فقید سعید، زندهیاد آیتالله حاجشیخ نصرالله شاهآبادی، استادزاده امام خمینی و از شاگردان ایشان در دوره اقامت در نجف به شمار میرود. روایت وی از دوران تبعید امام به این شهر، بس جذاب و از جنبههایی متفاوت است. امید میبریم که انتشار این گفتوشنود به مناسبت سالروز ورود رهبر کبیر انقلاب به عراق، تاریخپژوهان انقلاب را مفید و مقبول آید.
به عنوان مقدمه مناسب است که از این نقطه آغاز کنیم؛ با توجه به اینکه حضرتعالی در هنگام وقوع حادثه فیضیه در نجف بودید، از واکنشهای حوزه نجف نسبت به این مسئله آگاهی دارید. ابتدا از آن حال و هوا و فضای آن حوزه در آن مقطع برایمان بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربالعالمین و الصلاه و السلام علی سیدنا و نبینا محمد (ص) و آله الطاهرین (ع). حمایت حوزه نجف از حرکت حضرت امام، از سال ۱۳۴۱ و در پی مخالفت ایشان با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و در واقع آغاز نهضت اسلامی ایران شروع شد. علمای نجف در تمام آن مراحل، با تعطیلی دروس و نمازهای جماعت و صدور اطلاعیه، نسبت به دستگاه حاکمه ایران اعتراض خود را ابراز میکردند. سرکوب علنی نهضت، در روز شهادت امام صادق (ع) در دوم فروردین سال ۱۳۴۲ بود. حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی در این روز، در مدرسه فیضیه مراسم عزاداری برگزار کرده بودند. همانطور که میدانید مأموران رژیم به این مجلس حمله کردند و طلاب و مردم را مورد ضرب و شتم قرار دادند. در خلال این حادثه چند نفر به شهادت رسیدند و عده زیادی زخمی و بازداشت شدند. علمای نجف در مورد فاجعه مدرسه فیضیه هم اطلاعیه دادند و مجالس فاتحه متعددی را برگزار کردند لذا موضع مخالف حوزه نجف در برابر رژیم ایران، در تمام مراحل نهضت حضرت امام ادامه داشت.
بازتاب تبعید حضرت امام به ترکیه و سپس نجف در چه بود؟
پس از تبعید حضرت امام به ترکیه در آبان سال ۱۳۴۳، باز هم حوزه علمیه نجف با تعطیل کردن کلاسهای درس و نمازهای جماعت و راهپیماییها اعتراض خود را به رژیم ایران ابراز کرد. ابتدا مرحوم آیتالله العظمی خوئی درس و نماز خود را تعطیل کردند سپس سایر دروس و نمازهای جماعت تعطیل شدند.
مرحوم آیتالله العظمی حکیم چطور؟
خیر، ایشان حاضر نشدند نماز خود را تعطیل کنند و تنها نماز جماعتی که در صحن امیرالمؤمنین (ع) برگزار شد، نماز ایشان بود، والا هفت نماز جماعت حرم همگی تعطیل شدند. حتی نمازهای جماعت همه مساجد تعطیل شدند.
کسی در این باره با ایشان صحبت نکرد؟ استدلالشان چه بود؟
چرا، اتفاقاً یک شب جمع شدیم و پس از اینکه نماز مغرب را خواندند، آیتالله حاجآقا باقر خوانساری، پسر مرحوم آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری را - که در تهران امام جماعت مسجد شاه بودند- نزد آقای حکیم فرستادیم تا از ایشان خواهش کنند که در اعتراض به این حرکت رژیم شاه، نماز عشا را تعطیل کنند و از فردا همه ائمه جماعت دوباره نمازها را برگزار کنند. ایشان گفته بودند: «در اطراف و اکناف عراق، ۴۰۰ نماینده دارم و اگر نماز را تعطیل کنم، آنها همین کار را میکنند و این کار منجر به فساد خواهد شد لذا نباید این کار را بکنم.» آقای خوانساری گفته بودند: تا آنها باخبر شوند که شما نمازتان را تعطیل کردهاید، دوباره از فردا نمازها شروع میشوند. خلاصه هر چه ایشان اصرار کرده بودند، مرحوم آقای حکیم زیر بار نرفتند. البته درس ایشان تعطیل شد، چون تعطیلی درسها با طلبهها بود.
به نظر شما علت عدممخالفت مرحوم آیتالله حکیم با رژیم شاه چه بود؟
ایشان مرد بسیار باسواد و مرجع عالیقدری بودند، اما مثل حضرت امام آمادگی مبارزه با شاه را نداشتند. لابد شنیدهاید که وقتی حضرت امام در نجف به دیدار ایشان رفتند و پرسیدند: «چرا علیه شاه اقدامی نمیکنید؟» آقای حکیم پاسخ دادند: «من سید حسنی هستم و شما سیدحسینی هستید!» منظورشان این بود که روشهای ما با هم فرق میکند. مرحوم آقای حکیم تمایل نداشتند با شاه مخالفت کنند، مخصوصاً که اطرافیان اینگونه جا انداخته بودند که با مخالفت با شاه در ارکان مرجعیت آیتالله حکیم رخنه و تزلزل ایجاد میشود، در حالی که اتفاقاً مخالفت با شاه بود که برای افراد اعتبار و عزت میآورد. اینها پیامدهای برخورد مسالمتجویانه مرحوم آیتالله بروجردی با شاه را دیده بودند. در هر حال به اعتقاد بنده، اینکه شاه به تبعید امام اکتفا کرد و دست به عمل جنایتکارانه اعدام ایشان نزد، از الطاف خفیه الهی بود، چون در حکومت صدام دیدیم که ابداً اهل تبعید کردن نبود، بلکه همه را اعدام میکرد. آن روزها گفته میشد برخی از بزرگان، تبعید امام به ترکیه و سپس به نجف را به شاه توصیه کرده بودند.
در تأیید مرجعیت حضرت امام، آیا علمای نجف هم نقشی داشتند؟
بله، آنها به قانون مصونیت قانونی مراجع تقلید و امثالهم متوسل شدند و از نجف آزادی امام را درخواست کردند و تلاشهای علما در داخل ایران و فشار حوزه نجف، باعث شد ابتدا امام را به ترکیه و پس از ۱۱ ماه به نجف تبعید کردند. یادم هست در آن ایام روزی با اخوی، حاجآقا نورالله و دامادمان آقا سید محمدعلی تهرانی درباره تبعید امام و نگرانیهایمان از آینده حرف میزدیم که تفألی به قرآن زدم و آیه ۷۱ سوره اعراف آمد که «فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ.» نفسی از سر آسودگی کشیدم و به ایشان گفتم: حضرت امام به عراق خواهند آمد و همینطور هم شد.
به نظر شما چرا رژیم شاه امام را به نجف تبعید کرد؟
عدهای این اقدام رژیم شاه را اینگونه تحلیل میکردند که شاه قصد داشت با تبعید امام به حوزه هزار ساله نجف، در واقع جایگاه ایشان را در برابر مراجع و فقهای بزرگ نجف تضعیف کند و امام نتواند در آنجا رشد کند یا اقدام مؤثری را علیه رژیم شاه انجام بدهد؛ که عملاً اینطور نشد؟
خیر، از همان ابتدا که حضرت امام وارد عراق شدند، استقبالهای باشکوه از ایشان نشان داد رژیم شاه در محاسباتش اشتباه کرده است.
شما در آن استقبالها حضور داشتید، چه خاطراتی از آن روزها دارید؟
حضرت امام در روز ۱۳ مهر سال ۱۳۴۴ همراه با مرحوم حاجآقا مصطفی از ترکیه وارد عراق شدند و عدهای از دوستان در کاظمین به استقبال ایشان رفتند. حضرت امام پس از زیارت مراقد اهل بیت (ع) در کاظمین، ابتدا به سامرا و سپس کربلا رفتند. بنده، چون یکی از افرادی بودم که برنامه استقبال از ایشان را ترتیب میدادم، به کاظمین نرفتم. بعد هم که به کربلا رفتم و خواستم برای استقبال از ایشان به مسیب، منطقهای بین کاظمین و کربلا بروم به من گفتند: ایشان از آنجا حرکت کردهاند، لذا در کربلا ماندم تا ایشان تشریف آوردند و استقبال بسیار گرمی از ایشان به عمل آمد. لازم به ذکر است فقط طلاب از امام استقبال نکردند، بلکه مدرسین و علمای حوزه نجف و عده کثیری از مردم کربلا به استقبال ایشان آمده بودند. امام حوالی عصر به کربلا رسیدند و تا مراسم استقبال تمام شد، هنگام نماز مغرب بود و ایشان نماز را در صحن مطهر اباعبدالله (ع) خواندند. امام مدت کمی در کربلا ماندند و از آنجا عازم نجف شدند. در نجف استقبال بسیار باشکوهی از ایشان به عمل آمد. هیچکس حتی تصورش را هم نمیکرد که امام در بدو ورود به نجف، اینگونه مورد استقبال ایرانیها، عربها، طلاب، مدرسین، علما و بازاریها قرار بگیرد.
از استقرار ایشان در نجف و از کسانی که به دیدار ایشان آمدند برایمان بگویید.
برنامههای امام را در نجف، مرحوم شیخ نصرالله خلخالی تدارک میدید. ایشان از دوستان قدیمی امام و نماینده و وکیل ایشان بود و در شارعالرسول، منزلی را برای حضرت امام تهیه کرد. البته بعد از مدتی خانه دیگری را خریدند و به این خانه ملحق کردند. حضرت امام در این خانه اقامت کردند و افراد، از جمله آیات عظام: خوئی، شاهرودی، حکیم، آسید عبدالله شیرازی، آمیرزا حسن بجنوردی و... در این خانه با امام دیدار کردند.
از آن روزها چه خاطرهای دارید؟
یادم هست از همان روزهای اول ورود امام به نجف، موسی اصفهانی، نوه مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی- که آدم درستی نبود- خودش را همه کاره منزل امام کرد و به قول معروف مجلسداری میکرد! از این موضوع بسیار ناراحت شدم و چند روز به خانه امام نمیرفتم. یک روز حاج شیخ نصرالله خلخالی سراغم آمد و گفت: آقا میفرمایند چرا دیگر فلانی نمیآید؟ پاسخ دادم میآیم و خودم خدمت ایشان توضیح میدهم. فردا شب به منزل امام رفتم و وقتی ایشان سؤال کردند: موضوع چیست و چرا دیگر به منزل ایشان نمیروم؟ توضیح دادم: فلانی آدم موجهی نیست و برای بیت شما ضرر دارد. امام فرمودند: او کارهای نیست و فقط مترجم است. عرض کردم: همه طلبههایی که اینجا هستند، میتوانند این کار را انجام بدهند و ضرورتی به حضور آدمی - که از او هزاران شر احتمال میرود- وجود ندارد.
او چگونه به بیت امام راه پیدا کرده بود؟
حاجآقا مصطفی با آقا موسی رفیق بود و او از این طریق به بیت امام راه پیدا کرده بود.
از برنامههای امام در روزهای نخست حضور در نجف، چه خاطراتی دارید؟
بنده علاقه فوقالعاده زیادی به حضرت امام داشتم و لذا تا سال ۱۳۴۹ که در نجف بودم، لحظهای از همراهی با ایشان غافل نبودم. امام در همان شبهای اول ورود به نجف، به مدرسه آیتالله بروجردی رفتند و نماز مغرب و عشا را به جماعت خواندند. پس از نماز تصمیم گرفتند به حرم مطهر تشریف ببرند و عدهای از طلاب جوان آماده شدند دنبال ایشان راه بیفتند. میدانستم امام از اینجور تشریفات خوششان نمیآید و برای اینکه آنها امام را همراهی نکنند، به امام گفتم، «آقا! در نجف رسم نیست مراجع همراه با جمعیت حرکت کنند.» امام هم بلافاصله همین را به آن جمع گفتند و مسئله حل شد. از سوی دیگر نمیخواستم امام تنها بروند. به همین دلیل به آشیخ محمد لاهیجی، حاجآقا حسین آخوند خراسانی، حاج شیخ مرتضی خلخالی، برادران مرعشی و عده دیگری که آنجا بودند، اشاره کردم امام را همراهی کنند. امام با اینکه از این کارها خوششان نمیآمد، از دقتی که به خرج دادم، خوششان آمد.
از بازدیدهای امام با مراجع و دعوتهای آنان برایمان بگویید.
امام به بازدید تمام کسانی که به دیدار ایشان آمده بودند، رفتند و حتی از مدارس هم بازدید کردند. در اوایل اقامت در نجف، هنوز خانواده امام نیامده بودند و لذا ایشان فرصت کافی برای دید و بازدیدها داشتند. از نخستین کسانی که از امام دعوت کردند، آیتالله خوئی بودند که ایشان و عدهای از آقایان مدرسین حوزهها را برای ناهار دعوت کردند. همچنین آیتالله حکیم از امام دعوت کردند. در بازدیدها، طبیعتاً امام ابتدا بازدید مراجع و بزرگان حوزه و سپس بازدید مدرسین را پس دادند. بعد هم از مدارس علمیه، از جمله مدرسه آیتالله بروجردی، مدرسه بخارایی، مدرسه سید و سایر مدارس بازدید به عمل آوردند.
آیا شما هم در این بازدیدها حضور داشتید؟
بله، غالباً امام را در این بازدیدها همراهی میکردم.
عمدتاً چه صحبتهایی بین حضرت امام و آقایان مراجع مطرح میشدند؟
بحثها سیاسی نبودند و بیشتر محافل صمیمی و خوبی بود. البته در دیدار امام با آقای حکیم حضور نداشتم و بعدها از دیگران شنیدم امام گلایه کرده بودند که چرا همراهی نکردید؟ و آقای حکیم گفته بودند: ما سید حسنی هستیم و شما سید حسینی هستید! یعنی ما اهل صلح هستیم و شما اهل جنگ هستید، اما عموماً در این دیدارها، بحثهای سیاسی مطرح نمیشدند. معمولاً هم بازدیدهای امام، غیر از آقایان مراجع، خیلی کوتاه و به اندازه خوردن یک استکان چای و گاهی حتی از این هم کوتاهتر بود.
یکی از بازدیدهای ایشان هم از بنده بود که از آن خاطره شیرینی دارم. یک شب جمعه در کربلا مشغول زیارت حضرت سیدالشهدا (ع) بودم که مرحوم آقای خلخالی آمد و گفت: در منزل امام بودیم که امام به کسانی که برنامههای بازدید ایشان را تنظیم میکردند، فرمودند: «پس بازدید منزل آقای شاهآبادی چه شد؟» عدهای مخالفت کردند و گفتند: حالا آقای شاهآبادی دیر نمیشود، اما فرمودند: «نخیر! همین فردا باید برای بازدید ایشان بروم، از ساعت ۱۰ برنامه دیگری نگذارید، من باید ساعت ۲ در خانه ایشان باشم». فوقالعاده خوشحال شدم، اما یادم آمد در نجف با عدهای قرار گذاشته بودم که روز جمعه به خارج شهر بروم و نمیتوانستم آن قرار را به هم بزنم. به یکی از همراهان امام در نجف گفتم به آقا بفرمایید: فردا برایم مقدور نیست از ایشان پذیرایی کنم و برنامه را به پسفردا موکول کنند. او گفت: «تو آقا را جواب میکنی؟» من خیلی ناراحت شدم و گفتم: «خودم موضوع را به ایشان خواهم گفت.» میدانستم ایشان قرار است صبح زود، برای پس دادن بازدید طلبههای مدرسه آیتالله بروجردی به آنجا بروند لذا من هم صبح زود به آنجا رفتم و وقتی رسیدم، دیدم ایشان دارند از مدرسه بیرون میآیند. جلو رفتم و سلام عرض کردم و گفتم: «شنیدهام میخواهید پدری بفرمایید و به منزل بنده تشریف بیاورید، چون از قبل به کسانی قول دادهام، میخواستم خواهش کنم فردا تشریف بیاورید.» ایشان فرمودند: «مانعی ندارد.» بعد هم به اطرافیان خود از جمله آن فردی که آن جمله را گفته بود، فرمودند: «برنامه منزل آقای شاهآبادی را برای فردا بگذارید.»
شنیدن داستان حضور حضرت امام در منزل شما هم قطعاً شنیدنی است.
بله، بنده عدهای از آقایان از جمله: مرحوم آشیخ حبیبالله اراکی، مرحوم آقای سیدعلی بهشتی و عدهای از آقایان مدرسین را دعوت و میوه و شیرینی تهیه کردم و امام تشریف آوردند. ایشان همیشه چهارزانو مینشستند، اما یک مرتبه متوجه شدند عکس مرحوم ابوی بالای سر ایشان است. بلافاصله بلند شدند و روبهروی عکس دوزانو نشستند! این عکسالعمل نسبت به عکس مرحوم ابوی برای همه بسیار عجیب بود. تا نزدیکیهای ظهر هم تشریف داشتند، در حالی که هر جا که میرفتند، بیشتر از ۱۰ دقیقه نمیماندند.
واکنش کلی علمای حوزه نجف نسبت به حضور حضرت امام در این شهر چگونه بود؟
امام حقیقتاً فقیه، عارف، فیلسوف و ملا بودند و همه به این مسئله اذعان داشتند و لذا به ایشان احترام زیادی میگذاشتند. مضافاً بر اینکه امام در نجف مهمان بودند و از این جهت نیز احترام مضاعفی به ایشان گذاشته میشد.
برخورد امام با کسانی که قصد ایجاد اختلاف و تفرقه را داشتند، چگونه بود؟
امام بسیار باهوش بودند و حواسشان خیلی جمع بود. در نجف بعضی از آقایان روحیه انقلابی داشتند و بعضیها هم اهل مبارزه نبودند. امام کاملاً متوجه بودند با هر یک از آنها برخورد متناسب با روحیهشان داشته باشند.
از این اختلافافکنیها خاطرهای دارید؟
یک بار حضرت امام میخواستند برای بازدید مرحوم آیتالله سید محمد روحانی بروند. ایشان مثل مورد من گرفتاری داشتند و خواستند این بازدید به روز دیگری موکول شود، اما خناسان از این فرصت استفاده و شایعهپراکنی کردند که آقای روحانی درخواست امام را برای بازدید رد کردهاست! مدتی گذشت و شوهر خواهر آقای روحانی، مرحوم آیتالله سید موسی مازندرانی به نجف آمد. خدمت امام عرض کردم که الان میشود با یک تیر دو نشان زد، هم بازدید آقای روحانی را پس بدهید و هم با آقای مازندرانی دیدار کنید. امام این نظر را پسندیدند و با هم به منزل آقای روحانی رفتیم. بیرونی منزل آقای روحانی حدود ۲۰ پله داشت، با این همه هم خود ایشان هم آقای مازندرانی، تا جلوی در خانه به استقبال امام آمدند. در آن جلسه بحثهای دوستانه و خوبی مطرح شد. موقع بازگشت هم هر دو بزرگوار دوباره آن پلهها را پایین آمدند و امام را بدرقه کردند. با این همه خناسان همواره تلاش میکردند اختلاف ایجاد کنند، اما امام بسیار باهوش بودند و این دسیسهها را خنثی میکردند. تا وقتی که من در نجف بودم، موفق نشدند، ولی وقتی به ایران برگشتم، متأسفانه تهمتهای عجیبی به آیتالله روحانی زدند که سراپا دروغ بود.
شما برای رفع این شبهات تلاشی نکردید؟
چرا. دو نامه برای امام و آقای روحانی نوشتم که دسیسههایی صورت میگیرد و میخواهند اختلافافکنی کنند و اگر لازم میدانید، به نجف بیایم. آقای روحانی پاسخ دادند آمدنم به نجف ضرورت ندارد و خودشان متوجه این دسیسهها و تحرکات هستند. امام هم جواب دادند: مشکلی نیست! آیتالله روحانی قبل از انقلاب به قم آمدند و در آنجا ساکن شدند و درس را شروع کردند. عدهای سر و صدا راه انداختند که ایشان ضدانقلاب است و نباید در درس ایشان شرکت کرد. البته من بهشدت در برابر این حرفها مقاومت کردم. بعد از انقلاب هم برخی سعی کردند علیه آقای روحانی موضعگیری کنند که امام جلوی آنها ایستادند. آقای روحانی یک بار به من گفتند: حاج احمد آقا از طرف امام برایشان پیغام آورده بود که شما به تدریس ادامه بدهید و احدی حق تعرض به شما را ندارد!
کدام یک از ویژگیهای حضرت امام از نظر شما برجستهتر است؟
امام مجموعهای از کمالات بودند، اما نظم ایشان شگفتآور و بینظیر بود. ایشان دقیقاً یک ساعت پس از نماز در بیرونی منزلشان مینشستند و دو ساعت بعد از نماز هم از خانه بیرون میرفتند تا به حرم مشرف شوند. خیلیها معتقد بودند میتوانند ساعتشان را با رفت و آمد امام تنظیم کنند.
ظاهراً برای زیارت هم آداب خاصی را مراعات میکردند؟
همینطور است. در حرم ابتدا اذن دخول میخواستند. بعد آرام جلوی ضریح میایستادند و زیارت امینالله را میخواندند. بعد بالای سر میرفتند و زیارت سیدالشهدا (ع) را میخواندند و از پایین پا به سمت پشت سر میرفتند و زیارت جامعه کبیره را میخواندند. این برنامه همیشگی ایشان بود. از دیگر ویژگیهای حضرت امام، شاگردپروری بود. اگر طلبهای اشکال دقیقی میکرد، پاسخ میدادند و اگر اشکالش ضعیف بود، میفرمودند: «کمی تأمل کنید تا متوجه مطلب شوید.» کمتر پیش میآمد در مقابل اشکال ضعیفی، تند شوند. همیشه با دقت به حرفهای طلاب گوش و به آنها پاسخ میدادند. در فراگیری مطالب هم بسیار فروتن بودند. یک بار در بیرونی منزلشان درباره ربا و کلاههای شرعی ربا با ایشان بحث کردم. امام با نظرم کاملاً مخالف بودند و نظرم را نپذیرفتند، ولی بعد سر درس نظر مرا کاملتر و زیباتر بیان کردند. من پرسیدم: «چرا در منزلتان نظرم را قبول نکردید، ولی حالا همان را مفصلتر بیان کردید؟» لبخندی زدند و فرمودند: «ما این هستیم!». یعنی شما زورت نرسید مرا قانع کنی، ولی من مطالب زیادی از شما گرفتم! از دیگر ویژگیهای امام تطابق گفتار و کردار ایشان بود، به همین دلیل هنگامی که موعظه میکردند، انسان بیاختیار منقلب و خیلیها اشکشان جاری میشد. انسان تا خود به حرفش عمل نکند، سخنش تأثیر نمیگذارد. امام معمولاً مباحث اخلاقی را در جلساتی مطرح میکردند که فردای آن روز به مناسبت شهادت یکی از معصومین (ع) تعطیل بود.
امام در نجف چه دروسی را تدریس میکردند؟
مرحوم امام در نجف خارج مکاسب درس میدادند. من با اینکه مکاسب را تا آخر خیارات نزد آیتالله خوئی خوانده بودم، به دلیل علاقه زیادی که به امام داشتم، در درس ایشان هم شرکت میکردم و انصافاً هم خیلی بهره بردم.
معمولاً چه کسانی در درس امام شرکت میکردند؟
طلاب جوان و درسخوان. بسیاری از فضلا هم در درس امام شرکت میکردند. عدهای هم شخصیت مبارزاتی امام را دوست داشتند و به این دلیل به درس امام میآمدند.
ویژگیهای تدریس امام چه بود؟
بیان امام بسیار خوب و شیوا بود و درسها را هم برخلاف علمای ایرانی، به زبان فارسی تدریس میکردند. به همین دلیل هم طلاب ایرانی، به درس ایشان علاقه زیادی نشان میدادند.
بحث ولایت فقیه را کی و چگونه مطرح کردند؟
بحث ولایت فقیه در کتاب مکاسب هست و طرح آن هم تازگی ندارد. این اصل پس از غیبت کبری مطرح بود و مورد قبول همه فقهاست، منتها در توسعه و تضییق آن بحث وجود داشته است. عدهای معتقد بودهاند ولایت فقیه منحصر است به ولایت در امور حسبیه، صغار، مجهول المالک و امثالهم و برخی معتقد به اطلاق این ولایت بودهاند. این تفاوت دیدگاه در بین علمای سابق هم وجود داشته است بنابراین بحث ولایت فقیه همواره نزد علما مطرح بوده است و فارغ از مسائل سیاسی، درباره آن مخالفتهای علمی هم صورت میگرفت.
استدلال امام برای طرح این مسئله چه بود؟
ایشان میفرمودند که در دوران غیبت هم باید برای تشکیل حکومت اسلامی تلاش کرد، زیرا بسیاری از احکام فقهی، احکام حکومتی و سیاسی هستند و رئیس چنین حکومتی یا باید توسط امام (ع) نصب شود یا فقیه عادل جامعالشرایط و فقیه مبسوطالیدی باشد که بتواند حکومت را اداره کند.
عدهای سعی میکنند اینگونه القا کنند که فضای آن روز نجف علیه امام بود. تحلیل شما چیست؟
شخصیت امام طوری بود که نه تنها علما و فضلا، بلکه مردم عادی و کسبه هم به ایشان احترام میگذاشتند و علاقه داشتند و در نماز جماعت امام شرکت میکردند. برخی شایعه درست کرده بودند که بعضی از علما، طلاب خود را از شرکت در درس امام منع میکنند! این حرف بهکلی باطل است، چون علمای نجف به امام علاقه داشتند. البته گاهی بین اطرافیان مراجع با یکدیگر اختلافاتی به وجود میآمد، اما این چیزها ربطی به خود آنها نداشت. یک بار در مدرسه آیتالله بروجردی دیدم عدهای به طرفداری از امام و عدهای به طرفداری از آیتالله خوئی به جان هم افتادهاند! بسیار از این موضوع ناراحت شدم و به آنها گفتم: «شرم نمیکنید؟ سید اولاد پیغمبر (ص) به این کارها کاری ندارد، آن وقت شما با رفتار غلطتان اینطور ایشان را در معرض اهانت دیگران قرار میدهید؟» آنها میدانستند به امام نزدیک هستم و اگر از آنها نزد امام شکایت کنم، امام از دستشان ناراحت خواهد شد؛ لذا از من خواستند حرفی به امام نزنم و تعهد دادند دیگر این رفتار را تکرار نکنند. به هرحال حضورحضرت امام در نجف، هم برای حوزه و طلاب و هم برای انقلاب برکات زیادی داشت.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.