مساله مطالبهگری و نقطه مقابل آن، یعنی بیتفاوتی، ریشه در مساله مسئولیت و نقطه مقابل آن یعنی بیمسئولیتی نسبت به آرمانهای انقلاب اسلامی دارد.
کمتر کسی میتوان در مجامع حزب اللهی یافت که منکر انقلابی بودن و ولایی بودن باشد. اما انقلابیگری و ولایتمداری، غیر از ایمان به قلب و اقرار به زبان، نیازمند عمل به جوارح هم هست. حضرت آیتالله خامنهای درباره اصل ایمان دینی، این مساله را مفصل بحث کردهاند. میفرمایند «آن وقتی ایمان به صورت راستین در کسی وجود دارد که طبق آن ایمان عمل کند. و الا ایمان به صرف اینکه قلب انسان و دل انسان به یک قطبی وابسته است، اما شعاع این وابستگی در عملش، در جوارحش، منعکس نیست به درد نمیخورد، بلکه اصلا نام ایمان از نظر اسلام برای او صدق نمیکند.»
پاسخ به این سوال که چه باید بکنیم و مسئولیت ولایی و انقلابی ما در این برهه چیست، جز با یک درک صحیح از موقعیتی که انقلاب ما در آن قرار دارد، ممکن نیست. امیرالمومنین علی(ع) حدیثی راهبردی دارند که ما را به توجه پیوسته به مبدا، محل قرار و مقصود توصیه میکنند. ایشان میفرمایند: «خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده، در کجا قرار دارد و به کجا میرود.»
اگر به این توصیه راهبردی امام(ع) درباره «حرکت اسلامی مردم ایران» بهعنوان یک برنامه بشری عمل کنیم، باید سوال کنیم این حرکت اسلامی از کجا آغاز شده است؟ چه مراحلی را پشت سر گذاشته است؟ در کدام مرحله قرار گرفته و چه مراحلی را پیش رو دارد؟
غایت حرکت اسلامی مردم ایران چنانکه رهبر حکیم انقلاب اسلامی تبیین کردهاند، تحقق تمدن اسلامی است. بر اساس فرمایشات ایشان، تحقق فرآیند اهداف اسلامی نیازمند گذر از پنج مرحله است: 1- انقلاب اسلامی، 2-نظام اسلامی، 3-دولت اسلامی، 4-جامعه اسلامی و 5-تمدن اسلامی. برای رسیدن به این هدف، دو مرحله انقلاب اسلامی و تشکیل نظام اسلامی پشت سر گذاشته شده و ما در مرحله «دولتسازی اسلامی» قرار گرفتهایم و دو مرحله جامعه اسلامی و تمدن اسلامی نیز پیش رو است. آیتاللهالعظمی خامنهای میفرمایند: «بر اساس حرکت انقلابی، نظام اسلامی به وجود آمد و این توفیقات مهم حاصل شد اما تا رسیدن به نقطه مطلوب و تشکیل دولت و جامعه اسلامی فاصله زیادی وجود دارد و ما بدون شک در این راه در حال حرکت و پیشرفت هستیم.» توجه مکرر به اینکه امروز ما در مرحله دولتسازی اسلامی قرار گرفتهایم، بلاتردید موجب خواهد شد تمام ظرفیتهای خود را برای پیمودن این فاصله و رسیدن به دولت اسلامی بسیج کرده و از هدررفت این ظرفیتها در مسیرهای دیگر جلوگیری کنیم. مداقه در تعریف دولت اسلامی، راه را برای ما روشنتر میکند: «دولت اسلامی یعنی همه کارگزاران نظام اسلامی باید جهتگیریها و رفتار اجتماعی و فردی و رابطهشان با مردم را با معیارهای اسلامی تطبیق دهند.» (رهبر انقلاب، 6/8/84) بهطور خلاصه میتوان گفت دولت اسلامی یعنی «ادارههای جمهوری اسلامی بر اساس ارادههای انقلاب اسلامی عمل کنند».
پروژه جریان لیبرال در ایران، دقیقا نقطه مقابل این اهداف است. به این معنی که این طیف همه همّ خود را مصروف لیبرالیزه کردن ساختار، رفتار و جهتگیری نهادها و دستگاههای جمهوری اسلامی میکند و متاسفانه باید گفت در موارد متعددی نهتنها به اهداف تاکتیکی خود رسیده است، بلکه توانسته در این مسیر از عناصر «انقلابی غافل از هدف» نیز بازی بگیرد. این پروژه، هیچ تفاوتی با پروژهای که جریان غربگرا از زمان مشروطیت در ایران دنبال میکرد و پس از روی کار آمدن پهلوی تحت عنوان «دیکتاتوری منور» دنبال شد، ندارد؛ نگاه همان، رویکرد همان و هدف همان است، اما شاید در شکل پیگیری هدف، تغییراتی ایجاد شده باشد. حجتالاسلاموالمسلمین سیدحسن تقیزاده میگفت از فرق سر تا ناخن پا باید فرنگی شد و افتخار میکند نخستین فردی است که بمب تسلیم در برابر فرنگی را در ایران منفجر کرده است.
حجتالاسلاموالمسلمین سید محمد خاتمی میگوید: «امروز بهجرات میتوان گفت در زندگی قومی که عزم تعالی و پویایی کرده است، هیچتحول کارسازی پدید نخواهد آمد مگر آنکه از متن تمدن غرب بگذرد... . توسعه به معنای امروزش، میوه یا شاخ و برگ تمدن جدید است. اگر آن تمدن آمده، توسعه هم خواهد آمد و به این معنا سخن کسانی که میگویند ابتدا باید خرد غربی را پذیرفت تا توسعه بیاید، سخن بیراهی نیست و این سخن را کامل کنم که علاوهبر خرد و بینش غرب، باید منش غربی متناسب با این بینش را نیز پذیرفت.»
اگر سپهبد رزمآرا با تحقیر ایرانی میگفت ایرانی توان ساخت آفتابه گلی را هم ندارد، مهندس اکبر ترکان میگوید ایرانی فقط در پخت آبگوشت بزباش و قورمهسبزی توان رقابت دارد. اگر پهلوی با استبداد سرهنگی به دنبال برهنگی زنان ما بود، لیبرالها امروز با استحمار فرهنگی همان برهنگی را دنبال میکنند. اگر پهلوی در سیاست خارجی، ایران را ذیل غرب تعریف میکرد، لیبرالیسم ایرانی همان وابستگی را با تلاش برای ادغام کشور در نظم آمریکایی دنبال میکند. اگر پهلوی بازار ایران را تقدیم بیگانه کرده بود و به دنبال توسعه وابسته و استعماری بود، لیبرالیسم ایرانی هم با رویکرد تجارت آزاد، ادغام در اقتصاد بینالملل، بیشینهسازی منافع غرب در اقتصاد ایران به بهانه مضحک تامین امنیت، اجرای استانداردهای FATF و... همان وابستگی را دنبال میکند. اگر پهلوی نظام آموزشی دینی را در ایران منحل کرد و با تاسیس سازمانهای پیشاهنگی دختران و پسران، نظام تعلیم و تربیت غربی را در ایران پیاده کرد، لیبرالهای ایرانی به دنبال اجرای سند 2030 با همان هدف تربیت غربی هستند.
اگر پهلوی ذیل اصل لیبرالیستی «برابری مذهبی»، به دنبال مرجعیتزدایی از اسلام در جامعه ایران از طریق پروژههایی نظیر لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و حذف قید اسلام از شرایط انتخابشوندگان مجلس شورای ملی بود، لیبرالیسم ایرانی دیدید که همه توان خود را بسیج کرد و توانست قید اسلام را از شرایط انتخابشوندگان برای شوراهای شهر حذف کند. این همان ارتجاع است و لیست این «همهدفی» و «همفکری» لیبرالیسم ایرانی با دیکتاتوری پهلوی، البته مطول است و بحث درباره آن یک فرصت مجزا میطلبد.
بر این اساس، پاسخ این پرسش بسیار مهم خواهد بود که اگر جریان لیبرال بام تا شام در حال تلاش برای لیبرالیزه کردن ساختار و رفتار نظام ماست، جریان انقلابی باید توان خود را مصروف اجرای کدام پروژه در کشور کند تا رفتار و جهتگیری نهادهای کشور اسلامی شده و دولت اسلامی تحقق یابد؟
یک رویکرد به این پرسش میتواند این باشد که ابتدا متناظر با کارکرد هر دستگاه، مبانی نظری مربوطه از آموزههای اسلامی استخراج شده و سپس بر پایه این مبانی نظری، طرحهایی آماده شده و به دست اجرا سپرده شود. اشکال این رویکرد این است که اولا باید وقت معتنابهی صرف استخراج آموزههای اسلامی مربوط به حوزههای مختلف شود. ثانیا همین آموزهها ممکن است محل اختلافنظر صاحبنظران شده و هیچتضمینی وجود نداشته باشد که آنچه نهایی میشود، ما را به مقصود برساند.
ما معتقدیم رفتن سراغ چنین رویکردهایی، نتیجه نگاه تشریفاتی به جایگاه ولایت در جامعه اسلامی است. چه، بخش قابل توجهی از بایدها و نبایدهای دولت اسلامی، در همه حوزههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، سیاست خارجی و... در ادبیات ولیفقیه موجود است.
ما گام اول را برداشتیم. بایدها و نبایدها را از ادبیات ولیفقیه استخراج کردیم، وضعیت موجود را نیز کشف کردیم و نسبت وضع موجود با وضع مطلوب را سنجیدیم. تلاش ما برای عبور از وضع موجود به وضع مطلوب چگونه باید باشد؟ دو رویکرد به این مساله وجود دارد.
رویکردی که در دهههای گذشته در میان جریان انقلابی غالب بوده، این است که ما برای تحقق دولت اسلامی و جامه عمل پوشاندن به بایدها و نبایدهای مورد نظر ولایت، چارهای جز کسب قدرت و راه یافتن به دولت و مجلس و شورایشهر و... نداریم. این نگاه، باعث شده است که ظرفیت عظیم بچههای انقلاب اولا فقط در ایام منتهی به انتخابات فعال شود، ثانیا ما از مساله هدایت قدرت یعنی همان جهتدهی به رفتار کارگزاران نظام در ریل انقلاب اسلامی غفلت کنیم.
یک جریان قدرتمند، همواره به دنبال بیخاصیت کردن ظرفیت عظیم نیروهای انقلاب در رابطه با هدایت نهادها و کارگزاران نظام در ریل انقلاب اسلامی بوده است. یک مدل بیخاصیت کردن این است که این ظرفیت صرفا متوجه انتخابات شود. اما مدل مهمتر و موثرتر و کاراتر، «مسئولیتزدایی» از این ظرفیتهاست و راه این مسئولیتزدایی، همان قطع ارتباط ایمان به انقلاب و ولایت و اساسا ایمان به خدا با عمل ماست. یعنی شما یک استاد دانشگاه، یک شخصیت حوزوی، یک گرداننده هیات مذهبی باشید، اما علم را برای علم، فقه را برای فقه، و حسین را برای حسین بخواهید و نه علم شما، نه فقه شما و نه ارادت شما به حسین(ع) و گریه و مویه و سینهزنی شما، ارتباطی با اساسیترین نیاز امروز حرکت اسلامی ما یعنی جهتدهی به رفتار کارگزاران نظام برای شکلگیری دولت اسلامی نداشته باشد.
چند سال پیش از یکی از اساتید دانشگاه- که چهره حزب اللهی و انقلاب هم هست- خواستم برای رسانهها بیشتر بنویسد و حضورش در این جنگ تبلیغی عظیم پررنگتر باشد. اما پاسخ شنیدم که در دانشگاه به من میگویند شما کار غیرعلمی زیاد میکنید. مرجع تقلیدی که موضع سیاسی میگیرد، در امور کشور ورود دارد، تخریب میشود و مرجعیتی که کاری به کار نظام و کشور ندارد، تقدیس و تجلیل میشود که دامن قداست خود را به سیاست آلوده نکرده است. هیاتی که با مسائل کشور سروکار دارد، به انواع شیوهها تخریب میشود و هیاتی که هر هفته جماعت عظیمی را جمع میکند اما بیشتر به زیبایی چشم و بلندی قامت حضرت ابوالفضل نظر دارد تا راهی که یاران حسین(ع) پیمودند و هدفی که دنبال کردند و نسبت این اعتقاد به حسین(ع) با آنچه امروز باید انجام داد، تقدیس میشود. در حالی که اگر این علمها و ایمانها و اعتقادها نسبتی با عمل امروز ما نداشته باشد، چیزی جز یک سرگرمی ذهنی یا التذاذ معنوی نیست. جایگزینش هم زیاد هست: مدیتیشن (Meditation) هم ممکن است همان اندازه حال آدم را خوب کند که یک نماز بیعمل و مناجات بیارتباط با عمل و گریه برای حسین بدون عمل، حالش را خوب میکند.
ما باید تلاش برای دولتسازی اسلامی را از همین هیاتهای مذهبی شروع کنیم؛ هیاتهایی که پایگاه اصلی انقلاب بودند و سرچشمه جوششهای عظیمی شدند که سیل خروشان ملت را به راه انداختند، پشت امام بزرگوارمان حرکت کردند و نظام سلطنتی را برانداختند. همین هیئات میتوانند تبدیل به مرکز هدایت کارگزاران نظام و نهادها و دستگاههای نظام در ریل انقلاب باشند. هیاتهایمان را تبدیل به هستههای مطالبهگری کنیم. ببینیم رفتار و جهتگیری دستگاههای شهرمان، استانمان، یا دولت و مجلسمان چه نسبتی با رهنمودها و بایدها و نبایدهای ولایت دارد، و این گذر از وضع موجود به وضع مطلوب را مطالبه کنیم. نمایندگان مجلس، مسئولان مختلف در همه قوا، باید بدانند چشم ناظر هیاتهای انقلابی در حال پایش و ارزیابی آنها و نسبتسنجی رفتارشان با مسیر انقلاب هستند. وقتی که میرزای شیرازی فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد، زنان حرمسرای ناصرالدین شاه قلیانها را شکستند. همین قدر قدرت داشتند و همین اندازه در این راه عظیم از دستشان بر میآمد. اول فروردین 96 رهبر انقلاب فرمودند واردات کالای مشابه داخلی باید حرام قانونی و شرعی باشد. ما چه کاری از دستمان در رابطه با این فتوا بر میآمده است؟
به همین دیروز و امروز خودمان فکر کنیم. عملکرد دیروز و امروز ما چه نسبتی با ایمان ما به ولایت فقیه دارد؟ اگر نسبتی نداریم، اگر تلاشی نکردهایم، بدانیم که تنها تفاوتمان با منکران ولایت فقیه که پس از نمازهای یومیه مرگ آنها را از خدا میخواهیم، این است که آنها علیه ولایت کار میکنند، ما کاری به کار ولایت نداریم.