از زيباييهاي دفاع مقدس حضور معلمان و دانشآموزان در كنار هم در جبهه و سنگر بود. استاد و شاگردان ديروز در جبهههاي نبرد همرزماني راستين و حقيقي شدند و با رشادتشان صحنههايي ماندگار را خلق كردند. حضور داوطلبانه همه اقشار در جنگ و رفاقت و دوستيشان در جبهه يكي از جلوههاي زيبايي است كه هيچگاه كهنه نميشود.
عبدالرسول قادريان يكي از همان جواناني بود كه تازه با هزاران آرزو شغل دبيري را براي خود انتخاب كرده بود و ميخواست با آموزش و تربيت دانشآموزان نقش مهمي در ساختن كشورش داشته باشد، اما خبر نداشت دست تقدير سرنوشت ديگري را براي او رقم خواهد زد و او به شكل ديگري تاريخساز خواهد شد.
سه ماه بيشتر از استخدام شهيد قادريان در آموزش و پرورش نگذشته بود كه او گچ و تخته سياه را رها كرد و خشاب و اسلحه در دست گرفت و جزو اولين نفراتي بود كه خودش را به جبههها رساند. 17 سال بيشتر نداشت كه اين تصميم بزرگ را گرفت و راهي بزرگترين آوردگاه زندگياش شد. سن زيادي نداشت ولي همچون مردان بزرگ تاريخ آرمانهاي والايي در سرش داشت. در همان مدت كوتاهي كه به استخدام آموزش و پرورش درآمد، هواي دانشآموزان رزمنده را داشت. اگر ميفهميد دانشآموزي به قصد جبهه، درس و مدرسه را رها كرده تا جايي كه ميتوانست به آن دانشآموز كمك ميكرد.
زماني كه فهميد در جبههها براي انجام عمليات و دفاع از كشور به رزمنده نياز است، داوطلبانه عازم جبهه شد. به خاطر علاقه عبدالرسول به تيراندازي و شنا و تبحر در اين رشتههاي ورزشي و با هدف كمك به ديگر رزمندگان راهي مناطق عملياتي شد. او توانسته بود مدرك فوقديپلم خود را در رشته تربيت بدني اخذ كند و از آمادگي بدني بالايي برخوردار بود و ميدانست حضورش در جبههها ميتواند مفيد و راهگشا باشد.
در مناطق عملياتي جنوب كشور با شهيد ماهيني و دكتر چمران آشنا شد و اين آشنايي بر معرفت و شجاعتش افزود. حضور در جمع رزمندگان جنگهاي نامنظم تجربيات گرانبهايي براي عبدالرسول داشت و او را بيشتر از هميشه مشتاق حضور در منطقه كرد. برادر و همرزم شهيد، غلامعلي قادريان درباره شجاعت و روح ايثارگري برادرش ميگويد: در منطقه جنگي واقع در تپههاي اللهاكبر جزو گروه شهيدچمران، فرمانده جنگهاي نامنظم به علت كمبود آب مشكلات عديدهاي برايمان پيش آمده بود. عبدالرسول با شجاعت و رشادتي بينظير به همراه تعدادي از رزمندگان جان بر كف تنها با چند نارنجك عراقيها را مجبور به عقبنشيني كردند و مسير را براي دستيابي ما به آب باز كردند. عبدالرسول وقتي تشنگي ما را ديده بود گفت يا شهيد ميشوم يا به آب ميرسم و شما را سيراب ميكنم.
شهيد قادريان پس از مدتي در ناوتيپ اميرالمؤمنين (ع) حضور پيدا كرد و مشغول دفاع از كيان ايران اسلامي شد. آخرين عمليات عبدالرسول در دفاع مقدس والفجر8 بود. او در اين عمليات بزرگ شركت كرد و در ۲۹ بهمنماه 1364 در يكي از شبهاي سرد اروند مورد اصابت تير دشمن قرار گرفت و آسماني شد.
محمد دمشقي از همرزمان شهيد قادريان شهادت همرزمش را چنين بيان ميكند:«عبدالرسول در عمليات والفجر معاون و بيسيمچي من بود. در منطقه فاو و در كنار كارخانه نمك در حال حركت در خاكريز خودمان بوديم. گويي عمليات لو رفته بود و دشمن هوشيار شده بود. با رشادت همرزمانم بسياري از عراقيها را به درك واصل كرديم. صداي عبدالرسول را پشت سرم ميشنيدم كه با بيسيمچي تماس ميگرفت كه ناگهان صداي آخ او را شنيدم. سر چرخاندم و ديدم تير دشمن به عبدالرسول اصابت كرده و او به لقاءالله پيوسته است.»
پيكر شهيد قادريان 11سال در منطقه ماند و پس از سالها تفحص شد و به ميهن اسلامي بازگشت. پيكر مطهر شهيد در بهشت صادق بوشهر زيارتگاه عاشقان است. شهيد قادريان نمونهاي از معلمان آگاه، شجاع و متدين بود كه در كنار پرورش روح و روان خويش به فكر تربيت نسلهاي آينده بود. او با وجود سن كم از منش و روحي بزرگ برخوردار بود و اين روحيه را به بسياري از شاگردانش منتقل كرد. شهيد قادريان امروز به يكي از الگوهاي جامعه فرهنگيان تبديل شده و شجاعتش در ميان جامعه فرهنگيان زبانزد است.