همه افراد در هر سن و جایگاهی که باشند انسانهای آزادی هستند، اما این آزادی اگر در چارچوب و حد و حدود مشخصی نباشد جامعه را به سمت انحطاط و نابودی میکشاند. تمام جوامع دنیا، برای آزادی افراد خود قوانینی را تصویب و در واقع میتوان گفت: برای آزادی افراد حد و حدودی را تعریف کردهاند. همانطور که قانونگذارها برای کنترل جامعه قوانینی را تصویب و آنها را اجرا میکنند والدین نیز برای خانه و فرزندان خود باید قوانینی را تصویب و آنها را اجرا کنند، زیرا کودکان برای درک بهتر آزادی و اختیارات خود از بهترین الگوی خود که همان والدین هستند، تقلید میکنند. پدر و مادری که حدود آزادی خود را بدانند و آن را در عمل و رفتار خود بروز دهند مناسبترین الگو برای فرزندان خود هستند. دکتر علی قائمی امیری جامعهشناس در کتاب خود با عنوان «حدود آزادی در تربیت» از آزادی و حد و مرزهای آن صحبت میکند.
مرزهای آزادی در ۳ دوره ۷ ساله
دکتر قائمی، عمر انسان را به سه دوره تقسیم میکند و آزادی و محدودیت را در این مراحل مورد بررسی قرار میدهد؛ فصل اول در مورد هفت سال اول زندگی و مرزهای آزادی در آن است که از آن به دوران سیادت یاد میکند. فصل دوم در مورد دوران کودکی یعنی هفت سال دوم عمر است که در سال آخر آن دوران نوجوانی است. فصل سوم در مورد نوجوانی و جوانی یعنی هفت سال سوم عمر است که در آن نیز پس از ذکر ویژگیهای این سن از نیازهایشان در این مرحله و اصول و ضوابط کنترل و منع و اعطای آزادی صحبت میکند.
۷ سال نخست، کودک را آزاد بگذاریم
هفت سال اول زندگی مهمترین سالها برای تربیت کودکان است. در واقع خشتهای زندگی هر فردی در این سالها گذاشته میشود. با هفت سال اول دوران زندگی بهتر است بسیار آزادانه برخورد کنیم تا کودکان بتوانند تواناییهای خود را بروز دهند. کودک در عین حال که آزادانه زندگی میکند باید در کنارش محدودیتهایی هم قائل شویم که باعث رشد او شود البته نه اینکه انزوا و سرخوردگی برای او ایجاد کند. هفت سال اول از نظر پایهگذاری دوران مهمی است و مداخلهها سبب میشوند که استقلال وجودی و اعتماد به نفس در طفل کشته شود یا رشد پیدا نکند. کودک در هفت سال اول باید آزاد باشد که ابراز احساسات کند. خود و ساختهها و اندیشههایش را به نمایش بگذارد، شعر بخواند، برای خود خانه بسازد، بازی کند و...، اما به این معنی نیست که او را به صورتی مطلق به خود رها کنیم. آزاد باشد ولی نه به گونهای بیبند و بار که اگر به این نوع آزادی عادت کند انسانی غیرقابل تحمل بار میآید. به کودکان به میزانی که توان و لیاقت و درک آن را دارند باید آزادی داد. اگر کودک را از چیزی محروم میکنیم در امر دیگری باید آزادش بگذاریم. میزان آزادیها در مراحل مختلف سنی باید متفاوت باشد به گونهای که او ظرفیت قبول و توان جذب آن را داشته باشد. در منعها از منطق و استدلال استفاده کنیم که به مراتب مؤثرتر است. گاهی منعها به قصد تفریح و برای خنده است، اما فراموش نکنیم که کودک شوخی ما را جدی میگیرد.
۷ سال دوم، دوران فراگیری و اجتماعی شدن
هفت سال دوم دوره فراگیری است. در این دوران کودکان اجتماعی شدن را یاد میگیرند و با دقت و توجه بسیار میتوانیم تمام نکات تربیتی که در دوران قبل از مدرسه به کودک آموزش دادهایم در این دوران آنها را تثبیت کنیم. سن هشت سالگی دوران تفکر منطقی کودک است که البته محدود کردن او بسیار هم دشوار است. سن ۱۰ سالگی سن برهانپذیری است و دلیل امری را میپذیرد بدون اینکه خودش بتواند برای دیگران دلیل و برهانی بیاورد. سن ۱۱ سالگی به بعد دوران بیداری اوست که بسیار اصرار به آزادیخواهی دارد و دوست دارد بیرون برود و خودش برای خودش خرید کند و به نوعی دوست دارد مستقل باشد. در این سنین آزادیها و محدودیتها باید با حساسیت بیشتر و با دقت و تأمل بیشتری اعمال شود. زیرا افراط و تفریط در هر کدام میتواند فرزند ما را از مسیر درستش خارج کند.
خواستهها و عملکردهای کودک در این سن اگرچه نشانه رشد اوست ولی باید با احتیاط و مراقبت باشد، چراکه این سن بسیار خطرناکی است و گاهی ممکن است کودک خودش برای خودش خطری ایجاد کند. بهتر است آموزشها و امر و نهیها بسیار عادی و صمیمانه باشد و مسائل و دشواریها بسیار دوستانه و منطقی و بدون اعمال زور و قدرت حل شود. اعمال محدودیتها را با خواست او باید منطبق کرد و تصمیمگیریها را به خود او واگذار کنید و والدین و مربیان فقط در نقش ناظر و هدایتگر باشند.
۷ سال سوم، باور کنیم کودکانمان بزرگ شدهاند
دوره سوم زندگی دوران نوجوانی و جوانی فرزندان ما است. در این دوران هر چه را که در هفت سال اول کاشتهایم و در هفت سال دوم پرورش دادهایم در این دوران آن را برداشت میکنیم. اگر هفت سال اول را دوره پایهگذاری تربیت بدانیم، هفت سال دوم دوران تشکل و هفت سال سوم دوران قوام است. در این دوران با دوران پرماجرای جوانی روبهرو هستیم. بسیار متفاوت از هر دورهای است. نوجوان و جوان ما محدودیتپذیر نیستند و خطرات بسیاری آنها را تهدید میکند. آنان در این سن بسیار عاطفی و احساسی و بسیار مغرور هستند و امر و نهیها را نمیپذیرند و وابسته دوستان خود هستند. این دوران سن تخریب و تهاجم و آزادیخواهی است. برخی از والدین و مربیان هنوز با تصور اینکه او هنوز جاهل است و درک کافی ندارد او را به حساب نمیآورند درحالیکه این خطای بسیار بزرگی است. فرزند ما در این دوران نیاز به تمرین مسئولیتپذیری دارد زیرا که از همین سن بهویژه در آینده او عضوی از جامعهای است که در آن زندگی خواهد کرد. در محیط کاملاً محدود کنترل شده رشد و مسئولیت صورت خواهد گرفت و عواطف و احساسات با جنبههای تعقلی درخواهد آمیخت. کنترل باید غیرمستقیم باشد زیرا بسیار مغرورند و اگر متوجه شوند کنترل میشوند از خود عکسالعمل نشان میدهند. به پدر و مادرها باید حق داد که در ازای رنج و زحمتی که برای فرزندان خود متحمل شدهاند از آنان توقع زیادی داشته باشند ولی اگر قصد اصلاح فرزندان است باید توقعات را نادیده بگیرند و راهی را در پیش بگیرند که دست نوجوان و جوان آنها به دامانشان وصل باشد. اگر این وصل از والدین جدا گردد به سوی چه کسانی روی خواهد آورد؟ آیا آن کسان دلسوزتر ازپدر و مادرها خواهند بود؟