چند روزی است طیف خاصی از اقتصاددان سعی در زیر سؤال بردن این پیشنهاد دارند که نقدینگی را باید به سمت تولید و بخش مولد هدایت کرد و اقتصاددانانی که این موضوع را طرح میکنند، به نوعی بیسواد جلوه میدهند. در میان اینها دکتر طبیبیان و دکتر قدوسی بیش از همه بر این موضوع تأکید دارند که اساساً این کار شدنی نیست. استدلال مهم آنها در اینباره به ذات نقدینگی و اجزا و ترکیب آن است که هم اکنون در قالب سپردههای دیداری و نقدی در یک سو و در سوی دیگر تسهیلات اعطایی و بدهیهای دولتی و مانده در بانک مرکزی جاری و ساری است. اما چرا این نوع نگاه در رد «هدایت نقدینگی» به سوی تولید از سوی این قشر از اقتصاددانان نادرست است و باید به جای رد آن بر هدایت نقدینگی به سوی تولید متمرکز شد؟ آیا وضعیت موجود که به جای تولید، نقدینگی را به سوی سوداگریها هدایت کرده نتیجه سیاستهای غلط دولت نیست؟
نخست باید یاد آور شد که در مکاتب مختلف نظریههای پولی برای تقویت تولید و هدایت نقدینگی به سوی تولید از کلاسیک و کینزیها تا شاخههای مختلف نئوکلاسیک و فریدمن برای خود نظریههای پولی را ارائه کردند تا بتوانند نمودار تولید را در هنگام رکود یا شرایط تورم جابهجا و مسیر حرکت پول و چرخش آن را به نفع تولید تنظیم کنند.
دوم: اگر هدایت نقدینگی به سوی تولید شدنی نبود، چرا دولت در دور اول خود بر سیاستهای پولی و کنترل تولید تأکید کرد تا از رهگذر آن تولید رونق بگیرد. سوم: گفته میشود ساختار تخصیص نقدینگی کشور در پایان خرداد سال ۱۳۹۷ نشان میدهد ۸۶ درصد سپردهها (که ۴/۹۷ درصد کل نقدینگی کشور را شامل میشود) قبلاً به فعالیتهای اقتصادی تولیدی و غیر تولیدی اختصاص داده شدهاست و ۱۱ درصد آن نیز ذخایر بانکها نزد بانک مرکزی است. پس تنها ۶/۳ درصد مانده سپردههای موجود آزاد است، اما این بخش جزئی نیز قابلاستفاده برای اختصاص به تولید نیست، چون بخشی از آن برای فعالیتهای خود بانکها و همچنین جریان نقدینگی جاری آنها مورد نیاز است و بخش دیگر نیز از نقدشوندگی کافی برخوردار نیست. پس آنچه طی سالهای اخیر به خصوص این روزها تحت عنوان هدایت نقدینگی به تولید مطرح شدهاست، اجرایی نیست.
این استدلال نیز اگر چه در کوتاهمدت منطقی به نظر میرسد، اما بیش از آنکه منکر «الزام هدایت نقدینگی به سمت تولید» باشد، دقیقاً مؤید لزوم تغییر سیاستهای پولی و غیرپولی است که در ادامه به آن بیشتر خواهیم پرداخت. به عبارت بهتر، مسیر فعلی نقدینگی اگر در مسیر درستی بود که اصلاً الزامی به تغییر رویکرد آن نبود؟
حال سؤال این است که چه باید کرد؟
اگر بخواهیم همواره تغییر صورت نگیرد، میتوان با همین استدلالها، کلاً اقتصاد را رها کرد و بدتر از آن با بخشنامههای متعددی که در این چند ماه صادر شده (مثلاً هر پنج روز یک بخشنامه ارزی) اوضاع نقدینگی را وخیمتر کرد و مسیر نقدینگی را به سوی بازارهای نامولدی، چون طلا و سکه و ارز بکشانیم، اما مسیر دیگری را میتوانیم با قبول واقعیتهای فعلی مدنظر قرار دهیم که با توجه به شرایط موجود و با ابزار در اختیارسه اقدام عاجل باید در دستور کار قرار گیرد. هرچند بنا به شرایط این موارد تنها وظیفه مسئول بازار پولی – بانکی کشور نیست.
راهکار نخست: توجه سریع و عاجل بر تنظیم مالیاتهایی که هدایت نقدینگی در بازارهای نامولد را از توجیهات اقتصادی بیبهره کند. در اینباره ابزارهای موجود میتواند در کوتاهمدت نیز نقش قابلتأملی داشتهباشد، اگر دستگاهها با هم همکاری کنند. نسخه دوم: بهبود فضای کسب کار به عنوان سیاست مکمل با مالیات ستانی صحیح است که تا این موضوع محقق نشود، هیچ سیاست پولیای جوابگو نخواهد بود.
راهکار سوم: وصول بدهی از ابربدهکاران بزرگ و متعهد کردن دولت به بازگرداندن بدهیهایش به چرخه بازار پول است. هر چند باید قبول کرد که این سیاستها نتیجهای آنی و در کوتاهمدت معجزهآسا نخواهد داشت، اما بدون شک تلاش برای تغییر مسیر نقدینگی با این حجم، حتماً از زانوی غم بغلکردن و اعتراف به اینکه ترکیب نقدینگی فعلی را نمیتوان تغییر داد، بهتر است.
مطمئن باشید که استدلال برای «نمیشود»، «نمیتوانیم» و «نمیگذارند» راحتتر از هدایت نقدینگی به سمت تولید است و وضعیت امروز مؤید همین ادعا است، اما ما هم باید با نگاه به وضعیت موجود تنها باید موقعیت بد فعلی را تثبیت کنیم؟