جوان آنلاین: فوت ناگهانی سیدضیاءالدین دری، کارگردان «کیف انگلیسی»، موسیقی ماندگار فرهاد فخرالدینی و مجموعهای از تصاویر آثار این کارگردان، ترکیبی شده بود برای پخش کلیپهایی از تلویزیون و حکایت تلخ غروب آخرین جمعه مردادماه امسال. یادآور روزهای پخش سریال قامت افراشته «کیف انگلیسی» که انگار سالهاست که بنای تکرار آن برای تلویزیون نیست. یادآور فیلمسازی که همچنان دغدغه ساخت سریالی تلویزیونی ضداستعماری و تاریخی دیگری در سر داشت ولی اجل به او مهلت نداد.دری در مورد نگارش «کیف انگلیسی» گفته بود: «وقتی در سال 1372 برای اولینبار نسخه سینمایی فیلمنامه «کیف انگلیسی» را نوشتم خیلی تحتتاثیر قرار گرفتم و حتی گریهام گرفت... سالها روی طرح اولیه این فیلمنامه که متعلق به پدرم بود فکر کرده بودم. تم این سریال سیر اضمحلال یک آدم در مناسبات سیاسی است. وقتی شروع به نوشتن کردم با خودم قرار گذاشتم که هر 10 دقیقه باید یک نقطه عطف فرعی وجود داشته باشد تا تماشاگر را به دنبال خود بکشاند. از سویی این فیلم به دلیل بستر تاریخیاش قیدوبندهایی هم داشت.
ما در روند بلوغ دراماتیک شخصیت منصور ادیبان، ناگزیر از طرح مباحث سیاسی آن دوران بودیم و برای اینکه تماشاگران خسته و دلزده نشوند، باید درام به موضوع و مساله خود تماشاگر تبدیل میشد تا همذاتپنداری کند و به حرفهای شخصیتها ولو اینکه مباحث سیاسی یا حرفهای پیچیده باشد، توجه کند. بنابراین انگیزههای شخصیتها را تقویت کردیم تا تماشاگر حس کند که ادیبان حق دارد وارد مجلس شود... او برای رسیدن به هدفش نیاز به شغلی دارد تا کسب شهرت کند و بعدا بتواند نامزد مجلس شود. پس بهترین شغل روزنامهنگاری است...» دری سال 1380 با نگارش فیلمنامه «کلاه پهلوی» یک بار دیگر سراغ دوره تاریخی پهلویها رفت تا بار دیگر دوره کشف حجاب رضاشاه پهلوی و تاثیرات اجتماعی آن را به تصویر بکشد. تولید این سریال تلویزیونی از اواسط تیرماه 85 آغاز شد و تا پایان فیلمبرداری در سال 92، این پروژه چندبار متوقف شد. این مساله بر کیفیت ساخت این اثر هم به نسبت «کیف انگلیسی» اثر گذاشت.
دری، تیرماه ۱۳۳۲ در تهران متولد شد و از دهه ۶۰ بهعنوان مشاور کارگردان کار خود را در سینما آغاز کرد. این کارگردان و نویسنده سینما و تلویزیون، چندی پیش به دلیل عارضه کبدی در بیمارستان تهران بستری بود و برای پیوند کبد به بیمارستان شیراز منتقل و سه هفته قبل عمل پیوند کبد را با موفقیت پشت سر گذاشت. او سرانجام روز گذشته، ۲۶ مردادماه، به دلیل عوارض عفونی بعد از جراحی پیوند کبد درگذشت. آنچه میخوانید آخرین گفتوگوی روزنامه «فرهیختگان» با سیدضیاءالدین دری در مورد مواجهه مدیران فرهنگی و هنرمندان سینمای ایران در تولید آثار هنری و اجتماعی تاریخ معاصر ایران است.
آقای دری! فیلمهای زیادی با موضوع تاریخ ایران ساخته شدهاند که آثار شما هم جزء دستهبندی آنها قرار میگیرند. اما در غالب آثاری که تولید میشود، بیشتر توجه به تاریخ سیاسی ایران است تا تاریخ اجتماعی؛ به نظر شما چرا اینطور شده است؟
البته من خودم این کار را کردهام. در سریال «کلاه پهلوی» شما تاریخ اجتماعی را میبینید. منتها جامعه در مواجهه با یک واقعه سیاسی، زندگی اجتماعیاش هم دستخوش تحولاتی میشود. در «کلاه پهلوی» شما یک شهر کوچک را میبینید با مردمی که در آن زندگی معمولیشان را میکنند اما اتفاقات سیاسی روی زندگی آنها سایه میاندازد. در «کیف انگلیسی» هم همینطور. این سریال ۱۳ قسمت بود و ۹ قسمت آن به تشریح اوضاع اجتماعی مردم میپرداخت.
منظور ما کارهایی است که صرفا به تاریخ اجتماعی یک دوره پرداختهاند.
حتی «روزی روزگاری» و «تفنگ سرپر» غیر از تاریخ اجتماعی، به تاریخ سیاسی هم پرداختهاند. شما در این فیلمها کاروان میبینید و دزد سرگردنه و... آیا مردم عادی آن دوره همه دزد سرگردنه بودهاند یا دزدها فقط تعداد کمی از یک جامعهاند؟ به هر حال نشان دادن راههای ناامن، به نوعی اشاره به اوضاع سیاسی آن دوره است.
یعنی فیلمها نمیتوانند برچسب اجتماعی یا سیاسی داشته باشند؟
چرا، غیر از چند مورد بخصوص، حق با شماست و وزن سیاست در آثار تاریخی ما خیلی بیشتر از اشارات اجتماعی است.
شما دلیل این را در چه چیزی میدانید؟ آیا استقبال مردم ما از آثار سیاسی بیشتر است که فیلمسازان هم به این سمت سوق داده شدهاند؟
برعکس مردم ما امروز کاملا سیاستزده شدهاند اما تلویزیون ما به تازگی این را فهمیده و آن هم به دلیل استقبال از یکی دو سریال تاریخی بوده که خارج از تلویزیون ساخته شدهاند. این کارها در عین تاریخی بودن، وزن اجتماعیشان بیشتر بود. تا دو دهه پیش کسانی که در تلویزیون، سریال میساختند، در سریالهایشان کمتر روش سیاسی را پیش میگرفتند اما مدیران تلویزیون جریان را به سمت روایتهای صرفا سیاسی بردند و حالا عجولانه به این سمت آمدهاند که از کارها سیاستزدایی کنند. مثلا به نویسندهها میگویند نمیخواهیم ماجرا چندان سیاسی باشد، فقط داستان برود در آن دوره، دوره رضا شاه و قاجار و... مثل روایتهای دختر و پسری که همدیگر را دوست دارند و پدر دختر اجازه نمیدهد؛ آن وقت شما همین داستان را ببرید به 70 سال پیش. دو سه دهه پیش، این خود تلویزیون بود که وزن سیاست در آثار تاریخی را بالا برد و حالا فهمیدهاند که اشتباه کردهاند. اما اگر ما یک داستان رمانتیک عاشقانه را از امروز برداریم و ببریم در دوره پهلوی نشان دهیم، آیا همه چیز آن جور که میخواهیم درخواهد آمد؟ قطعا زمینههای اجتماعی دوره امروز با دورههای قبل فرق دارد و فقط با عوض کردن لباس آدمها و تغییر کردن دکور فیلم، تاریخ آن جابهجا نمیشود. برای قصه گفتن در بستر تاریخی، نیاز به مطالعه دقیق در مورد تاریخ سیاسی و اجتماعی کشور است.
این مطالعه برای نشان دادن جزئیات سریال لازم است؟
قطعا قصه امروز را نمیتوان به دیروز برد و باید با توجه به اطلاعات درست و دقیق درباره همان دوره، یک قصه نوشت. مثلا امروز یک پسر و دختر ایرانی حتی در شهرستانی کوچک که بیش از 100هزار نفر جمعیت داشته باشد، میتوانند به راحتی دور از چشم خانوادهها همدیگر را ببینند؛ اما در گذشته چنین امکانی حتی برای خانوادههای سطح بالای تهران هم نبوده. یا در مورد مقدمات ازدواج؛ در قدیم مشکلی به نام مشکل مسکن سر راه جوانهایی که میخواستند ازدواج کنند، نبود. آنها اتاقکی در خانه پدرشان میساختند و عروس را به آنجا میآوردند. بر همین اساس طبعا قصه آدمهای آن دوره هم فرق خواهد داشت و البته به جزئیات صحنه و لباس هم باید توجه زیادی کرد. ما خیلی از اوقات میبینیم که صنوف آن دوره هم درست شناخته نشدهاند. مثلا نقلوانتقالات در قدیم که اتوبوس و وسایل دیگر نبود، شکل متفاوتی داشت؛ اما اینکه بیاییم و صرفا بهجای اتوبوس و وانت و کامیون، شتر و اسب و الاغ بگذاریم، ما را در بستر آن دوره قرار نمیدهد. درآن دوره اگر کاروان بوده، ساربان و مشاغل بسیار دیگری که در ارتباط با کاروان بودند هم وجود داشته است و اینها مناسبات خاص خودشان را داشتهاند که ممکن است یک داستان را به سمتی دیگر ببرند.
آیا منابع مورد نیاز در اینباره وجود دارند؟
خیر. ما به لحاظ منابع خیلی ضعیف هستیم و سینمای ما بیبضاعت است. سینمایی که ثروتمند نباشد، نخواهد توانست کارهای اینچنینی را آنطور که بایسته است، انجام دهد. در قبل از انقلاب مرحوم حاتمی تلاشهایی را آغاز کرد که البته ایشان هم بخشی از فضای کارهایش تخیلی بود و مقداری از طرحهای ساخت شهرک سینمایی غزالی سلیقه خود علی حاتمی است. اما شما تصور کنید یک جوان ۳۵ ساله آمریکایی بخواهد فیلمی گنگستری در فضای 70 سال پیش آن کشور بسازد. به هر حال لااقل هزار فیلم خوب در این زمینه وجود دارند که راهنمای اوست و برای او همه چیزش آماده است؛ دکور، لباس، نوع قصه و تمام جزئیات پیش رویش قرار دارند اما برای ما این چیزها وجود ندارد.
پس مشکل از نبود منابع تحقیقاتی است ؟
من همیشه گفتهام که سینما در کشور ما از سال ۱۳۲۸ شروع شده، نه از دوره مظفرالدین شاه. ورود دوربین به ایران معادل ورود سینما نیست. بین فیلمهای سپنتا هم که در هندوستان ساخته شده بود با موج فیلمفارسیها یک دوره فترت وجود دارد. پس ما تقریبا از 70 سال پیش است که تصویر داریم نهچندان عقبتر؛ و البته مقداری هم اروپاییها آمدهاند و از ایران فیلم گرفتهاند. اینها یعنی فقر منابع. اما ما به همین منابع هم رجوع نمیکنیم و فیلمساز وقتی به جایی میرسد که باید چیزی را براساس شرایط خاص یک دوره تاریخی طراحی کند از آن قسمت فرار میکند یا با تخیل خودش کار را پیش میبرد.
یک جمعبندی از صحبتهای شما؛ موانع را بر سر راه رسیدن به یک سینمای اجتماعی-تاریخی برای ما در چه چیزهایی میبینید؟
دستورات فرمایشی مدیران تلویزیون، فقر منابع تحقیقاتی دورههای تاریخی جامعه ایران و کمکاری بعضی از خود ما فیلمسازان از عوامل اصلی تولید آثار سینمای اجتماعی- تاریخی هستند.