصطفی، از طرف جامعه مدرسین و فضلای حوزه علمیه قم، مراسمی در مسجد اعظم برگزار شد و بیش از ۵۰ هزار نفر در آن شرکت کردند. بنده نیز در این مراسم تلاش و فعالیت زیادی کردم. به خاطر دارم بنده یک متن ۱۶ صفحه‌ای را درباره مسائل مختلف نوشته بودم و قرار بود هم در مراسم خوانده و هم پس از آن منتشر شود.

واکنش رژیم نسبت به این مراسم چه بود؟
ساواک تلاش زیادی کرد مراسم برگزار نشود، ولی وقتی با سیل جمعیت روبه‌رو شد کاری از دستش برنیامد.

سخنرانان جلسه چه کسانی بودند و چه موضوعاتی در سخنرانی‌هایشان مطرح شد؟
مرحوم آیت‌الله محمدی گیلانی و مرحوم آیت‌الله ربانی املشی سخنرانان جلسه بودند. هر دو درباره ویژگی‌های حاج‌آقا مصطفی صحبت کردند و سپس به مبارزات و تبعید امام پرداختند و جلسه حالت استیضاح رژیم را به خود گرفت و بسیاری از مسائل کشور مطرح و به آن‌ها اعتراض شد. از جمله تغییر تاریخ شمسی به شاهنشاهی، تأسیس حزب رستاخیز، وابستگی رژیم به امریکا و اسرائیل، وضعیت زندانیان سیاسی، اوضاع فرهنگی و اجتماعی و مسائلی از این دست. در واقع فوت مرحوم حاج‌آقا مصطفی فرصت مغتنمی را به دست مردم داد که پس از سال‌ها عقده‌گشایی کنند.

واکنش خودِ حضرت امام نسبت به فقدان حاج‌آقا مصطفی چه بود؟
ایشان ذره‌ای ضعف از خود نشان ندادند و با صبر بی‌نظیر خود، این مصیبت را نیز تحمل کردند تا روز دهم پس از رحلت حاج‌آقا مصطفی که درس را شروع و در آنجا سخنرانی مبسوطی را ایراد کردند و فرمودند: «شیخ‌الرئیس می‌گوید من از گاو می‌ترسم، چون شاخ دارد و عقل ندارد!» منظورشان این بود که رژیم پهلوی و دولت هویدا تفنگ و سلاح دارند و عقل ندارند!

در پی اوج‌گیری اعتراضات مردمی و آشکار شدن حمایت آنان از رهبری امام، رژیم شاه در اقدامی نامعقول، دست به انتشار مقاله موهنی در روزنامه اطلاعات زد. از واکنش‌های مردمی نسبت به این اقدام برایمان بگویید؟
رژیم پهلوی که از موج اعتراضات مردمی و قدرت رهبری امام به وحشت افتاده بود، درواقع می‌خواست با این اقدام نابخردانه، در نگاه مردم نسبت به شخصیت حضرت امام تشکیک ایجاد کند و اصل قیام را زیر سؤال ببرد، غافل از اینکه اتفاقاً این‌گونه اقدامات، ماهیت رژیم را بهتر برملا می‌کرد. رژیم در ۱۷ دی ماه سال ۱۳۵۶، به دستور مستقیم شاه در روزنامه اطلاعات با نام جعلی احمد رشیدی مطلق مقاله توهین‌آمیزی را چاپ و در آن به اسلام، تشیع و روحانیت اهانت کرد. در پی چاپ این مقاله، موجی از خشم و عصبانیت سراسر ایران را فرا گرفت و در روز ۱۸ دی ماه، عده زیادی از طلاب و فضلای حوزه علمیه قم به همراه مردم متدین و انقلابی، به منزل مراجع رفتند و از آن‌ها خواستند به هر نحو ممکن رژیم را وادار به عذرخواهی کنند.

در روز ۱۹ دی مردم به منزل حضرت آیت‌الله نوری همدانی رفتند و در اطراف منزل ایشان اجتماع کردند و به اعتراض پرداختند. آیت‌الله نوری به ایراد سخنرانی پرداخت و عمل ننگین رژیم در انتشار این مقاله را محکوم کرد. جمعیت بنا به توصیه آیت‌الله نوری در حالی که شعار می‌دادند، سعی کردند به دست مأموران رژیم بهانه ندهند و تظاهرات آرامی را برگزار کنند، ولی در نزدیکی میدان شهدا با مأمورین مسلحی روبه‌رو شدند که مردم را به گلوله بستند و عده‌ای را شهید و مجروح کردند! تعداد مجروحان به‌قدری زیاد بود که تمام تخت‌ها و راهرو‌های بیمارستان‌های قم، مملو از پیکر‌های زخمی بود. عده‌ای از زخمی‌ها را هم مردم به خانه‌هایشان برده بودند. حادثه ۱۹ دی یکی از نقاط عطف تاریخ انقلاب و در واقع نقطه آغاز اعتراضات میدانی و علنی مردم سراسر کشور است که نهایتاً به پیروزی انقلاب منجر شد. پس از قیام خونین ۱۹ دی سال ۱۳۵۶، طلاب و روحانیون و به‌خصوص جوانان پرشور و انقلابی هر روز از ساعت ۹ به خیابان‌ها می‌ریختند و به سینه‌زنی می‌پرداختند و شعار‌های تند می‌دادند.

در چهلم شهدای قیام قم، مردم تبریز حماسه‌آفرینی کردند. از آن رویداد چه تحلیلی دارید؟
در چهلم شهدای قم، در بسیاری از شهر‌ها مجالس سوگواری برگزار شد. در تبریز قبل از شروع مراسم، مأمورین در مسجد را می‌بندند و به مردم حمله می‌کنند و جوانی را به شهادت می‌رسانند. در پی این حادثه، مردم به خیابان‌ها می‌ریزند و به‌تدریج موج اعتراضات فراگیر می‌شود و مأمورین مردم را به رگبار می‌بندند. مردم هم با هر وسیله‌ای که دارند، چوب، چماق، سنگ و... به مقابله با آن‌ها برمی‌خیزند. قیام به‌سرعت همه شهر را فرا می‌گیرد و ده‌ها تن شهید و مجروح و عده زیادی دستگیر می‌شوند. این حادثه در سراسر کشور بازتاب وسیعی داشت و از آن پس بود که برگزاری مراسم چهلم شهدای هر شهر در شهر‌های دیگر رسم شد. در پی فاجعه تبریز، امام در اعلامیه‌ای شبیه اعلامیه سال ۱۳۴۲، عزای عمومی اعلام کردند و فرمودند: امسال عید نداریم! سپس با اشاره به جنایات رژیم به مردم هشدار دادند: جز در لوای پرچم توحید و قرآن پیروزی بر رژیم سفاک پهلوی ممکن نیست. آن سال مردم به پیروی از فرمان رهبر خود، در ایام عید به جای شادی و سرور بر سردر منازل خود پرچم سیاه زدند و عده زیادی هم برای زیارت حضرت معصومه (س) به قم آمدند.

اشاره‌ای هم به فعالیت‌های خودتان در این ایام کنید.
یکی از کار‌هایی که رژیم و مأموران ساواک و شهربانی به‌شدت به مقابله با آن می‌پرداختند، چاپ و پخش عکس‌های امام بود. من تعداد زیادی از عکس‌های امام را تهیه و نگهداری کرده بودم و در فرصت‌های مناسب، بین مردم پخش می‌کردم. طلبه جوانی از اهالی آران و بیدگل کاشان-که بعد‌ها در جریان حکومت نظامی قم شهید شد- ازجمله کسانی بود که ۴۰۰ عکس امام را از من گرفت و بین مردم پخش کرد. بنده علاوه بر سخنرانی‌های تبلیغی در شهر‌های مختلف، عده‌ای از برادران را هم برای تبلیغ و سخنرانی به شهر‌های سراسر کشور اعزام می‌کردم. یک بار هم برای بازتاب قیام قم، به کاشان رفتم و در آنجا سخنرانی‌های متعددی را ایراد کردم و به مردم درباره بدعت و بدعت‌گزاران در دین هشدار دادم و گفتم: به هیچ وجه در برابر این عارضه خطرناک سکوت نکنند و همواره به پیام‌ها و دستورات امام توجه دقیق داشته باشند و فقط از امام پیروی کنند.

امام هم در آن سال درباره برگزاری جشن نیمه شعبان اعلامیه دادند...
همینطور است. این هم یکی از ابتکارات حضرت امام، روحانیون و علما بود. رژیم می‌خواست با چراغانی و برگزاری جشن‌های مفصل، اوضاع را عادی جلوه بدهد و خون شهدا را پایمال کند؛ لذا امام اعلامیه دادند که این جشن بدون چراغانی و ارسال تبریک برگزار شود و مردم عید نگیرند، چون در واقع رژیم آن عید و جشن را برای ملت تبدیل به عزا کرده است. در پی اعلامیه امام، مردم به جای چراغانی، پرچم عزا برافراشتند و این دسیسه رژیم را نیز خنثی کردند.

یکی دیگر از نقطه‌های عطف مبارزات رهایی‌بخش ملت ایران، برگزاری نماز عید فطر تهران و شهرستان‌ها بود که توانست پایه‌های رژیم را بلرزاند. از برگزاری این مراسم در تهران و شهر‌های دیگر چه خاطراتی دارید؟
در تهران نماز عید فطر به امامت شهید بزرگوار آیت‌الله دکتر مفتح برگزار شد و صد‌ها هزار تن در تهران و شهرستان‌ها با مشت‌های گره‌کرده خواهان الغای رژیم شاهنشاهی و تأسیس حکومت اسلامی شدند. بنده در آن ایام به نجف‌آباد رفته بودم و در هماهنگی و سازماندهی مراسم عید فطر و ارائه شعار‌های گویا و کوبنده، بسیار فعال بودم. نماز عید فطر به امامت مرحوم آیت‌الله ایزدی برگزار شد و پس از آن، حدود ۳۰ هزار نفر به تظاهرات پرداختند و علیه رژیم شعار دادند. شعار‌ها به‌قدری کوبنده و واضح بودند که دیگر کمترین آبرویی برای رژیم باقی نماند. یادم است وقتی شعار «مرگ بر این حکومت یزیدی» را سر دادم، یکی از مأموران رژیم به طرفم آمد و تهدیدم کرد که اگر این شعار را تکرار کنم، مردم را به گلوله خواهد بست!

پس در هنگام واقعه ۱۷ شهریور در شهر نجف‌آباد بودید. خبر را چگونه دریافت کردید و این واقعه در آن شهر، چه بازتابی داشت؟
در نجف‌آباد بودم که شنیدم روز جمعه ۱۷ شهریور، مأموران رژیم در میدان شهدا مردم تهران را از زمین و هوا به رگبار بسته و ده‌ها تن را شهید و عده زیادی را مجروح کرده‌اند. در پی این اقدام وحشیانه، رژیم در اکثر شهر‌های تهران، ازجمله نجف‌آباد حکومت نظامی اعلام کرد و دیگر نمی‌شد مراسم و برنامه‌های مذهبی را برگزار کرد. من تحت تعقیب بودم و به‌ناچار مخفی شدم. در این فاصله اعلامیه‌ای را با کمک برخی از روحانیون شهر و با امضای جامعه روحانیت مبارز نجف‌آباد منتشر کردیم و از همه بازاری‌ها و کسبه خواستیم در اعتراض به فاجعه ۱۷ شهریور، مغازه‌هایشان را تعطیل کنند که به مدت یک هفته مغازه‌ها تعطیل شدند و تمام شهر به حالت اعتصاب در آمد. در پی پخش این اعلامیه آیت‌الله ایزدی، حجت‌الاسلام حسنی و حاج شیخ غلامحسین ایزدی دستگیر و بعد از مدتی به ساواک اصفهان منتقل شدند.

ماجرای حمله به منزل مرحوم آیت‌الله خادمی در اصفهان چه بود؟
آیت‌الله خادمی مورد قبول همه مردم اصفهان و دارای جایگاه بسیار بالایی بود. ایشان رئیس حوزه علمیه اصفهان و منزلش مرکز مبارزه با رژیم بود لذا از ابتدای اعلام حکومت نظامی، این منزل توسط مأموران رژیم محاصره شد، با این همه، مردم می‌آمدند که به سخنرانی‌های ایشان گوش بدهند. سرانجام در روز پنجم ماه رمضان سال ۱۳۵۷، مأموران حکومت نظامی به روی مردم آتش گشودند و عده‌ای از مردم را به شهادت رساندند، ازجمله یکی از دوستان ما به نام آقای حسن منتظری -که در تظاهرات ۱۹ دی قم هم همراه هم بودیم- به شهادت رسید. جنازه این عزیز را به نجف‌آباد منتقل کردیم و با آنکه مأمورین ساواک به‌شدت مراقب بودند که مردم تظاهرات نکنند، پس از سخنرانی بنده، مردم به نحو احسن انجام وظیفه کردند.

رحلت حجت‌الاسلام سید مهدی گلپایگانی، فرزند آیت‌الله گلپایگانی در واقع حادثه‌ای بود که منجر به برچیده شدن حکومت نظامی از قم شد. از آن رویداد چه خاطره‌ای دارید؟
در مهرماه سال ۱۳۵۷ زلزله‌ای در طبس روی داد که در آن ده‌ها هزار نفر کشته شدند. در پی این حادثه روحانیون و مراجع شهر‌ها کمک‌های مردمی را به طبس گسیل داشتند. مرحوم حجت‌الاسلام سید مهدی گلپایگانی هنگامی که از طبس بازمی‌گشت، در حادثه رانندگی از دنیا رفت و جنازه ایشان را به تکیه آسید حسن در نزدیکی منزل آیت‌الله گلپایگانی آوردند تا تشییع کنند. در قم حکومت نظامی برقرار بود و اجازه تشییع نمی‌دادند، ولی مردم به این موضوع اعتنا نکردند و تشییع جنازه باشکوهی برگزار شد و در واقع با این حرکت، هیمنه حکومت نظامی شکست. تشییع جنازه که با شرکت علما و مراجع بزرگی همراهی می‌شد، خیلی زود به تظاهرات ضد رژیم تبدیل شد و مردم شعار «بگو مرگ بر شاه» سر دادند و مهار کار یکسره از دست حکومت نظامی بیرون رفت. از آن پس، دیگر مأموران نتوانستند جلوی مردم را بگیرند. آن‌ها هر شب از پشت‌بام‌ها و خیابان‌ها شعار مرگ بر شاه سر می‌دادند و تظاهرات، عزاداری و مراسم مختلف برگزار می‌کردند.

یکی از شعار‌هایی که مردم شهر‌های مختلف در تظاهرات‌ها و راهپیمایی‌ها می‌دادند آزادی زندانیان سیاسی بود. آن روز‌ها را چگونه دیدید؟
مجاهدت‌ها و پیگیری‌های مستمر مردم در سراسر ایران رژیم را تحت فشار قرار داد که به‌تدریج زندانیان سیاسی را آزاد کند. ازجمله در ۸ آبان سال ۱۳۵۷، گروهی از زندانیان از جمله آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله منتظری آزاد شدند و مورد استقبال بی‌نظیر مردم تهران قرار گرفتند. آیت‌الله طالقانی به علت بیماری و کسالتی که در زندان برایشان عارض شده بود، مدتی به بیمارستان منتقل و بستری شدند. آیت‌الله منتظری پس از آزادی به قم آمدند. مردم در میدان ورودی شهر تجمع کردند و بنده در آنجا برای مردم سخنرانی کردم. دکتر شیبانی هم در آن اجتماع حضور داشت و حدود ۶ هزار نفر از تهران برای ملاقات با آیت‌الله منتظری آمده بودند. در آن سخنرانی مردم قم و تهران را به انصار و مجاهدین تشبیه کردم و از آنان خواستم مانند انصار و مجاهدین صدر اسلام یاور و پشتیبان هم باشند و تحت رهبری امام خمینی، برای نابودی رژیم پهلوی و برقراری حکومت اسلامی تلاش کنند و مراقب باشند دشمنان با نفوذ در صفوف آنان و ایجاد تفرقه، به این حرکت اسلامی بی‌نظیر آسیب وارد نکنند.

راهپیمایی محرم سال ۱۳۵۷ در اصفهان و نجف‌آباد به خاک و خون کشیده شد. از تظاهرات خود از آن رویداد تلخ برایمان بگویید؟
مردم طبق معمول هر سال قصد داشتند برای محرم مجالس عزاداری بر پا کنند. جامعه روحانیت، مردم را برای راهپیمایی در روز‌های تاسوعا و عاشورا دعوت کرد و راهپیمایی‌های عظیم چند میلیونی اتفاق افتاد. در تمام این راهپیمایی‌ها، روحانیون در صف مقدم بودند و مردم به تبعیت از آنان و با سر دادن شعار‌های کوبنده علیه رژیم، خواستار سرنگونی حکومت پهلوی بودند. این راهپیمایی‌های عظیم، در واقع رژیم را به زانو در آورد و شاه متوجه شد که دیگر در این کشور جایگاهی ندارد.

در پی برگزاری راهپیمایی‌های عظیم تهران، مأموران رژیم به راهپیمایی‌های مردم اصفهان و نجف‌آباد حمله کردند و از زمین و هوا مردم را به رگبار بستند و عده زیادی را شهید و زخمی و دستگیر کردند. آن روز مأموران ساواک هر کسی را که سر راهشان قرار می‌گرفت، به گلوله می‌بستند و مغازه‌ها و خانه‌های مردم را غارت می‌کردند. رژیم این وحشیگری‌ها را در شهر‌های دیگر هم انجام داد، ولی در اصفهان و نجف‌آباد توحش را از حد گذراند و یک هفته تمام به ترور، خشونت و آتش زدن مغازه‌ها و خانه‌های مردم ادامه داد. فضای ناامن و بسیار هولناکی برای مردم ایجاد شده بود و مأموران حکومت نظامی به هیچ کس رحم نمی‌کردند. مسئول تمام این وحشیگری‌ها هم فرماندار نظامی اصفهان تیمسار ناجی بود که پس از پیروزی انقلاب دستگیر و اعدام شد و به سزای اعمال جنایتکارانه خود رسید.

از فعالیت‌های خود درآن روز‌ها بگویید؟
طی سال ۱۳۵۷ با گسترده شدن تظاهرات و مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی، من هم بر فعالیت‌های خود افزودم و با سخنرانی در شهر‌های مختلف و شرکت در کار‌های تبلیغی و فرهنگی، تا جایی که در توان داشتم به مبارزات مردمی کمک کردم. با وجود برقراری حکومت نظامی در شهر‌های نجف‌آباد، خمینی‌شهر، یزدان‌شهر و اصفهان، گاهی تا هشت سخنرانی را هم ایراد می‌کردم. یک بار در مسجد مدرسه صدر در اصفهان سخنرانی کردم. جمعیتی بالغ بر ۱۰ هزار نفر در مراسم شرکت و مأموران حکومت نظامی برای کنترل جمعیت، آن‌ها را محاصره کرده بودند. در آن مراسم به مردم گوشزد کردم: کسانی که اعمال یک پادشاه ستمگر را تأیید یا در برابر آن سکوت می‌کنند، در واقع در گناه او شریک هستند و در قیامت نمی‌توانند عذر و بهانه‌ای بیاورند. یکی از کار‌هایی که در روز عاشورا در نجف‌آباد و شهر سده انجام دادم، این بود که با سخنانم مردم را تحریک کردم که مجسمه شاه را از میدان شهر پایین بکشند. پس از این واقعه تا یک هفته مخفی بودم و بعد به قم آمدم و از آنجا به اهواز رفتم و دهه آخر صفر را در عباسیه اهواز به سخنرانی پرداختم. در آنجا هم حکومت نظامی برقرار و ایراد سخنرانی بسیار دشوار بود.

از حال و هوای مبارزات و تظاهرات در خوزستان چه خاطراتی را به یاد دارید؟
در آنجا هم حکومت نظامی برقرار بود، مضافاً بر اینکه کمونیست‌ها و منافقین هم بسیار فعال بودند و سعی می‌کردند جلسات سخنرانی علما و روحانیون را به هم بزنند! یک روز برای سخنرانی به دانشکده پزشکی اهواز رفتم و آن‌ها باز شلوغ کردند. بلندگو را به دست گرفتم و شروع به سخنرانی کردم و نقشه کسانی که می‌خواستند جلسه را به هم بریزند نقش بر آب شد. بعد از سخنرانی وقتی از آنجا بیرون آمدم متوجه شدم مأموران حکومت نظامی در تعقیبم هستند. هنگامی که می‌خواستم از چنگ آن‌ها فرار کنم، زمین خوردم و پایم به‌شدت آسیب دید که هنوز هم این آسیب‌دیدگی با من است. یک مراسم به‌یادماندنی هم در بهشت شهدای اهواز و در محاصره مأموران حکومت نظامی برگزار شد. شور و هیجان جوانان شجاع و فداکار آن خطه وصف ناشدنی است. از من خواستند سخنرانی کنم و من هم به جنایات رضاخان و خاندان پهلوی اشاره کردم و از مردم خواستم همچنان گوش به فرمان امام باشند و دست از مقاومت برندارند. در میان سخنرانی یادداشتی به من دادند که مجروحان درگیری‌های خیابانی به خون نیاز دارند. یادداشت را برای جمعیت خواندم و سیل جمعیت بود که به سمت بیمارستان‌های اهواز به حرکت در آمد. صحنه شورانگیز و به‌یادماندنی‌ای بود.

غیر از اهواز در سایر شهر‌های خوزستان هم سخنرانی کردید؟
بله؛ دهه اول ماه صفر به دعوت مرحوم حجت‌الاسلام رایگانی به رامهرمز رفتم و شب‌ها در مسجد جامع شهر به سخنرانی پرداختم. خوشبختانه این سخنرانی‌ها کارساز بود و شهر رامهرمز -که پیش از آن تحرک چندانی نداشت- یکپارچه در خدمت انقلاب و امام قرار گرفت و حتی نیرو‌های انتظامی شهر هم به انقلاب پیوستند. فکرش را که می‌کنم می‌بینم آن روز‌ها خستگی و ترس از مرگ معنا نداشت و همه در تلاش بودند به‌نوعی به سرعت بخشیدن به انقلاب یاری برسانند. مردم یکدل و همراه از هیچ فداکاری و ایثاری دریغ نداشتند و همین همبستگی و همدلی بود که سراسر ایران را به کانون زنده شور انقلابی اسلامی تبدیل کرد و در برابر چشمان حیرت‌زده مردم جهان یکی از قدرتمندترین رژیم‌های منطقه، بلکه دنیا را به زانو در آورد. به برکت خون شهدا و راه اباعبدالله (ع) مرد و زن و پیر و جوان آماده شهادت بودند و ترس در قاموس کسی راه نداشت.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار