کد خبر: 927931
تاریخ انتشار: ۰۲ مهر ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۶
حسن رضایی
جوان آنلاین: قدر مسلم، در نظر سیستم حکومتی آمریکا، تفاوت بین سیدابراهیم رئیسی و حسن روحانی، همان تفاوت انگور و استافیل است. این‌ها تا مادامی که ذره‌ای به شرف و استقلال این ملت باور داشته باشند و مهم‌تر اینکه «مرگ بر اسرائیل» از دهان‌شان نیفتاده باشد، در نظر آمریکایی‌ها یک عنصر نامطلوب تلقی می‌شوند. گیرم با زرنگی ارث برده از انگلیسی‌ها، یکی را تندرو و دیگری را هم میانه‌رو نامیده باشند! در یک نگاه کلی‌تر، تفاوت حسن روحانی با امیر قطر، شاه عربستان، شاه اردن، شاه بحرین، رئیس‌جمهور مصر و... نیز برای آمریکایی‌ها، بیش از تفاوت انگور و عنب نیست. آمریکایی‌ها اساسا مردم این منطقه را چیزی بین مرغ بریان و بوقلمون آب‌پز می‌بینند که تنها باید به بهترین وجه آن‌ها را استعمار کرد و دوشید. گیرم قبلی‌ها صراحتا به این دوشیدن اشاره نکرده‌اند، ولی ترامپ مکرر به آن اشاره کند!

طبعا این هرگز بدان معنا نیست که قبلی‌ها ندوشیده‌اند. کمااینکه در همین مملکت هم تا سال ۵۷ با فراغ بال، مشغول دوشیدن پهلوی بودند و زمانی که صدام هم کمی بددوشی کرد، با حمله به عراق، به مدت چند سال، روزانه ۷۰۰ عراقی را مثل آب خوردن کشتند! استخراج یک قاعده ساده از تمام این واقعیات، نباید چندان سنگین باشد: آمریکایی‌ها ما را تنها برای دوشیدن می‌خواهند و لاغیر! فرقی هم نمی‌کند رئیس‌جمهورمان کی باشد. هر فردی که بخواهد نماینده ساختار سیاسی جمهوری اسلامی باشد، ناگزیر یک عنصر نامطلوب است، چرا که قانون اساسی و خون پاک ۳۰۰ هزار شهید این انقلاب، دست آن‌ها را با گیوتین برای همیشه قطع کرده است. گیرم عده‌ای هم ناآگاهانه با منافقین همنوا شده، «رضاشاه روحت شاد» سر دهند، بدون آنکه یک ورق تاریخ خوانده باشند یا اساسا بدانند ساواک چشیدنی است یا خوردنی؟! این‌ها تغییری در اصل ماجرا نخواهد داد. رضاشاه همان نگهبان اصطبل سلطنتی انگلیس بود که کاری جز شیر دادن نداشت.

ما، ولی شانس بهتری از عراقی‌ها داشتیم و وقتی او بددوشی کرد، صاحبانش تنها به تعویضش با یک رأس جوان‌تر رضایت دادند تا چند سال پیاپی، روزانه ۷۰۰ نفر تلفات ندهیم! تمام این‌ها را برای پرسیدن این سوال گفتم: آیا شما باور می‌کنید کسی به عنوان نماینده جمهوری اسلامی بتواند از مسیر دوستی با آمریکایی‌ها، منافع ملی ما را تامین کند؟!

- بله! استغفرالله! پس برجام چه بود؟!
بله! در این فقره که البته حق با شماست و از برکت همین دوستی‌ها، الساعه آنچنان رونقی ایجاد شده که ملت انگشت به دهان مانده‌اند. منظور من، ولی پس از خروج آمریکا از برجام است! پاسخ محمدجواد ظریف به عنوان قهرمان دیپلماسی چند دهه اخیر کشور (!) به این پرسش مثبت است. ظریف البته چندان از شفافیت استقبال نمی‌کند و این پاسخ مثبت را تنها پس از آن آشکار کرد که جان کری در مقابل رسانه‌ها از دیدار‌های مکرر و پنهان خود با ظریف طی چند ماه گذشته خبر داد.

رسانه‌ای شدن خبر چند دیدار پی‌درپی محمدجواد ظریف با جان کری، ولی چنان که باید در فضای رسانه‌ای کشور ما بازتاب نداشت. واقعیت، اما این است که برگزاری این دیدار‌ها را باید مهم‌ترین خبر ممکن در فضای داخلی ایران، پس از خروج آمریکا از برجام دانست. رسانه‌ای شدن خبر این دیدار‌ها از زبان جان کری، سمت و سوی جهت‌گیری‌های آینده ما را در مسأله برجام مشخص می‌کند. ما تاکنون در مقابل خروج آمریکا از برجام، ۲ اقدام انجام داده‌ایم:

۱- گفته‌ایم برجام از امروز بین ایران و ۱+۴ است! ۲- به اروپا گفته‌ایم صبر ایران اندک است و شما تنها چند هفته فرصت دارید ما را به ماندن در برجام متقاعد کنید! از موعد این خط و نشان تاکنون، چند ماه گذشته است. اروپایی‌ها همچنان بازی درمی‌آورند و چنان که بویش می‌آید، حتی تا موعد بازگشت دور دوم تحریم‌های آمریکا هم بسته پیشنهادی خود را به ایران نخواهند داد.

صبر ما هم به جای تمام شدن، همچنان در حال کش آوردن است! در همین فضا آقای وزیر خارجه در حالی که قریب ۸ ماه است ما در هند- به عنوان خریدار ۲۶ درصد نفت ایران- سفیر نداریم و ۳ ماه است در
چین- به عنوان مهم‌ترین شریک تجاری‌مان- هم سفیرمان مشخص نیست، ترتیب ملاقات پنهان با جان کری را می‌دهد.

اگر باور کنیم کری بدون هماهنگی با دولت آمریکا - حداقل با سیا- هم به دیدار ظریف رفته است، باز این دیدار‌ها این معنی را دارد که ظریف و دولت، هنوز هم راهی جز آمریکا برای ایجاد آنچنان رونقی که خودتان بهتر می‌دانید، بلد نیستند! رسانه‌های اصلاح‌طلب هم طبق معمول تیتر می‌زنند که کری خطاب به قهرمان دیپلماسی ما گفته است: «تا استیضاح ترامپ صبر کنید!» قبلا امضای کری تضمین بود، حالا حرف کری را تضمین معرفی می‌کنند! کری هم از آن سو می‌گوید: «واشنگتن باید توافق را حفظ می‌کرد و آن را به عنوان اهرم فشاری برای امتیازگیری از ایران در دیگر موضوعات مثل مسائل منطقه‌ای و موشکی استفاده می‌کرد».

باور کنید تمام این‌ها من را تنها یاد یک چیز می‌اندازد: داستان «خرچنگ و مرغ ماهیخوار» در کلیله و دمنه! مرغ ماهیخوار پیر و ناتوانی که با استفاده ابزاری از خرچنگ، ماهی‌های برکه را از صیادانی که بزودی برای صید آن‌ها می‌آیند ترساند و در نهایت ماهی‌ها را راضی کرد هر روز چند تایشان را در منقارش به برکه‌ای امن‌تر منتقل کند. پس از چند روز، آقای خرچنگ هم هوس دیدن برکه جدید به سرش زد، ولی وقتی سوار بر پشت مرغ مهربان! به سمت برکه دروغین رفت، خیل استخوان ماهی‌های نگون‌بخت را از آن بالا روی تپه دید. بند پایانی داستان در بازنویسی مرحوم مهدی آذریزدی چنین است: «ماهی‌ها به‌خاطر از دست دادن دوستان خود غمگین شدند، اما یاد گرفتند که حرف‌های دشمن را باور نکنند و هرگز از او انتظار خیرخواهی نداشته باشند». اینکه آنچنان رونقی ایجاد نشد و دلار هم به جای قدم زدن، پرواز کرد، به واقع همان دوستان از دست رفته ما هستند! ما، اما دوست نداریم یاد بگیریم دشمن ما را تنها برای دوشیدن می‌خواهد. آقای ظریف، آن برکه را فراموش کن! تو را به مقدساتت قسم!
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار