کد خبر: 927759
تاریخ انتشار: ۰۱ مهر ۱۳۹۷ - ۱۰:۵۹
پرونده‌ای درباره استراتژی آمریکا برای ایجاد ناامنی و جنگ داخلی در ایران
پویان شریعت
جوان آنلاين: با نگاهی گذرا به شبکه‌های اجتماعی و بویژه رسانه‌های ضدانقلاب به روشنی می‌توان دروغ‌های رسانه‌ای دشمن درباره زمان و علل درگیری میان آمریکا و ملت ایران را در بستر‌های متفاوتی مشاهده کرد. از سوی دیگر با روی کار آمدن ترامپ فصل دیگری از اقدامات خصمانه واشنگتن علیه تهران آغاز شده که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان مسائل امنیتی، ترامپ کلیدواژه «رژیم چنج» را به عنوان سیاست و اولویت جامعه اطلاعاتی ایالات متحده برای ادامه دشمنی با مردم ایران در دستور کار قرار داده است. در شرایطی که واشنگتن در اقدامی ضرب‌الاجلی اتاق عملیات اقتصادی و رسانه‌ای (عملیات روانی) مستقلی را برای انتقال بحران و ناامنی به داخل ایران ایجاد کرده است، باید درک درستی از مختصات دشمن، علل و چگونگی اقدامات آن‌ها علیه مردم و انقلاب ایران به افکار عمومی ارائه داد. طرح‌های براندازی آمریکا علیه انقلاب اسلامی ایران را می‌توان در چند دوره تاریخی مشخص خلاصه کرد.

دهه اول
در دهه اول انقلاب تلاش آمریکا برای تغییر حکومت در ایران به اصطلاح ناشی از برون‌داد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بود. مواردی مانند گروگان‌گیری کارمندان سفارت آمریکا در جمهوری اسلامی ایران، ایده صدور انقلاب ایران، مخالفت با موجودیت رژیم صهیونیستی و ... از جمله بهانه‌های آمریکا بود که در نهایت با تحمیل جنگ عراق علیه ایران پیگیری شد و نتیجه آن نیز چیزی جز شکست غرب و ناکارآمدی راهکار‌های نظامی نبود. هر چند راهکار‌های نظامی بعداً باز هم در دسته تهدیدات آمریکایی قرار گرفت، اما برآورد‌های اطلاعاتی و نظامی از وضعیت رو به پیشرفت ایران در نهایت به اثبات ناکارآمدی نظامی در قبال ایران منجر شد.

دهه دوم
در دهه دوم انقلاب، انگیزه اصلی آمریکا معطوف به موضوعاتی مانند حمایت ایران از تروریسم، مخالفت ایران با روند صلح خاورمیانه، نقض حقوق بشر و تلاش برای دستیابی به تسلیحات کشتار جمعی بود. این ایده با طرح راهبرد «مهار دوگانه» به سمت فشار‌های اقتصادی و تحریم تجاری گرایش پیدا کرد.

دهه سوم و چهارم
در دهه سوم و چهارم انقلاب علاوه بر این موارد، روی برنامه هسته‌ای ایران نیز تمرکز شده بود و با این ادعا که ایران در صدد دستیابی به سلاح هسته‌ای و به هم زدن صلح و ثبات منطقه‌ای و جهانی است غرب و در راس آن آمریکا با ایران وارد مذاکره برای پذیرفتن توقف برخی فعالیت‌های هسته‌ای و معاهده برجام شد.

دهه پنجم
در دهه پنجم که اکنون در آغاز آن قرار داریم، با اتفاقاتی نظیر روی کار آمدن ترامپ و خروج آمریکا از برجام، نومحافظه‌کاران تندرو در کاخ سفید تنها به تغییر رژیم ایران می‌اندیشند. در این مرحله می‌بینیم که علاوه بر تحریم‌ها و فشار‌های حقوق بشری با حمایت علنی از گروه‌های اپوزیسیون به دنبال این هستند که یا تهران به خواسته‌های نظام سلطه تن دهد یا اینکه از درون دچار فروپاشی شود. این ذهنیت زمانی بیشتر قوت گرفت که صحنه اعتراضات دی‌ماه ۱۳۹۶ مشاهده شد و در آن اعتراضاتی هر چند محدود و کوتاه، اما خارج از مرکز، غیر سیاسی و به تعبیر آمریکایی‌ها خودجوش شکل گرفت و این، طراحان پروژه براندازی نظام ایران را با تغییراتی در نگرش و برنامه‌ها مواجه کرد.

در همین رابطه مرکز سیاست خاورمیانه مؤسسه بروکینگز با نام مخفف «سابان» در گزارشی مهم‌ترین محور‌های مورد توجه برای تغییر رژیم در ایران و نیز الزامات آن را چنین معرفی می‌کند: «روند تغییر رژیم بسیار پیچیده است و نمی‌توان فهمید که چگونه می‌توان جرقه‌ای زد تا تغییر رژیم شکل بگیرد. گفته می‌شود مخالفان جمهوری اسلامی به آمریکا علاقه‌مندند، لذا می‌توانند به منافع آمریکا کمک کنند. آمریکا باید چند نقش متفاوت را در تحقق تغییر رژیم در ایران ایفا کند؛ از جمله واگذاری کمک‌های مالی و حمایت از رهبران محلی تغییر رژیم. آمریکا از طریق رسانه‌هایی که تحت حمایت او هستند، مانند صدای آمریکا یا رادیو فردا، باید افراد منتقد کمتر شناخته شده را به ملت ایران معرفی کند».

موارد گفته شده فقط بخشی از راهکار‌ها و راهبرد‌های سابان برای براندازی در ایران بود. در کنار این موضوعات استراتژیست‌های مؤسسه بروکینگز معتقدند دولت آمریکا برای دستیابی به اهداف خود در تغییر رژیم باید از اپوزیسیون ایران حمایت کند. حمایت از رهبران محلی اپوزیسیون، خنثی کردن توانایی دستگاه‌های امنیتی ایران در مقابله با اعتراضات و نیازمندی به اطلاعات دقیق و پول زیاد از دیگر ملزومات مورد نظر این استراتژیست‌هاست که همگی در پازل حمایت از جریانات اپوزیسیون جمع می‌شود.

«ریموند هانتر» از کمیته سیاست ایران در همین رابطه می‌گوید: ما باید از دانشجویان و سایر گروه‌ها برای تغییر رژیم حمایت مخفی کنیم. او مشخصاً می‌گوید: «این‌ها پول، فکس، اینترنت و حمایت لازم دارند».
حال باید دید جریان اپوزیسیون مورد نظر این مؤسسه دقیقاً چیست و چه مخالفانی را در زمره اپوزیسیون معرفی می‌کند. مؤسسه بروکینگز، روشنفکران را یکی از دسته‌های اپوزیسیون می‌داند که در دوره اصلاحات نظام دینی ایران را زیر سوال می‌بردند و اکنون صدای‌شان چندان شنیده نمی‌شود. دسته دوم از نظر استراتژیست‌های این مؤسسه اصلاح‌طلبان تندرو هستند که از نظر آن‌ها نظام ایران باید به یک حکومت سکولار تبدیل شود. دسته سوم سازمان‌های دانشجویی، کارگری و جامعه مدنی هستند که در این میان دانشجویان و کارگران به عنوان پیاده‌نظام براندازی از درون معرفی می‌شوند. در این بین نامی هم از رضا پهلوی برده می‌شود که متوجه شویم برآورد‌های استراتژیست‌های مؤسسه بروکینگز به عنوان بزرگ‌ترین اندیشکده دنیا، چه میزان از مرحله شناخت جامعه ایران و خواسته‌هایش دور بوده یا اینکه به واسطه دریافت اطلاعات غلط از گروه‌های مختلف اعم از سلطنت‌طلبان به چنین نتایجی می‌رسند! در این دسته‌بندی رضا پهلوی مستقلاً به عنوان کاتالیزوری شناخته می‌شود که سلطنت مشروطه را در تقابل با نظام جمهوری اسلامی دنبال می‌کند. در حالی که وی اکنون در میان بخشی قابل توجهی از جامعه ایران اصلاً شناخته شده نیست و در میان بخشی دیگر از فعالان و کنشگران سیاسی یا در هیچ محاسبه‌ای دیده نشده یا اساساً به سخره گرفته می‌شود.

با این حال آنچه وجه اشتراک مجموع نظرات است، در رابطه با استفاده از ظرفیت اپوزیسیون برای هدایت جریانات اعتراضی و آغاز پروژه براندازی از درون است که مؤسسه بروکینگز معتقد است نبود رهبری در اپوزیسیون ایران بزرگ‌ترین ضعف آن بوده و یکی از دلایل عدم نتیجه‌گیری‌اش تاکنون همین بوده است. همچنین این مؤسسه به مساله فساد مالی و هدررفت بسیاری از پول‌هایی که باید برای براندازی نظام ایران هزینه شود، اشاره می‌کند و معتقد است برای اهداف آمریکا در قبال ایران باید این مساله پذیرفته شود.

از سوی دیگر کارشناسان مسائل امنیتی در واشنگتن معتقدند اقدامات اپوزیسیون در خارج ایران کافی نیست و برای رسیدن به خروجی مدنظر آن‌ها باید به همه شاخص‌های موجود در نمودار تهدید‌های داخلی توجه داشت. از این رو موضوع اختلافات قومی و مذهبی نیز در دستور کار گروه اقدام جامعه اطلاعات غرب قرار گرفته و این پرونده به عنوان یک کیس قدیمی و جاری در اولویت اقدامات اتاق عملیات آمریکا قرار دارد.

طرح تفرقه قومی و مذهبی
اتاق‌های فکر و استراتژیست‌های غربی که در موضوع براندازی نظام جمهوری اسلامی فعالیت می‌کنند با درصد بسیار بالایی اعتقاد دارند یکی از ظرفیت‌های این موضوع در ایران همان تنوع قومی و مذهبی و دینی است که می‌تواند دستمایه ایجاد بحران‌های داخلی قرار گیرد. بر همین اساس در بسیاری از طرح‌های براندازی مشاهده می‌شود همواره موضوع قومیت‌ها و اقلیت‌های دینی و مذهبی مورد توجه ویژه قرار می‌گیرد و از دیرباز بسیاری از گروه‌های اپوزیسیون و ضد انقلاب با تمرکز بر این موضوعات فعالیت کرده‌اند.

بر اساس راهبرد اتاق فکر واشنگتن، براندازی در ایران با ایجاد شکاف‌های قومی، فرقه‌ای، صنفی و... می‌تواند بخش مهمی از توانایی‌ها و انرژی نظام را متوجه مهار تنش‌های داخلی کند و در بلندمدت با دامن زدن به خشونت‌ها، نارضایتی برخی اقلیت‌ها را موجب می‌شود.

آن‌ها همچنین اعتقاد دارند این موضوع می‌تواند از انسجام فکری و رفتاری در میان سطوح حاکمیت جمهوری اسلامی ایران در حوزه سیاست خارجی و امنیتی که یکی از محور‌های آن موضوع هسته‌ای است، جلوگیری کند.
به عنوان نمونه «جیمز بیکر» و «لی همیلتون» ۲ سیاستمدار باسابقه و تأثیرگذار آمریکایی در قسمتی از گزارش خود در ششم دسامبر ۲۰۱۷ پیرامون سیاست ایالات متحده در عراق که به دولت و کنگره ارائه کردند، توصیه کردند در صورتی که ایران از حمایت خود درباره گروه‌های شبه‌نظامی در عراق دست بر ندارد، آمریکا می‌تواند ناامنی داخلی در ایران را با استفاده از تکثر قومی و هویتی آغاز کرده و تشدید کند. این نظر در حالی بیان می‌شود که تلاش برای ایجاد شکاف‌های قومی و مذهبی از ابتدای انقلاب در دستور کار آمریکا بوده است و بخش قابل توجهی از تبلیغات رسانه‌های ضد انقلاب را که با حمایت آمریکا فعالیت می‌کنند تشکیل داده است.

به طور کلی بررسی سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران نشان می‌دهد موضوع تلاش برای تجزیه‌طلبی قومی در ایران همواره ابزار ثابتی بوده که آمریکایی‌ها روی آن سرمایه‌گذاری کرده‌اند. نظر کارشناسان متعدد آمریکایی نیز در مساله براندازی نظام ایران بر همین پایه استوار است و طرح‌های مطالعاتی و نظریه‌های متعددی درباره آن ارائه داده‌اند.

«برندا شفر» مدیر مرکز مطالعات خزر در دانشگاه هاروارد توجه طرفداران براندازی در ایران را در واشنگتن به استفاده از حربه گروه‌های قومی ایران جلب می‌کند. وی در کتابش سعی دارد به محققان در این زمینه ثابت کند ادعای وجود همبستگی و هویت ملی در ایران حرف صحیحی نیست. او معتقد است هویت ایرانی در میان گروه‌های قومی ضعیف شده و این مساله را حاصل افزایش آگاهی فرهنگی در میان ایرانیان می‌داند! هر چند فرهنگ معیار در مطالعات شفر فرهنگی است که در کشور‌های غربی و بویژه آمریکای با حدود ۳۰۰ سال سابقه پیدایش رایج است. وی در تحقیقات و نظرات خود در این زمینه عنوان می‌کند سیاست‌های قومی در ایران بر موضوعات سیاست خارجه این کشور تأثیر می‌گذارد و حتی ثبات سیاسی آینده ایران را نیز می‌تواند تعیین کند.

شفر در توضیح چنین ادعایی در کتاب خود نوشته است: «گروه‌های مختلف قومی در اطراف ایران ساکن هستند و به لحاظ فرهنگی با کشور‌های همسایه ایران اشتراکاتی دارند. با توجه به اینکه همین اقلیت‌های قومی در کشور‌های همسایه در اکثریت هستند، پس این مساله تأثیر مهمی در روابط دوجانبه ایران با همسایگانش دارد».
وی در همین رابطه معتقد است کشور‌های همسایه ایران می‌توانند منشأ الحاق‌گرایی با قومیت‌های ایرانی باشند و از این رو نظام ایران از جانب همسایگانش احساس خطر می‌کند! یک کارشناس دیگر آمریکایی به نام «جان برادلی» در همین رابطه اعتقاد دارد دولت‌های مختلف آمریکا تاکنون تمرکز کمی روی مساله اقلیت‌های ایران داشته و از این رو موفقیتی در این زمینه کسب نکرده‌اند. وی معتقد است اکنون دولت آمریکا باید روی این مساله توجه بیشتری نشان دهد و به اعتقاد او، این مساله می‌تواند در کوتاه‌مدت باعث تغییر برخی رفتار‌ها در حوزه سیاست خارجی ایران شود و در بلندمدت نیز می‌تواند به فروپاشی از درون نظام ایران کمک کند. با این حال بررسی رفتار آمریکا در تجهیز گروه‌های تروریستی تجزیه‌طلب، کمک‌های مالی، راه‌اندازی شبکه‌های ماهواره‌ای برای این گروه‌ها، تسلیح، ایجاد پایگاه در اطراف ایران و بسیاری از اقدامات دیگر از جمله سرویس‌دهی آمریکایی‌ها برای ورود به موضوع اقلیت‌های قومی ایران بوده است. اما نه‌تن‌ها تاکنون هیچ موفقیتی در این باره کسب نشده، بلکه همه تحرکات تروریستی این گروه‌های تجزیه‌طلب و مدعی اقوام، علیه مردمان همان قومیت بوده است و در نهایت منجر به مرزبندی قومیت‌های ایران با تجزیه‌طلبان، تروریست‌ها و ضدانقلاب شده است. تاریخ بخوبی نشان می‌دهد صف اول مبارزه با گروه‌های تجزیه‌طلب مدعی قومیت‌ها، همین اقوام دلیر ایران بوده‌اند و هیچ‌گاه حاضر به تجزیه ایران نبوده‌اند.

در این بین جنگ‌طلبان آمریکایی نیز در تحلیل‌های خود بسیار دورتر از واقعیت‌های جامعه ایران و حتی بسیار ناآشنا‌تر از استراتژیست‌های آمریکایی راه‌حل را حمله نظامی می‌دانند. به عنوان نمونه نشریه «ویکلی استاندارد» که نزدیک به مواضع نومحافظه‌کاران است، در مقاله‌ای به قلم سرهنگ دوم «توماس مک اینری» مشاور سابق و معاون رئیس ستاد هوایی آمریکا می‌نویسد: «عملیات گسترده هوایی به همراه عملیات پنهان حمایت از ناراضیان داخلی همان طور که در افغانستان اجرا شد، می‌تواند با استفاده از گروه‌های قومی غیرفارس برای سرنگونی رژیم ایران طرح‌ریزی شود». مشابه این نظرات نیز در حالی بیان می‌شود که برآورد‌های نظامی خود آمریکایی‌ها از بیش از ۲ دهه پیش نشان می‌دهد دیگر امکان ایجاد تقابل نظامی با ایران وجود ندارد و این امر می‌تواند به قیمت خسارات سنگینی برای منافع و پایگاه‌های آمریکا در منطقه، ضرباتی جبران‌ناپذیر به متحدان ایالات متحده در خاورمیانه و حتی نابودی رژیم صهیونیستی منجر شود.

در آخر باید خاطرنشان کرد واشنگتن با سابقه ۴۰ سال دشمنی علیه ملت و کشور ایران بخوبی می‌داند اقدام نظامی نه‌تن‌ها نتیجه مورد نظر آن‌ها را میسر نمی‌کند، بلکه تنها راه کار ضربه زدن به انقلاب اسلامی عملیات نرم و استفاده از ظرفیت‌های داخلی است. از این رو گاهی با تروریست‌ها جلسه‌ای برگزار می‌کرد و گاهی با فعالان رسانه‌ای. اما حالا همه عناصر ضد انقلاب و مراکز عملیات روانی به همراه تمام توان اپوزیسیون را حول یک مرکز با تفکیک ماموریت جمع کرده تا بتواند بحران و ناامنی را با استفاده از بستر‌های داخلی به جغرافیای ایران منتقل کند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار