کد خبر: 922269
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۷:۴۰
پویا کربندی
آقای روحانی! شرایط زندگی ما مردم عادی، بسیار سخت‌تر از آن چیزی است که شما بتوانید تصور کنید و هیچ‌چیز تلخ‌تر از این نیست که شریک زندگی آدم حواسش به رنجی که تو می‌کشی نباشد. گاهی فقط یک یادآوری، یک جمله «من کنارت هستم»، یک لیوان چای می‌تواند خستگی‌های طاقت‌فرسای زندگی را قابل تحمل کند. آقای روحانی! خسته شدیم، چای بیاورید!
سرویس اجتماعی جوان آنلاین - پویا کربندی: تقریباً ۶ ماه است که پسرم به دنیا آمده، هرچقدر که از پدر شدن خوشحال شدم، همان‌قدر از بدتر شدن وضعیت مالی‌ام ترسیدم و نگران بودم که چطور باید نیاز‌های این فرشته‌ای که خدا به ما هدیه داده را تأمین کنم. با یک تاکسی چند ساعت می‌شود کار کرد تا نیاز‌های عضو جدید خانواده‌ام را هم تأمین کنم؟ با کرایه‌هایی که ۲۰ درصد گران شده، چطور اجناسی را که چندبرابر شده بخرم؟ این فکر‌ها باعث می‌شد که هر روز با مسافران سر مسائل بی‌اهمیت درگیر شوم و هر شب عصبی به خانه برگردم و حوصله حرف زدن با همسرم را هم نداشته باشم. یک شب روی کاناپه نشسته بودم و به روبه‌رو خیره شده بودم که همسرم با دو لیوان چای آمد و کنار من نشست. یکی از لیوان‌ها را به من داد و با لبخند نگاهم کرد. گفتم: «خسته شدم.» با همان لبخندش گفت: «چای بنوش!» ناراحت شدم. حس کردم همسرم حتی متوجه نمی‌شود که اگر می‌گویم خسته هستم، به معنی این است که از این شرایطی که داریم خسته شده‌ام، نه اینکه با یک چای بخواهد خستگی را از تنم بیرون کند. گفتم: «منظورم الآن نبود.» با همان لبخندش به حرف‌هایش ادامه داد و گفت: «می‌دانم عزیزم. من هم منظورم این چای نبود. منظورم آرامش بود. منظورم این بود که آرامش داشته باش. من کنارت هستم. منظورم این است که فراموش نکنیم ما در کنار هم هستیم؛ نه من فراموش کنم نه تو. ما یک خانواده‌ایم. مگر کاری می‌توانی انجام بدهی و انجام نمی‌دهی؟ پس ناراحت نباش و از زندگی کردن خسته نباش. هر موقع خسته بودی من برایت چای می‌آورم. من همیشه کنارت خواهم بود.»

از خودم بدم آمد. یادم رفته بود او همان دختر شیرین و بامزه‌ای بود که در دانشگاه عاشقش شده بودم. همان دختری که صبح تا شب، شب تا صبح کار می‌کردم و تلاش می‌کردم تا به او برسم. یادم رفته بود که عاشق درک‌کردن‌هایش شده بودم، عاشق اینکه من را می‌فهمد. با لبخند نگاهش کردم و چای نوشیدیم و حس کردم در این شرایط سخت چقدر این چای خستگی را از تن آدم در می‌آورد.

روزی که پای صندوق‌های رأی رفتیم، رفتیم که خودمان انتخاب کنیم، رفتیم که خودمان تصمیم بگیریم برای آینده‌مان و شریک زندگی‌مان را برای اداره کشور خودمان انتخاب کنیم. رفتیم و انتخاب کردیم. چقدر سخت است که این شریک زندگی آدم را درک نکند. چقدر سخت است که احساس کنی حواسش به تو نیست و حسرت این را داشته باشی که با یک لیوان چای به سراغت بیاید و بگوید: «چای بنوش! فراموش نکن من و تو جزء یک خانواده‌ایم. فراموش نکن من کنارت هستم.»

ما با این مشکلات عذاب‌آور اقتصادی هنوز در حال جنگیدن هستیم و هنوز سعی می‌کنیم کمرمان نشکند ولی وقتی می‌بینیم که نه‌تن‌ها فکری به حال این شرایط نمی‌شود بلکه بسیاری از اجناس حتی بیشتر از افزایش قیمت دلار، گران شده‌اند و هیچکس حتی نگران وضعیت ما هم نیست آن وقت است که احساس می‌کنیم شریک زندگی‌مان ما را درک نمی‌کند. شریک زندگی‌مان فراموش کرده که ما با هزاران «امید» با او شریک شدیم.

آقای روحانی! شرایط زندگی ما مردم عادی، بسیار سخت‌تر از آن چیزی است که شما بتوانید تصور کنید و هیچ‌چیز تلخ‌تر از این نیست که شریک زندگی آدم حواسش به رنجی که تو می‌کشی نباشد. گاهی فقط یک یادآوری، یک جمله «من کنارت هستم»، یک لیوان چای می‌تواند خستگی‌های طاقت‌فرسای زندگی را قابل تحمل کند. آقای روحانی! خسته شدیم، چای بیاورید!
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
France
|
۱۹:۰۲ - ۱۳۹۷/۰۵/۲۷
0
0
وای به روزگار کسانی که روحانی را شریک زندگی خود میدانسته اند ! استغفرالله !
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار